به گزارش شهرآرانیوز، دختر ۱۸ ساله که برای چاره جویی درباره تهمتهای ناروا و پیامکهای زشت و زننده نامزدش وارد کلانتری طبرسی شمالی مشهد شده بود، با بیان این که نامزدش اعتیاد عجیبی دارد به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: یک سال زمانی که در سال سوم دبیرستان تحصیل میکردم، «ساسان» به خواستگاری ام آمد.
او مرا در عروسی دایی ام دیده بود، اما من شناختی از «ساسان» و خانواده اش نداشتم در این شرایط «ساسان» از طریق آشنایان و بستگان نشانی منزل ما را پیدا کرده و با معرفی یکی از نزدیکانمان به خواستگاری ام آمد.
این درحالی بود که همزمان من خواستگار دیگری هم داشتم و خانواده ام به طور غیرمستقیم و از طریق واسطه خواستگار درحال گفتگو با آن خانواده بودند، ولی از آن جایی که پدرم کارگری ساده بود و «ساسان» هم ادعا میکرد در یک شرکت بزرگ تجاری استخدام شده است، او را برای ازدواج با من مناسب دانستند و به خانواده «ساسان» اجازه دادند به خواستگاری ام بیایند.
روز خواستگاری خانواده ام به خانواده «ساسان» گفته بودند که دخترمان خواستگار دیگری هم دارد که همین موضوع به مهمترین مشکل زندگی ام تبدیل شد چرا که بعد از گذشت چند روز من و «ساسان» پای سفره عقد نشستیم، اما او مدام با دستاویز قرار دادن همین جمله مرا به شدت سرزنش میکرد و مدعی بود که من به خواستگار قبلی ام علاقه داشتم و او را بیشتر دوست دارم.
هرچه سوگند میخوردم که من با تو ازدواج کرده ام و دیگر به هیچ فردی حتی فکر هم نمیکنم، حرف هایم را باور نمیکرد و این گونه همواره تحقیر میشدم، خلاصه کار به جایی رسید که «ساسان» گاه و بی گاه گوشی تلفن مرا میگرفت و با دقت پیامکها و تماس هایم را بررسی میکرد تا به اصطلاح شک و تردید خودش را برطرف کند.
من هم که چیزی برای پنهان کردن نداشتم گوشی بدون رمزم را در اختیارش میگذاشتم تا این تهمتهای ناروا را از خودم دور کنم، ولی گویی این ماجرا فقط یک بهانه بود و پایانی نداشت. او با همین تهمتها مرا زیر مشت و لگد میگرفت و کتکم میزد تا این که بالاخره حدود ۶ ماه قبل گوشی تلفنم را گرفت و دیگر پس نداد وقتی با حساسیت به دنبال گوشی تلفنم بودم به رازهای وحشتناکی رسیدم که زندگی ام را تحت تاثیر قرار داده بود.
تازه فهمیدم برخی از اهالی محل سکونت «ساسان» در کاشمر او را «نامزد بنزینی!» صدا میزنند و این لقب حتی به محل سکونت ما هم رسیده است و دیگران او را با همین نام میشناسند. آن جا بود که دریافتم نامزدم به استشمام بنزین برای رفع خماری اعتیاد دارد و حتی باک بنزین خودروهای مردم را باز میکند تا مقداری بنزین استشمام کند! به گونهای که خیلیها تصور میکردند او سارق بنزین باک خودروهاست!
در همین شرایط بود که «ساسان» دوباره ادعای ارتباط من با خواستگار قبلی و یکی دیگر از دوستانش را مطرح کرد و بی شرمی و بی حیایی را به جایی رساند که پیامکهایی نیز برای خانواده و حتی دوستانم فرستاد و مرا به بی عفتی و عمل خلاف عفت متهم کرد.
او پا را فراتر هم گذاشت و همین تهمتهای ناروا را به خواهر کوچک ترم نیز نسبت داد و سپس مدعی شد اگر قصد داریم آبرویمان حفظ شود باید با طلاق توافقی موافقت کنیم! وقتی کارد به استخوانم رسید به ناچار از او شکایت کردم تا این تهمتهای زشت و زننده را در دادگاه اثبات کند، ولی «ساسان» بعد از ارسال احضاریه قانونی، ادعا میکند برای آن که نتوانسته بود بنزین استشمام کند دچار پرخاشگری و عصبانیت شده و آن جملات ناشایست را برای خانواده ام از طریق پیامک ارسال کرده است.
او میگفت: آن روز در روستا بوده و به خاطر حضور پدرش در باغ، نمیتوانسته برای استشمام بنزین از باغ خارج شود برای همین دچار خماری شدید و عصبانیت ناشی از این نوع اعتیاد شده است! اکنون نیز چندین نفر را واسطه آشتی برای ادامه نامزدی و زندگی مشترک کرده است تا با یکدیگر آشتی کنیم، ولی من از فرجام چنین ماجراها و اعتیادهای وحشتناک و عجیب ترس دارم.ای کاش...
ماجرای این پرونده با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در دستور کار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت تا راهکارهای قانونی و روان شناختی در این باره بررسی شود.
منبع: خراسان