سراسر عشق بود و شجاعت. سراسر زیبایی بود و جسارت و مردم چقدر عاشقانه از او استقبال کردند. چه سیلوار به خیابانها ریختند و اشک عشق ریختند. در وداع با سردار چه عشقی نثار این گوهر نایاب کردند و کرمان در قلبش چه گوهر نابی خواهد داشت! خوشا به حالت کرمان! خوشا به حالت ایران!
سردار سلیمانی رزمنده شجاع سالهای دفاع مقدس بود که قصد کرده بود راه کربلا را ادامه دهد. با آغاز جنگ سوریه و طولانیشدن آن و منازعات در عراق شهرت این فرمانده عالمگیر شد و ترس بر جان تروریستهای جهان انداخت. وحشت و کابوسی که این سردار برجسته در تروریستها ایجاد کرد عاقبت باعث طراحی شیطانی ترور این بزرگمرد شد. در روزهای اخیر اخبار و عکسهای فراوانی از ایشان منتشر شد. از این میان، عکسی از ایشان داخل هواپیما منتشر شده است که در حال مطالعه و یادداشتبرداری از کتاب گابریل گارسیا مارکز با نام «گزارش یک آدمربایی» است. این کتاب ماجرای مستندی از ربودن و رهاسازی افراد سرشناس در دهه ۹۰ در کشور کلمبیاست که اثری متفاوت از دیگر آثار مارکز است. این تصویر، آن هم داخل هواپیما با آن همه دغدغهای که ایشان داشتند فقط و فقط دلیل جایگاه ارزشمند مطالعه نزد این بزرگوار است. ایشان بادقت کتابهای حوزه دفاع مقدس را میخواندهاند و بر برخی کتابهای حوزه دفاع مقدس که از قهرمانان سخن میراند تقریظ نوشتهاند. یکی از این کتابها، کتاب «رادیو» داستان زندگی و خاطرات سردار محمدرضا حسنی سعدی از دوران اسارت ایشان است. کتاب «وقتی مهتاب گم شد» کتاب دیگری است که ایشان بر آن تقریظ نوشته و متعاقب آن یادداشتی منتشر کردهاند. از یادداشتهای دیگرش یادداشتی است که درباره کتاب معصومه آباد با نام «من زندهام» نوشتهاند. در واقع تقریظ و یادداشتهای ایشان بهنوعی دعوت و تشویق به مطالعه این کتابها بوده است.
اگر به دنبال بخشی مستند از خاطرات ایشان در سالهای دفاع مقدس هستید کتاب «حاج قاسم؛ جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی» را به شما معرفی میکنم. این کتاب به کوشش علی اکبری مزدآبادی در ۱۶۷ صفحه گردآوری شده است. این کتاب مصور است و حاوی عکسهایی جالب از ایشان و همرزمانش است. در این کتاب خاطرات و نکتههایی که از زبان خود ایشان بیان شده و سند آنها در اختیار گردآورنده بوده گزینش و منتشر شده است. برشی از متن کتاب اینگونه است:
«خدایا! به آن تپش قلبها قسمات میدهیم!
خدایا! به آن ردّ پاها قسمات میدهیم!
خدایا! به آن نمازهایی که در کنار این نهرها خوانده شد!
خدایا به آن جنازههایی که از اروند برنگشتند...!
جز شهادت برای ما نخواه.»
یادمان نرود قدم نهادن در مسیر او این نیست که تنها رزمجامه بپوشیم و در میدان نبرد با دشمن بجنگیم، اگر من کتابدار در کارم اخلاص داشته باشم و با حوصله و صبوری کنار مراجعهکنندهها باشم و راهنماییشان کنم، اگر معلم در تدریس خود کم نگذارد، کارمند نهایت خدمت را به ارباب رجوع کند، محصل درس بخواند و پژوهش کند و تنبلی را کنار بگذارد و کاسب غش در معامله نداشته باشد و در یک کلام همه ملت از کوچک و بزرگ در همان جایی که هستیم بهترین باشیم و برای رضای خدا و خلقش به اندازه تکلیف و بضاعتمان گام برداریم، یعنی سلیمانیوار رفتار کردهایم و اینگونه است که خداوند تاج عزت و آبرو بر سر اشرف مخلوقاتش مینهد. تا باد چنین بادا!