ریحانه عامل نیک | شهرآرانیوز؛ از بانوی دوعالم سخنگفتن در حد قلم نویسندگان خرد نیست، اما از نیازهای بهروز اجتماع ما فهم دقیق سیره نبوی و بهدستآوردن بینشی است که در زندگی به کمک ما بیاید، ازاینرو به مناسبت شهادت صدیقه کبری، حضرت فاطمه (س) پاره تن پیامبر اسلام (ص) بینش و عملکرد سیاسی ایشان بعد از رحلت پیامبر (ص) را بررسی میکنیم.
منظور از بینش سیاسی حضرت زهرا (س) آگاهی از روابط و ضرورتهای میان اجزای نظام اسلامیسیاسی، ازجمله توحید، نبوّت، امامت و نظام امّت است که این بینش بر پایه باورها، آگاهیها و ارزشهای توحیدی استوار است؛ بینش سیاسیداشتن بهمعنای فهم دقیق مسائل، حسن و سرعت تشخیص، سرعت انتقال و باریکبینی در تمام اموری است که نیاز به تدبیر و سیاستگذاری دارند.
براساس حدیث مورد اتفاق فریقین که پیامبر (ص) فرمودند: اِن اللهَ یَغْضِبُ لِغَضَبِ فَاطِمَه وَ یَرْضَی لِرِضَاهَا؛ بهراستی خداوند با غضب فاطمه غضب میکند و با خشنودی او خشنود میشود. در روایتهای متواتر شیعه و سنی این روایت ذکر شده است و هیچ شکی در سندیت این حدیث نمیتوان آورد.
یکی از بارزترین رفتارهای سیاسی حضرت زهرا (س) ایراد خطبه است. خطابههای ایشان و مفاهیم موجود در این خطابهها خط کنش اجتماعی حضرت زهرا (س) را شکل میدهند که با فرزندانشان ادامه مییابد و تا زمانه ما و حتی بعد از زمانه ما ادامه خواهد داشت. ایراد خطبه و مبارزه با بدعت در سیره و سنّت رسول خدا (ص) در قالب تقاضای (فدک) و مشی نظرخواهی از مهاجر و انصار انجام شد.
تَعِظُ الْقَوْمَ فِی اَتَمِّ خِطَابِ / حَکَتِ الْمُصْطَفَی بِهِ وَحَکَاهَ
در توصیف امالحسن و الحسین، بیانات زیادی موجود است چه در کلام پیامبر (ص) و ائمه معصوم (ع) و چه در بیان شعرا و ادبا. حضرت فاطمه (س) مردم را با بهترین و کاملترین خطاب موعظه کرد، [گویا]پیامبر (ص) بهواسطه او سخن میگفت و او از پدر حکایت میکرد.
شیخ صدوق رحمتا... در کتاب خصال به سندش از امام صادق (ع) روایت کردهاست: افرادى که فوقالعاده گریه کردند، پنج نفر بودند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه (س)، دختر حضرت محمّد (ص) و علىبنالحسین (ع).
حضرت فاطمه در فراق پیغمبر (ص) بهقدری گریه کردند که اهل مدینه خسته و ناراحت شدند و به او گفتند: تو بهواسطه کثرت گریهات ما را اذیّت میکنی. از این رو حضرت زهرا (س) از مدینه خارج میشدند و بهسوی قبر شهدا میرفتند، وقتى ناراحتیهای قلبى خود را با گریستن خالى میکردند بهسوی مدینه بازمیگشتند که ناراحتی ایشان بیشتر به خاطر سرنوشت مسلمانان بوده است.
نقل است حضرت زهرا (س) به همراه حسنین (ع) چهل شب به درب خانه افراد میرفتند و با ایراد شعار پرمحتوای فراق رسولا... (ص) و اعلام نگرانی از آینده مسلمانان و شکستن ارزشهای موجود در جامعه، ازافراد درخواست حقطلبی میکردند. حضرت فاطمه (س) نزد (معاذ بن جبل) آمدند و فرمودند: (ای معاذ بن جبل! من نزد تو آمدم، از تو یاری میطلبم، تو با رسول خدا (ص) بیعت کردی که او و ذریهاش را یاری نمایی و او را حفظ کنی از آنچه خود و خاندانت را حفظ میکنی، فدک را از من غصب کردند و وکیل مرا از آن بیرون راندند. معاذ گفت: با من غیر از خودم کسی هست؟ فاطمه (س) فرمود: نه، کسی مرا اجابت نکرد. معاذ گفت: من کجا میتوانم تو را یاری دهم؟ پس فاطمه (س) از نزد معاذ بن جبل بیرون آمد.
حضرت فاطمه (س) تا آخرین لحظه براى دفاع از امام على (ع) پاى فشردند و از اینرو در بخشى از وصیّتنامه آن حضرت میخوانیم: «امّتى که عهد و پیمان خدا و پدرم رسول خدا (ص) را درباره (ولایت) امیرمؤمنان على (ع) شکستند و به من ظلم کردند، بر پیکر من نماز نگزارند... و به آنهایى که نسبت به خدا و رسولش تذکّر و هشدار میدادم که درباره ما (اهل بیت) ظلم روا مدارید! و حق مسلّمى را که خدا براى ما قرار داده است، غصب نکنید! در تاریکى شب جواب مساعد میدادند (که شما را یارى میکنیم) و در روز روشن دست از یارى ما برمیداشتند، (نیز) حق ندارند بر من نماز گزارند»
حضرت زهرا (س) در اینباره فرمودند: خداوند اطاعت و پیروى ما (اهل بیت) را سبب برقرارى نظم (اجتماعى) براى امّت (اسلامى) و امامت و رهبرى ما را (عامل وحدت) در امان ماندن از تفرقه قرار داده است. (فرهنگ سخنان فاطمه زهرا (س) ص ۲۱
و در جاى دیگر فرمودند: به خدا سوگند! اگر حق (امامت) را به اهلش واگذار میکردند و از عترت و رسول خدا (ص) اطاعت میکردند، دو نفر هم درباره خدا (و حکم او) اختلاف نمیکردند.
فاطمه زهرا (س) فرمودند: محمد (ص) و على (ع) دو پدر امت (اسلامى) هستند که کجیهاى آنان را راست (و انحرافات را اصلاح) میکنند. اگر مردم آن دو را اطاعت کنند، از عذاب دائمى نجاتشان میدهند و اگر موافق و همراه آن دو باشند، نعمتهاى پایدار (الهى) را ارزانیشان میدارند. (بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲۵۹، ح ۸)
آن حضرت در بخشى از خطبهاى که در جمع زنان مهاجر و انصار ایراد کرده، میفرمایند: «به خدا سوگند! اگر پاى در میان مینهادند و على (ع) را بر زمام امور که پیغمبر (ص) برعهده او نهاده بود، میگذاردند و این حجت واضح را پذیرا میشدند، ایشان را به آسانى به راه راست میبرد و حق هر یک را به او میسپرد، چنان که کسى زیانى نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است، بچیند. این شتر را سالم به مقصد میرساند و حرکتش براى کسى رنجآور نبود و تشنگان عدالت را از چشمه سرشار و زلال حقیقت سیراب میکرد؛ چشمهاى که آب زلال آن فوّارهزنان از هر طرفى جارى است و هرگز رنگ کدورت نپذیرد.»
مطالب صحیفه حضرت زهرا (س) جزو اسرار الهى بوده و فقط در اختیار اهل بیت پیامبر (ص) قرار داشت. اما برخى اصحاب همچون جابربن عبدا... انصارى با اجازه حضرت فاطمه (س) از برخى مطالب کلى و یا موردى آن تا حدودى اطلاع پیدا کرده بود. جابر نقل میکند: «خدمت حضرت زهرا (س) رسیدم و صحیفهاى نورانى دیدم. پرسیدم: این چه کتابى است؟ فرمودند: این لوح و کتاب را خداوند به پیامبرش (ص) اهدا کرد که در آن نام پدرم و همسرم و اسم دو پسرم و اسامى جانشینان پیامبر (ص) از فرزندان من میباشد. رسول خدا (ص) آن را به من عطا فرمود تا به وسیله آن خوشحالم کند. جابر گفت: دوازده نامى که در این کتاب است، چه کسانى هستند؟
فرمودند: اینها نامهاى جانشینان پیامبرند. اول آنها پسر عمویم (على) و یازده نفر دیگر از نسل من هستند که آخرین آنها قائم (آل محمد (ص)) است. جابر میگوید: درست دقت کردم دیدم نام محمد در سه جا و نام على در چهار مورد ثبت شده است.
(بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۱۹؛ فرهنگ سخنان فاطمه زهرا (س)، ص ۱۵۹.)
از حضرت زهرا (س) در حالى که در احد بر مزار حمزه عزادارى میکردند، پرسیدند: چرا مردم بر ضد شما و على (ع) هجوم آوردند و حق مسلّم شما را غصب کردند؟
حضرت فاطمه (س) در پاسخ فرمودند: این همه کینهتوزیها از (جنگ) بدر و انتقامجوییها از (جنگ) احد است که در دلهاى منافقان پنهان بود. پس زمانى که به هدفشان از امر (حکومت) رسیدند، تمام کینهها و حسادتها را بر ما فروریختند.
(مناقب ابن شهرآشوب، ج ۲، ص ۲۰۵)
فاطمه زهرا (س) در بخشى از سخنان خود در جمع زنان مهاجر و انصار فرمودند: چه زشت است کندى شمشیرها و سستى و بازیچهبودن مردانتان و ادامه دادند: واى بر آنان! چرا خلافت را از مرکز رسالت و پایههاى نبوت و راهنما و مهبط وحى جبرئیل (ع) بیرون بردند.
«چه باعث شد که با على (ع) کینهتوزى کردند و از ابى الحسن انتقام گرفتند؟ آرى به خدا! انتقام گرفتند به خاطر سوزش تیغ او و پایدارى او»
ایشان در مسجد خطاب به انصار میفرمایند: اى گروه نقبا و جوانمردان (مؤمن)! اى بازوان ملّت و یاران اسلام! این غفلت و سستى چیست که در حق من روا میدارید و چرا در برابر دادخواهى من سهلانگارید؟ آیا پدرم رسول خدا (ص) همیشه نمیفرمودند: حرمت مرد (بزرگ) در فرزندانش حفظ شود. با چه سرعتى دچار اعمال ناپسند شدید! و چقدر زود آب از دهان و دماغ بز لاغر فروریخت! (یعنى دچار غفلت شدید) در حالى که شما (انصار) توان گرفتن (حق من را) دارید و نیروى کافى (براى حمایت) آنچه من مطالبه میکنم و از آن کنار زده شدهام دارید.
مادر امت اسلامی در خطبه چهارم که در نکوهش پیمانشکنان و سستى و بىتفاوتى مردم ایراد کردند، میفرمایند: اى مردمى که به سوى سخن باطل شتابانید و اعمال زشت زیانکارانه (غاصبان) را نادیده میگیرید! آیا در قرآن تدبّر نمیکنید یا بر دلهایتان قفل زده شده است؟ نه، بلکه اعمال بد شماست که پرده بر دلهایتان کشیده و گوشها و چشمهاى شما را گرفته است و چه بد تأویل (از دین کردید) و چه بد نظریه و رأى دادید و چه بد گناهى را مرتکب شدید! و حتماً سرانجامش را گران و سخت خواهید یافت در آن روزى که پرده از کار شما برداشته شود و کیفرى که در انتظار شماست و عذابى که خدا آماده کرده و شما گمان آن را ندارید، نمایان خواهد شد و در آن روز است که اهل باطل دچار خسران میشود.
در آنزمانی که مردم برای بیعتگرفتن از امام علی (ع) به ایشان هجوم بردند حضرت فاطمه (س) به میان جمعیت آمدند و بین امام علی (ع) و مردم قرار گرفتند و فرمودند: به خدا قسم! نمیگذارم پسر عمویم را ظالمانه (براى بیعت) ببرید واى بر شما! چه زود به خدا و رسولش درباره ما اهل بیت (ع) خیانت کردید! و حال آنکه رسول خدا (ص) به پیروى و دوستى ما (اهل بیت) و تمسّک به ما (در امور زندگى) سفارش کرد. پس خداوند بلندمرتبه فرمود: بگو پاداشى بر رسالت از شما نمیخواهم، جز دوستى بستگانم را.
در هنگامه آشوب حضرت فاطمه (س) همراه حسنین (ع) براى نفرین به سوى قبر رسول خدا (ص) حرکت کردند. حضرت على (ع) به سلمان فرمودند: سلمان! فاطمه را دریاب! گویى دو طرف مدینه را مینگرم که به لرزه افتاده. سوگند به خدا! اگر فاطمه (س) نفرین و ناله سر دهد، دیگر مهلتى براى مردم مدینه باقى نمیماند و زمین، همه آنها را درکام مرگبار خود فرومیبرد. سلمان خود را رساند و از حضرت فاطمه (س) خواست که مرم را نفرین نکنند. حضرت فرمودند: اى سلمان! آنها قصد جان على (ع) را دارند و من (در هنگام قتل على (ع)) نمیتوانم صبر کنم.
سلمان عرض کرد: امام على (ع) مرا فرستاده که به شما بگویم: «به خانه برگردید و نفرین نکنید.»
وقتى حضرت متوجه پیام امام خویش شدند، فرمودند: حال (که امامم دستور داده) برمیگردم و صبر میکنم و سخن او را میپذیرم و از او اطاعت میکنم.
(کوکب الدرّى، علامه حائرى مازندرانى، ج ۱، ص ۱۹۶، به نقل از: فرهنگ سخنان فاطمه زهرا (س)، ص ۱۱۰.)