به گزارش شهرآرانیوز، خواننده این اثر، رسول نجفیان بازیگر و کارگردان ایرانی است.
عجب رسمیه؛ رسمِ زمونه… قصهی برگ وُ باد خزونه…
میرن آدما… از اونا فقط؛ خاطره هاشون به جا میمونه
کجاست، اون کوچه؟ چی شد اون خونه؟
آدماش کجان؟
خدا میدونه…
بوتهی یاسِ بابا جون هنوز؛ گوشهی باغچه توی گلدونه
عطرش پیچیده؛ تا هفتا خونه…
خودش کجاهاست؟ خدا میدونه…
میرن آدما… از اونا فقط؛ خاطره هاشون به جا میمونه
تسبیح وُ مهرِ بی بی جون هنوز؛ گوشهی طاقچه توی ایوونه…
خودش کجاهاست؟ خدا میدونه…
خودش کجاهاست؟ خدا میدونه…
میرن آدما… از اونا فقط؛ خاطره هاشون به جا میمونه
پرسید زیرِ لب؛ یکی با حسرت… پرسید زیرِ لب؛ یکی با حسرت…
از ماها؛ بعدها چه یادگاری میخواد بمونه؟ خدا میدونه…
میرن آدما… از اونا فقط؛ خاطره هاشون به جا میمونه…
میرن آدما… از اونا فقط؛ خاطره هاشون به جا میمونه…
خاطره هاشون به جا میمونه…
میرن آدما… از اونا فقط؛ خاطره هاشون به جا میمونه…
پرسید زیرِ لب؛ یکی با حسرت…
از ماها؛ بعدها چه یادگاری میخواد بمونه؟ خدا میدونه…
میرن آدما… از اونا فقط؛ خاطره هاشون به جا میمونه
کجاست، اون کوچه؟ چی شد اون خونه؟
آدماش کجان؟
خدا میدونه…
ندونستُم موُ؛ قدرش در کنارُم… ولی..، ولی حالا که رفته؛ بی قراروُم…
نخندیدوُم دمی؛ بر روی ماهش… چه سود اکنون؛ به خاکش، اشک بارون؟
برس! برس بر دادم؛ای پروردگارُم!
ندید از من خوشی… من هم پس از اون ندیدم؛ خوشی در روزگارُم
برس! برس بر دادم؛ای پروردگارُم!
شدم تنها؛ به غربتها فراموش… خدا! رحمی بکن؛ بر حالِ زارُم…
رحمی بکن؛ بر حالِ زارُم…
پشیمونُم… پشیمونُم…، ولی هیهات! دیر است… دیر است…
حلالم کن؛ که ما هم رهسپاروُم…
رحمی بکن؛ بر حالِ زارُم… رحمی بکن؛ بر حالِ زارُم…