به گزارش شهرآرانیوز، محمد کلاتهملایی امشب، ۱۹ بهمن، در نشست نقد و بررسی فیلمهای جنگل پرتقال، عطرآلود و بعد از رفتن در سینما هویزه مشهد درباره نقد این سه فیلم اظهار کرد: نکتهای که در سه فیلم یاد شده به صورت مشترک وجود داشت، این بود که این فیلمها در فیلمنامهنویسی خیلی جای کار داشت. در کشور ما معمولا سود در ساخت فیلم است و این موضوع موجب میشود فیلمساز دنبال آموختن فیلمسازی نرود و مهم نیست با چه نیتی و به شکلی فیلم بسازد.
وی ادامه داد: از همین رو در فیلمها بعضا دیده میشود که یک ایده چندخطی تبدیل به فیلم شده است. در حالی که اثر تولیدشده اصلا فیلم نیست.
کلاتهملایی بیان کرد: جنگل پرتقال در ۱۰ دقیقه ابتدایی خیلی شلوغ بود. شخصیت معلم در کلاس برای بیننده ساخته میشود. شخصیتی که دوربین نیز به خوبی او را نشان میدهد. همینکه معلم وارد شهر میشود و با دوستان خود برخورد کند، به جای حرکت در مسیر طولی در مسیر عرضی حرکت میکند. خردهداستانهایی در این میان پیش میآید که حذف آن هیچ تاثیری بر فیلم نمیگذارد.
این منتقد سینما با بیان اینکه بعد از یک ساعت کمکم داستان مشخص میشود، گفت: زن داستان نیز در انتهای فیلم شخصیت اصلی را میبخشد. کاری که طی سالها فرصت آن را در اختیار داشت. این یعنی یک ایراد بزرگ در فیلمنامه است و اصطلاحا دنبال کش دادن موضوع است.
وی اضافه کرد: سیر و سلوک معلم در این فیلم شامل یک تغییر ناگهانی میشود. همچنین این معلم که یک آدم موفق بوده، چرا در ادامه ناموفق شده است؟ چرا به این موضوع در فیلم پاسخ داده نمیشود؟ زمانی که ایدهها یکخطی باشد، فیلمساز تصور میکند این خردهقصهها به فیلم کمک میکند.
کلاتهملایی تصریح کرد: در حقیقت قرار بود کنکاش در گذشته شخصیت اصلی فیلم، موجب شود وی یک تغییر در زندگی خویش را تجربه کند اما این موضوع در اجرا دیده نمیشود و فیلم در این زمینه نقطهضعف دارد.
این منتقد سینما درباره فیلم عطرآلود نیز بیان کرد: سینما با دیدن و شنیدن ارتباط جدی دارد. اینکه بخواهیم در سینما به موضوع عطر و حس بویایی بپردازیم، کار دشواری است. بنابراین کار کارگردان در این فیلم دشوار بود.
وی با بیان اینکه این فیلم یکسری سکانسهای خوب دارد، افزود: ۲۰ دقیقه نخست فیلم خیلی خوب است و اتفاقات سریع پیش و سراغ اصل داستان میرود. مساله فیلم بیماری شخصیت اصلی داستان و تلاش او برای تامین زندگی است. اینجا هم خردهداستانهایی پیش میآید که به داستان اصلی کمکی نمیکند.
کلاتهملایی بیان کرد: میانه فیلم شخصیت اصلی مشکلات خویش را کنار میگذارد و سراغ مشکلات شخص دیگری میرود. این موید مساله در فیلمنامهنویسی است. مشکل اصلی شخصیت کلیدی فیلم سرطانی است که به دلیل اشتغال در عطرسازی به آن مبتلا شده است. چرا شخصیت اصلی علیرغم ابتلا به سرطان به کار عطرسازی خود ادامه میدهد؟ این نیز یکی از مشکلات فیلمنامه است.
این منتقد فیلم گفت: در حقیقت اگر فیلمنامه قدرت داشته باشد، کارگردان میتواند اثر بهتری بسازد. با این حال این فیلم قصه داشت.
کلاتهملایی درباره فیلم بعد از رفتن نیز عنوان کرد: سینما ابزاری دارد که اگر به آن مسلط باشیم، میتوانیم انچه که میخواهیم را به بیننده نشان دهیم. کارگردان موفق کسی است که آنچه در فیلمنامه است را بتواند به تصویر تبدیل کند.
وی اضافه کرد: فیلم از جایی آغاز میشود که شخصیت اصلی از شهرستان به تهران در جستجوی همسرش میآید. بنابراین سکانسهای قبلی هیچ چیزی به بیننده اضافه نمیکند.
این منتقد سینما یادآور شد: این فیلم اصلا فیلم نیست چون مسیر را اشتباه پیش میرود و چیزی را که باید، به مخاطب نشان نمیدهد. در این اثر اولویت با آن چیزی است که مخفی است. در سینمای واقعی همان اول اصل مساله بیان میشود؛ سپس مخاطب در تعلیق قرار میگیرد که اگر اصل ماجرا را ببیند، چه احساسی خواهد داشت.
وی اضافه کرد: برخی حرکات دوربین در این فیلم هیچ کارکردی ندارد و یک ایراد به حساب میآید.
کلاتهملایی گفت: به نظر من نام فیلم باید بعد از برگشتن میبود چون همه چیز به بعد از برگشتن شخصیت اصلی مربوط میشد.