چراغ سبز تاج برای تداوم حضور شمسایی در تیم ملی فوتسال زمستان سرد تهران در انتظار گوستاوو بلانکو | مهاجم آرژانتینی در لیست خروج تاج: بازگشت میزبانی تیم‌های ایرانی منوط به برقراری پرواز‌های بین‌المللی است این موسیمانه به بازگشت استقلال دل بسته است | نور امید در دل مرد آفریقایی رضاییان، ۴۸ ساعت دیگر در تمرینات استقلال | ۷ مصدوم روی دست آبی‌ها تاج: خراسان رضوی باید یک تیم لیگ‌برتری منحصربه‌فرد داشته باشد واکنش سرمربی لیورپول به احتمال جدایی صلاح گران‌ترین هافبک دنیا در فکر جدایی از چلسی واکنش نیمار به مصدومیت دوباره خلیل موسوی، رئیس هیئت فوتبال خراسان رضوی شد نویدکیا در راه بازگشت به رفسنجان؟ استقبال باشگاه ذوب‌آهن از استعفای ربیعی پرسپولیس از لوکادیا خیری ندید یک زمین چمن پرخاطره در مشهد تبدیل به چمن مصنوعی شد | سیاه و سفید چمن‌شدن زمین خاکی حر ۱۹ مسابقات رنکینگ اسنوکر کشوری در مشهد آغاز شد چند ساعت تا جنجالی ترین انتخابات ورزش استان| پایان بلاتکلیفی فوتبال خراسان! سرنوشت ستاره کره‌ای تاتنهام مشخص شد پدیده برزیلی در فکر ترک رئال مادرید نتیجه بازی استقلال و الهلال عربستان(۱۴ آبان ۱۴۰۳)+ ویدئو گل‌ها| شکستی قابل پیش بینی ویدئو خلاصه بازی استقلال و الهلال عربستان(۱۴ آبان ۱۴۰۳) نتیجه بازی پرسپولیس و الغرافه(۱۴ آبان ۱۴۰۳)+ ویدئو گل‌ها| گل‌نزن‌ها! ویدئو خلاصه بازی پرسپولیس و الغرافه(۱۴ آبان ۱۴۰۳) پیشنهاد نجومی به گل محمدی برای ترک فولاد
سرخط خبرها

حسرت بازی در المپیک روی دلم ماند

  • کد خبر: ۱۵۹۹۶۵
  • ۳۱ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۷
حسرت بازی در المپیک روی دلم ماند
گفتگو با حامد حسین‌زاده، کاپیتان مشهدی تیم بسکتبال آویژه که بعد از پایان کار این تیم در لیگ‌برتر، کفش‌هایش را آویخت

«کاپیتان دست به زانو می‌گیرد. عرق همه چهره‌اش را برداشته و صدای نفس‌هایش امان سالن را بریده است. به ستاره سیه‌چرده که پشت خط طولی آماده شروع دوباره بازی است، نگاه می‌کند و از او می‌خواهد توپ را به او بدهد. کورین بازی را از سر می‌گیرد و کاپیتان همه خستگی‌اش را روی دوش می‌گذارد و دوباره با توپ به‌سمت سبد غول‌های بی‌رحم نفوذ می‌کند.» این فقط یک نما از آخرین تلاش‌های حامد حسین‌زاده، کاپیتان مشهدی تیم آویژه، در آخرین جدال این فصل آن‌هاست.

جایی که برای تیم شهرش از جان مایه می‌گذارد و لباس غرق در خون و بینی شکسته‌اش بهترین شاهد این مدعاست. ستاره مشهدی آویژه که نزدیک به دو دهه در بسکتبال ایران به هر آنچه دلش می‌خواست رسید، حالا بعد از پایان کار آویژه در لیگ‌برتر از دنیای بازی بسکتبال خداحافظی کرده و کفش‌هایش را آویخته است. حسین‌زاده دعوت شهرآراورزشی را برای گفتگو قبول می‌کند و حرف‌های زیادی را به زبان می‌آورد؛ از ماجرای بی‌مهری به او در بسکتبال ملی تا اتفاقات ریزودرشتی که این فصل در باشگاه آویژه صنعت پارسای مشهد برایش رقم خورد.

از فصلی که پشت‌سر گذاشتی، شروع کنیم. چه شد که پیشنهاد آویژه را پذیرفتی و بعد از سال‌ها به مشهد آمدی؟

سال گذشته بعد از مصدومیت در باشگاه شیمیدر با خودم گفته بودم امسال سال آخرم باشد و بعد از پایان فصل خداحافظی کنم. چون از یک جایی به بعد بسکتبالیست حتی اگر از نظر بدنی توانایی داشته باشد چند سال دیگر بازی کند، از نظر ذهنی دیگر از برخی مسائل خسته می‌شود. اما واقعیت آن است که بعد از یک ریکاوری سه‌چهارماهه احساس کردم هنوز از نظر ذهنی می‌توانم بازی کنم.

وقتی از باشگاه آویژه با من تماس گرفتند، دیدم چه فرصتی از این بهتر که بسکتبال را در یک شهری آغاز کنی و در همان شهر هم به پایان برسانی. برای خیلی از بسکتبالیست‌های بزرگ این اتفاق نیفتاده است، اما برای من این فرصت فراهم شد. همیشه در ذهنم بود که من بسکتبال را با این شهر، این مدیران و این مردم آغاز کردم و دوست داشتم یک روزی هم بسکتبال را در همین شهر به پایان ببرم. خداراشکر این اتفاق خوب در زندگی ورزشی من افتاد.

تجربه بازی در آویژه برای تو چطور بود؟

امسال واقعا آویژه تیمی بود که با همه تیم‌هایی که بازی کردم، فرق داشت. برخی شرایط را در این باشگاه تجربه کردم که با تیم‌هایی که با آن‌ها قهرمان لیگ‌برتر هم شدم، تجربه نکردم. منش، انسانیت و معرفت مدیران این تیم واقعا عجیب بود. این تیم دنیای آرامش بود. وضعیت تیم خیلی خوب بود و یک‌جا‌هایی کم‌تجربه‌بودن و شاید حمایت کم‌رنگ شهر موجب شد که نتوانیم نتایج بهتری بگیریم.

به‌نظرت نمی‌شد با همین تیم نتایج بهتری گرفت؟‌

می‌توانستیم یکی‌دو پله بالاتر باشیم و در پلی‌آف با حریف ساده‌تری بازی کنیم. همه‌چیز هم دست خودمان بود. اما این اتفاق نیفتاد. بسکتبال مثل فوتبال نیست که بگوییم با شانس و اقبال و این حرف‌ها می‌توان نتیجه گرفت، در بسکتبال همه‌چیز دست خودتان است. همه این عوامل موجب شد آن نتیجه بهتر رقم نخورد.

از عملکرد فردی و تیمی‌تان در فصلی که گذشت، رضایت دارید؟

واقعا فصل خوبی را تجربه کردم. مهم‌ترین خوبی‌اش برای من این بود که در شهر خودم و جلو چشم آدم‌هایی که با آن‌ها بزرگ شدم، پدرم، برادرانم و... بازی می‌کردم. به‌نظرم نتیجه‌ای هم که تیم گرفت، منطقی بود.

یعنی می‌دانستید به شهرداری گرگان می‌بازید؟

ببینید، حتی اگر دو بازی هم از شهرداری گرگان می‌بردیم، منطق بسکتبال بر این بود که بازی پنجم را ببازیم. من فکر می‌کنم این‌طور به‌نفع بسکتبال هم باشد. چون تیمی که می‌آید شصت‌هفتاد میلیارد هزینه می‌کند، بازیکنان ملی‌پوش و خارجی خوب می‌گیرد و یک شهر پشت این تیم است، طبیعتا فدراسیون هم نگاهی ویژه به آن دارد. اگر این اتفاق می‌افتاد و ما این تیم را می‌بردیم، خیلی از بسکتبالیست‌ها ضرر می‌کردند. شاید قرارداد‌ها کم می‌شد، شاید فصل بعد تیم‌ها می‌گفتند آویژه آمده با فلان مقدار بودجه گرگان ۶۰ میلیاردی را برده است! پس باید قبول کنیم منطقش این است.

تحلیلت از مسائل فنی تیم در طول فصلی که گذشت، چگونه است؟

تیم ما تیمی پرنوسان بود. ما در هر بازی چهارده‌پانزده امتیاز جلو می‌افتادیم، اما نمی‌توانستیم روی یک ریتم خاص امتیازات را حفظ کنیم.

چرا؟

چون بازیکنانی که جذب شده بودند، اگرچه بازیکنان فنی خوبی بودند، تجربه کافی نداشتند. اولین خللی که ما داشتیم، کمبود بازیکنی بود که تجربه بازی زیر فشار را داشته باشد. یک جا‌هایی از مسابقات تعویض‌هایی که انجام می‌شد، می‌توانست منطقی‌تر باشد تا نوسان بازی کنترل شود. البته از حق نگذریم، برخی اتفاقات و مصدومیت‌های سریالی هم بود که باعث شد نتیجه لازم را نگیریم. ولی از نظر فنی خود ما بازیکنان و کادرفنی هم ایراداتی داشتیم که می‌توانستیم نتیجه بهتری بگیریم.

بزرگ‌ترین دستاوردی که سال‌ها حضورت در ورزش حرفه‌ای داشته، چه بوده است؟

در این چند سال فکر می‌کنم بهترین سرمایه‌ای که داشتم، صبوری بوده است. خیلی سال‌ها حقم بود که در تیم‌ملی باشم، اما نبودم! در همه این سال‌ها صبوری کردم. من از هجده‌سالگی تا بیست‌وشش‌سالگی هر سال به اردوی تیم‌ملی دعوت می‌شدم، اما نزدیک به مسابقات خط می‌خوردم.

پس معتقدید دیر به بدنه اصلی تیم‌ملی رسیدید؟

چند سالی دیرتر از حقم به تیم‌ملی رسیدم.

در تیم‌ملی فرازونشیب‌های زیادی را تجربه کردی. آخرین‌بار هم بعد از بازگشت به ایران و در فرودگاه برای همیشه تو را از تیم‌ملی کنار گذاشتند.

نه، واقعیت آن است که پیش از اتفاقات فرودگاه امام از تیم‌ملی خط خورده بودیم. در پست من یک بازیکن ایرانی‌آلمانی بود به‌نام پویان جلال‌پور که وقتی فهمیدند این بازیکن از بچگی شناسنامه ایرانی داشته است، گفتند شاید این بهتر باشد و ترجیح دادند او را به‌جای من بازی بدهند؛

و به همین سادگی حسرت المپیک را بر دلت گذاشتند؟!

دقیقا. روزی که بسکتبال را شروع کردم، روی یک کاغذ اهدافم را نوشتم که در طول زندگی ورزشی حرفه‌ای به همه آن‌ها رسیدم و فقط تیک المپیک بود که نخورد و به یکی از بزرگ‌ترین آرزوهایم که بازی در المپیک بود، نرسیدم.

بعد از آن دیگر هرگز به تیم‌ملی برنگشتید.

دعوت شدم، اما خودم نخواستم دیگر در تیم‌ملی بازی کنم.

دل‌خور شده بودید؟

دل‌خور که بودم، اما یک جا‌هایی احساس می‌کنم اگر می‌رفتم و نهایت یکی‌دو پنجره دیگر هم بازی می‌کردم، همان اتفاقی برایم می‌افتاد که برای خیلی از بسکتبالیست‌های بزرگ افتاد و دیگر نامی از من باقی نمی‌ماند. نمی‌خواستم به هر قیمتی بازی کنم.

این اتفاق برای بازیکنانی مثل آرون داودی و مهدی کامرانی هم افتاد. بعد از مدت‌ها دعوت شدند، اما پایشان به تیم‌ملی نرسیده، خط خوردند.

همین‌طور است. مهدی کامرانی را خودشان به تیم‌ملی دعوت کردند و در راه زنگ زدند که نیا! این دیگر خیلی هضمش سنگین است. من همیشه تصمیمم این بود که بسکتبال را درحالی کنار بگذارم که نگویند او را کنار گذاشتند، بگویند خودش کنار رفت.

راهی را در زندگی حرفه‌ای ورزشی‌ات رفته‌ای که از آن پشیمان باشی؟

بله. اگر به گذشته برگردم، سال اول در مشهد بازی می‌کردم، سال دوم از این شهر می‌رفتم. اگر من آنجا کسی را داشتم که می‌گفت برو نترس، وضعم خیلی فرق می‌کرد.

پیشنهاد داشتی و نرفتی؟

داشتم، اما بعد‌ها فهمیدم. فهمیدم فلان تیم مرا می‌خواسته، اما به من نمی‌گفتند. یا یک‌بار به تیم‌ملی نوجوانان دعوت شده بودم، اما آن موقع مثل الان گوشی‌های موبایل و فضای‌مجازی نبود، به هیئت فکس کرده بودند و آنجا هم مربیانی که نشسته بودند، می‌گفتند خب این شاگرد من نیست، به او اطلاع ندهید!

آیا می‌خواهی وارد عرصه مربیگری شوی؟

بله. این آخرین سال بازی من بود و خداراشکر در مشهد هم به کارم پایان دادم. همیشه مربیگری را دوست داشتم و مدرک A هم دارم. دنبال کار‌های مربیگری هستم و از یک ماه آینده در کلینیک‌های خارج از کشور ثبت‌نام و حضور پیدا خواهم کرد.

اگر از باشگاه آویژه پیشنهادی داشته باشی، مربیگری‌ات را از مشهد آغاز می‌کنی؟

من همیشه آماده کمک به باشگاه آویژه بودم و همان‌طور که گفتم، در سال‌‎های قبل هم اگر جعفر فلاح تماس می‌گرفت و کمکی از دستم برمی‌آمد، انجام می‌دادم. الان هم اگر شرایطش فراهم باشد، چراکه نه.

شنیده بودیم در دهه ۸۰ پیش از آنکه به طرف بسکتبال بروی، فوتبالیست بودی.

بله. سال ۱۳۸۳ وقتی با فرش مشهد قرارداد بستم، تیم فوتبال ابومسلم هم من را می‌خواست. اصغر جانداری، مربی ابومسلم، همسایه‌مان بود و مرا سر تمرینات این تیم برد. در تیمی که حسین بادامکی، آندو، نیکبخت، جباری و خیلی از بازیکنان بزرگ دیگر فوتبال ایران در آن بازی می‌کردند. همان اول هم گفتند بیا با تو قراردادی به مبلغ یک‌میلیون‌و ۳۰۰ هزار تومان و حقوق ماهانه شصت‌هفتاد هزار تومان می‌بندیم. اما من رفتم و با باشگاه بسکتبال فرش مشهد ۴۰۰ هزار تومان برای یک فصل قرارداد بستم.

چرا بین فوتبال و بسکتبال، بسکتبال را انتخاب کردی؟

راستش روحیاتم اصلا با فوتبال سازگار نبود. این شد که به‌سمت بسکتبال رفتم؛

و سؤال آخر؛ آینده برای تو چطور خواهد بود؟

من همیشه آدمی بودم که در حال زندگی کرده‌ام، اما تلاش می‌کنم به بسکتبال ادامه بدهم. من از ۹ سالگی بسکتبال بازی کرده‌ام و می‌خواهم به‌صورت جدی وارد عرصه مربیگری شوم. قدیمی‌ترین رفیق من بسکتبال است و به این راحتی از آن جدا نمی‌شوم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->