به گزارش شهرآرانیوز، دختر آموزش دیده سرقت در ۷ سالگی سارق همه فن حریف مشهد شد؛ میترا شاگرد مادرش بود! اینها بخشی از اعترافات و اظهارات زن ۴۰ سالهای به نام میترا است که به همراه یکی از همدستانش و به اتهام دهها فقره کیف زنی در مراکز تجاری، اتوبوسها و قطارهای زیرزمینی (مترو) مشهد دستگیر شد.
این زن جوان که با دستورات ویژه سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) مورد بازجوییهای تخصصی قرار گرفته بود بعد از افشای بیش از ۱۵ فقره کیف زنی و سرقت گوشی تلفن از بانوان مشهدی درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: از روزی که به خاطر دارم پدرم مردی دایم الخمر بود و همواره مست و لایعقل به خانه میآمد!
مادرم در این شرایط برای تامین مخارج زندگی در ظاهر کارگری میکرد، اما در واقع شغل اصلی او «سرقت» بود چرا که اشیای ارزشمند و قابل فروش را از خانههای مردم میربود و از اعتماد آنها سوء استفاده میکرد، ولی سرقتهای مادرم تنها از خانههای مردم نبود او من و خواهر کوچک ترم را نیز با خود به بازار میبرد و به اموال مغازهها دستبرد میزد مادرم وقتی کالا یا لوازمی را میدزدی د بلافاصله آن را به دست من وخواهرم میداد که پنهان کنیم تا اگر فروشندهای متوجه شد چنین وانمود کند که فرزندانش نفهمیده اند و به خاطر علاقهای که به آن کالا دارند، بدون اجازه آن لوازم را برداشته اند!
خلاصه من وخواهرم نقش پوششی را برای سرقتهای مادرم بازی میکردیم و کسی هم به ۲ دختر ۷ و ۵ ساله مشکوک نمیشد! بالاخره شیوههای دزدی را به خوبی از مادرم آموختم و در دوران نوجوانی، خودم به تنهایی سرقت میکردم تا این که در ۱۶ سالگی و برای اولین بار در حالی روانه کانون اصلاح و تربیت شدم که محتویات کیف یک زن را خالی کردم! ولی در این مدت کسی به ملاقاتم نیامد و من دیگر از مادر و خواهرم خبری نداشتم. پدرم نیز به دنبال سرنوشت خودش رفته بود فقط تنها برادرم گاهی به من سر میزد! بعد از آزادی از کانون، جایی نداشتم و در خانههای اطرافیان و بهزیستی سرگردان بودم تا این که در همین زمان با سارقی آشنا شدم که به قطعات و محتویات خودروها دستبرد میزد. من و ناصر تصمیم به ازدواج گرفتیم و من با وجود مخالفتهای برادرم به عقد او درآمدم تا در کنار یکدیگر به سرقت هایمان ادامه بدهیم و بعد از آن که سرمایهای به دست آوردیم سرقت را کنار بگذاریم. مدتی بعد ناصر مدعی شد قصد دارد به خانه یک مرد پولدار دستبرد بزند چرا که از سرقتهای قطعات، پول زیادی به دست نمیآورد. او میگفت: با این کار به اصطلاح نون و آبدار، دیگر دزدی نمیکند و زندگی آبرومندانهای خواهیم داشت!
ولی پول مفت زیر دندان ما مزه کرده بود بعد از این ماجرا، چند خانه دیگر را هم خالی کردیم و بالاخره دستگیر شدیم! در زندان با «زینب» آشنا شدم که او هم به جرم سرقت از مدتها قبل در زندان تحمل کیفر میکرد. خلاصه یک سال با «زینب» زندگی کردم و به او علاقهمند شدم. او قبل از من از زندان آزاد شده بود که در همین روزها برادرم به ملاقاتم آمد و گفت: یک شغل سرایداری برایم پیدا کرده است. من هم بعد از آزادی به آن جا رفتم، ولی چند ماه بعد صاحبخانه وقتی فهمید که من زندانی بوده ام و همسرم نیز هم اکنون به جرم سرقت در زندان به سر میبرد، خیلی ترسید که سرایداری را به زنی سابقه دار سپرده است به همین دلیل عذر مرا خواست و من که باز هم آواره شده بودم به یاد «زینب» افتادم و با او تماس گرفتم! «زینب» که از شنیدن صدای من خوشحال شده بود، مرا به خانه مجردی خودش در بولوار «مجد» دعوت کرد و گفت: با تعداد دیگری از هم بندیهای سابق، در آن جا زندگی میکند! به این ترتیب با اصرار «زینب» من هم به خانه مجردی او رفتم و این گونه دوباره باند کیف زنی را تشکیل دادیم.
حالا دیگر با شگردهایی که هرکدام از ما به خوبی آموخته بودیم در مراکز تجاری شلوغ مانند میدان بار نوغان، هنگام سوار شدن به اتوبوسهای شرکت اتوبوسرانی یا قطارهای زیرزمینی (مترو) کیف زنی میکردیم تا این که به خاطر یک اشتباه بچگانه، باز هم هنگام دستبرد به کیف یک زن جوان در بازار میدان بار نوغان، شناسایی و دستگیر شدیم. حالا هم در حالی که شاکیان زیادی با فیلم و عکسهای ما در مناطق مختلف وقوع سرقت به کلانتری مراجعه میکنند باید باز هم سالهای زیادی را پشت میلههای زندان بگذرانیم و...
بنا بر این گزارش؛ تحقیقات بیشتر افسران دایره تجسس با هدایت مستقیم سرگرد «یعقوبی» برای کشف سرقتهای دیگر باند کیف زنان حرفهای همچنان ادامه دارد.
منبع: رکنا