سیده نعیمه زینبی
دبیر شهرآرا محله
علیرضا خراشادیزاده متولد مشهد، امام جماعت ظهر مسجد چهارده معصوم است. شروع آشناییمان با او از گزارش تولید عروسک بود.
امام جماعتی که ظهر به ظهر به کارگاه عروسک مراجعه میکند تا کارهای تولیدی آماده مونتاژ را با خودش ببرد. آنجا میفهمیم او فقط به اقامه نماز بسنده نکرده است و کاری فراتر از انتظار انجام میدهد. هر روز پس از برگزاری نماز به کارگاه کوچک اسباببازی میآید تا کیسههای قطعات اسباببازی را در ماشینش سوار کند. طرحهای مختلفی برای کمک به نیازمندان دارد که طرح نذر مرغ یکی از آنهاست.
برای زائر اولیهای امام رضا و کسانی که استطاعت ندارند طرح زیارت زائر اولیها را به راه انداخته است. او قرار نیست به خواندن نمازجماعت بسنده کند. نمازجماعت برای او پلی است که با مردم و مشکلاتشان آشنا شود و گامی در راستای حل آنها بردارد.
یک تیر و دو نشان
نذر مرغ از آن کارهای متفاوتی است که پایهگذار اصلیاش خراشادیزاده است. قرار گذاشتهاند اولین روز هر ماه قمری به نیت سلامتی امام زمان (عج) صدقه بدهند. فقط یک پیامک کافی است تا کسانی که میخواهند مشارکت کنند از قافله جا نمانند. پیامها یکی یکی میرسد.
یکی هزینه ۵ مرغ و دیگری هزینه ۲ مرغ را تقبل کرده است. حتی بعضی هستند که بخشی از هزینه یک مرغ را میپردازند تا در این کار خیر سهیم باشند.
همین که تعداد مرغها مشخص شد سفارش آن را به کشتارگاه میدهد. در کمترین زمان مرغهای گرم بستهبندی و تحویل گرفته میشود. گام بعدی فرا میرسد. حالا کسانی که از قبل داوطلب شدهاند برای توزیع رهسپار میشوند.
۱۵ محله برای توزیع این مقدار در نقاط مختلف شهر در نظر گرفتهاند. کسانی که خودشان به او مراجعه و اعلام کردهاند که میخواهند در این کار خیر شریک باشند. البته پیش از این نیازمندانی در مناطق مختلف شهر شناسایی شدهاند و تحقیق درباره وضعیت آنها انجام شده است.
کار توزیع ظرف یکی دو روز انجام میشود. خراشادیزاده میگوید: «ما در اسلام به خون کردن برای رفع بلا اعتقاد داریم. از طرفی دعا برای سلامتی امام زمان (عج) سفارش شده است. ما این کار را کلید زدیم تا یک تیر و دو نشان باشد. هم برای سلامتی حضرت صدقه بدهیم و هم دل یک نیازمند را شاد کنیم.»
فرصت کمک نعمت است
البته خراشادیزاده و خیرانی که با او همکاری میکنند به همین قناعت نکردهاند. آنها میخواهند که توزیع مرغ بهانهای باشد تا آنها از نزدیک با خانوادههای نیازمند آشنا شوند تا بدانند چه کمکهایی برای آنها در اولویت است. او میگوید: «دعای کسانی که این مرغها گاهی تنها آذوقه ماهانهشان است باعث شده این کار ما گسترش پیدا کند و توزیع مرغمان هم گاهی به حدود ۷۰۰ تا ۸۰۰ عدد برسد.» او که لباس روحانیت به تن دارد درد مردم را از نزدیک میبیند. بسیاری از مردم با اعتماد به این لباس سفره دلشان را پیش او میگشایند.
مردم او را در جریان مشکلاتشان قرار میدهند. یکی از قبض ماندهاش میگوید و دیگری از لباس نداشتهاش! میگوید: «لباس ما لباس پیغمبر است. مردم خیال میکنند اگر به ما بگویند حل میشود یا حداقل به لحاظ روحی تخلیه میشوند. یک روحانی هم باید بشنود و هم تا میتواند کمک کند. گاهی میرفتم نماز به من میگفتند. گاهی به من میگویند برای تحصیل بچهام ماندهام. گاهی وسایل ضروری خانهاش را ندارد. گاهی برای جهیزیه ماندهاند. ما به این موارد کمک میکنیم. اجاره خانه میدهیم یا برای نسخهای هزینه میکنیم.
در کنار مرغ که بهانه است مشکلات دیگری مطرح میشود، اگر از دستمان کاری بر بیاید انجام میدهیم. از وقتی این طرح به راه افتاد ماهانه چند خانواده به افراد نیازمند شناسایی شده، اضافه میشوند. قبل از این طرح بحث کمک به نیازمندان، تهیه جهیزیه، تأمین دارو، اجاره و خرید خانه را داشتیم الان همین امور با قوت بیشتری پیگیری میشود. ما خوشحالیم که این افراد به ما مراجعه میکنند. طبق فرمایش معصوم این نعمت است که افراد نیازمند پیش شما بیایند و درخواستی داشته باشند.»
به صدقه اعتقاد داریم
روز اولی که قرار بود این کار شروع شود خود او هم باورش نمیشد که با این استقبال روبهرو شود. خراشادیزاده میگوید: «من فقط به کسانی که میشناختم و احساس کردم ممکن است کمک کنند پیامک زدم.
هرکسی هزینه یک یا دو مرغ را تقبل کرد. در این میان به یک نفر که گمان کردم شاید او هم یک مرغ به ما کمک کند پیام دادم. آخر شب یک مبلغ را به حساب مشخصمان که فقط برای این کار است واریز کرد. حدود یک میلیون تومان که اولین واریزی سنگینم بود. بعد پیامش را فرستاد که برای ۴۰ مرغ درخواست داده بود. برایم جالب بود.
او گفت در بازار اعلام کرده است و هر کدام از کسبه تعدادی را تقبل کرده اند. الان هر ماه حدود ۴۰ تا ۴۵ مرغ را برایم واریز میکند. ایشان در سرای بلور است و برایم تعریف میکرد که یک بار یک شیشه از طبقه بالا به زمین خورد که در حالت عادی به حدود ۵۰ نفر ممکن بود آسیب برساند، اما یک نفر هم مجروح نشد. خود او این اتفاق را ناشی از صدقههای ماهانه بازار میدانست. افراد زیادی به من گفتهاند که آثار این ذبح مرغ را دیدهاند.
از این افراد زیاد داریم که خودشان کار را تبلیغ میکنند و مبلغ را جمعآوری و هزینه حدود ۴۰ مرغ را واریز میکنند. بعضی هم هستند که خودشان به صدقه اعتقاد داشتهاند، ولی حالا این طرح کار را برایشان راحت کرده است و مطمئن هستند که این پول به دست نیازمندش میرسد.»
اگر مسئولان بخواهند میشود
او که گاهی صبح تا شبش را در این مسیر وقت میگذراند و آخر شب خسته به خانه میرسد و گاهی وقتی برای دو فرزندش ندارد، میگوید: «این کار لذتی دارد که به همه سختیهایش میچربد. دل یک خانواده شاد شود و با دل شکسته دعایمان کند آن دعا در حقمان مستجاب میشود. یک بار به خانه یک نفر رفتیم گفت ما از ماه پیش دعا میکنیم که شما باز در خانه ما را بزنی، چون ما از ماه پیش تا الان با همین یک مرغ سر کردیم. اینها حتی دعا هم نکنند نفس عمل حال ما را خوب میکند.»
وقتی این صحنهها را میبیند سعی میکند با قوای بیشتری به دنبال این کار باشد تا آدمهای بیشتری بهره ببرند. او غصه نیازمندان را زیاد میخورد وقتی که به خانه نیازمندان میرود و وضعیت آنها را میبیند. آدم مگر میتواند بعضی از صحنهها را ببیند و وجدان راحتی داشته باشد. وقتی به خانه نیازمندی میرود که صبحانه نخورده و برای ناهارش منتظر است تا مردم برایش چیزی بیاورند و او با آب ترشی مانده در مغازه ترشی فروشی نانش را رنگ و لعاب میدهد و به خورد بچهها میدهد حال خوبی ندارد.
زنی که مجبور است به در و دیوار زدن فرزندش را از سر گرسنگی تحمل کند تا خوابش ببرد. این صحنهها درد دارد تا جایی که او مدت زیادی از وقتش را به رفع نیاز آنها اختصاص میدهد. این صحنه او را میشکند، ولی درد اصلی او چیز دیگری است: «من طلبه نوعی که پست و مقامی ندارم و دستم به جایی بند نیست، وارد گود شده و گوشهای از کار را گرفتهام. اگر مسئولان و مردم ما بخواهند برای اینها کار کنند میتوانند. از این بابت غصه میخورم. هرکس نمیداند بیاید تا ببرم و نیازمندان را به آنها نشان بدهم.»
یک تجربه متفاوت!
خراشادیزاده از تجربه متفاوتش هم راحت نگذشته است. او امسال برای بار نخست به همراه کاروان خدام بارگاه منور رضوی راهی روستاها و شهرهای اصفهان شده است. مسیری که در ذهن او جرقه یک فعالیت تازه را میزند. او که چندسالی است افتخار خدمت در بارگاه منور رضوی را دارد، میگوید: «ما با پرچم حضرت رضا (ع) در دهه کرامت به اصفهان رفتیم. آنجا خاطرات زیادی از روبهرو شدن مردم با این پرچم متبرک داریم. این باعث شد که ما با افرادی مواجه شویم که هنوز پایشان به صحن و سرای امام رضا (ع) نرسیده است.
ما با رفقایمان در مشهد از اعتبارمان استفاده کردیم و با دو هتل صحبت کردیم تا با ما همکاری داشته باشند. زائر اولیها را شناسایی و نوبتدهی کردهایم. افرادی از اصفهان و شهرهای دیگر که با هزینه خیران به مشهد میآیند و در این دو هتل مستقر میشوند. ما پذیرایی، رفت وآمد و هتلشان را به عهده داریم. حتی یکی از زائران بیماری کلیوی داشت که ما برنامه دیالیزشان را هم هماهنگ کردیم. ما سه روز میزبان زائران امام رضا (ع) هستیم. تا الان حدود ۱۰ خانواده به مشهد آمدهاند.»
شما را فراموش نمیکنیم
افرادی که از این مسیر به مشهد میآیند تا به حال گنبد طلایی امام رضا (ع) را ندیدهاند و حرم آمدن برایشان آرزویی دستنیافتنی به نظر میرسد. خراشادیزاده میگوید: «آشنایی ما با آخرین خانوادهای که آمدند به وسیله نامهای بود که به دست من رساندند.» نامهاش را در کیف کوچکش گذاشته است.
در یکی از مراکز بهزیستی اصفهان او را دیده است. جایی که حدود ۳۰۰ معلول ذهنی دارد. زن که یکی از خدمههای آنجاست نامهای در مشت حاج آقا میگذارد که در آن نوشته است: «من ۱۵ سال است که به این گلها خدمت میکنم. من سالهاست که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکردم و به لطف خدا شفا گرفتهام. خیلی دوست دارم امام رضا (ع) ما را به حرمش دعوت کند، اما هزینه سفر نداریم.» نامهای که روی آنها اثر میگذارد تا پیگیر صاحب آن شوند تا هفته پیش بالاخره پایشان به حرم باز شود.
خانواده آنها همراه پدرهمسرش به مشهد میآیند. مردی که در آستانه هفتاد سالگی گلایه مشهد نیامدنش را به امام رضا (ع) میکند و پاسخش را میشنود. بعد از آنکه از مشهد میرود به او پیام میدهد: «ما رسیدیم. شما را هیچ وقت فراموش نمیکنیم. پیامی که به او روحیه میدهد تا بداند کارش را درست انجام داده است.»
ایستگاهی برای فاطمیه
ارتباط او فقط با مذهبیهایی که اعتقادشان با او یکی است، برقرار نیست. به او زیاد گفتهاند که از نظرشان روحانی یک آدم منزوی است که فقط در مسجد نماز میخواند. اما او خودش را درگیر همه کارهای محله کرده است. او حالا همراه با جوانان محله به دنبال راه اندازی یک ایستگاه صلواتی برای شهادت حضرت زهرا (س) است. او ارادت ویژهای به حضرت زهرا (س) دارد و نام تنها دخترش را هم فاطمه نهاده است.
عشق او به مادر سادات را همه کسانی که کمی به او نزدیک هستند میدانند. آنها امسال سعی کردهاند یک ایستگاه بزرگ و زیبا راه بیندازند. او معتقد است کاری که برای اهل بیت انجام میشود باید زیبا باشد و، چون در میان مسلمانان از فاطمیه غفلت شده است اهتمامش را روی این امر نهاده است.
به دنبال اشتغال برای ۱۰۰ نفر!
کیسههای سیاه و رنگ و رو رفته از کارگاه یکی یکی بیرون میآیند و روی صندلی عقب و صندوق خودرو جا خوش میکنند تا به دست کسانی برسد که قرار است آب باریکه زندگیشان را از این راه ارتزاق کنند. او فکر میکند میتواند به خانوادههایی که به کسب درآمد نیاز دارند با برونسپاری مونتاژ عروسک کمک کند.
او با خانوادههای نیازمند زیادی آشناست که از این پیشنهاد استقبال میکنند: «تعداد زیادی را میشناسم که به ما مراجعه میکنند درخواست کمک یا اشتغال دارند. کسانی که یا سرپرست خانواده بیمار یا بیسرپرست هستند. این راه روش خوبی است که این آدمها از توانایی هاییشان بهره ببرند و قسمتی از مایحتاج زندگیشان را خود تأمین کنند. این کار باعث شده است تا افرادی که برایشان کار میبرم خیلی راضی باشند.
به علت کمکی که دریافت میکنند هیچ منتی روی سرشان نیست و عزت نفسشان حفظ میشود.» یک شغل خانگی که میتواند برای بانوانی که آنقدر درگیر مشغله زندگی و بچهها هستند کارگشا باشد تا نخواهند عزت نفسشان را قربانی بیپولی کنند. البته امام جماعت مسجد میداند افرادی که با کمک او در منزل مشغول به کار هستند امکان این را ندارند که خودشان به اینجا مراجعه کنند و کیسهها را ببرند.
او یکی از کارهای روزانهاش را توزیع این بستهها میان خانوادهها قرار داده است. یکی از آنها در روستای ناظریه در جاده چناران است که فرزند معلول دارد و مادر نمیتواند بیدغدغه برای تأمین معاش از منزل بیرون برود. این طرح اکنون به صورت محدود اجرا میشود. البته او هنوز راضی نیست و میخواهد که ماجرای اشتغال را گستردهتر اجرا کند.
او از گفتن جزئیات برنامهاش طفره میرود تا پیش از اجرایی شدنش وعدهای ندهد که به آن عمل نکند. میگوید: «برنامهای برای اشتغال بیشتر خانوادههای نیازمند داریم که در صورت اجرایی شدن به حدود ۱۰۰ نفر نیاز داریم که درآمد مناسبی از این راه کسب کنند تا امورات زندگیشان را بگذرانند.»
دو طلبه اصفهانی!
متولد ۶۴ است. وقتی دیپلم ریاضی میگیرد یک اتفاق او را به سمت پوشیدن لباس طلبگی سوق میدهد. برای او که سابقهای در اقوام و دوستانش برای رفتن به سمت طلبگی وجود ندارد هیچگاه در پنهانِ ذهنش هم چنین چیزی نمیآید. سال آخر دبیرستان است که دو طلبه جوان از اصفهان میهمان آنها میشوند.
در منزل خانواده خراشادیزاده به روی دو میهمان گشوده میشود تا دل او هم از اشتیاق عجیبش برای رفتن به مسیرتازه پرده بردارد. میگوید: «اخلاق خوش این دو طلبه اصفهانی باعث شد به سمت این راه جذب شوم. ایام محرم است و آن دو طلبه برای تبلیغ و زیارت به مشهد آمدهاند تا در محرم و صفر در هیئت آنها برای ادای مراسم در خیمه حاضر شوند.»
۱۰ روز کافی است تا دل علیرضا به سوی آموختن دین مایل شود و رغبتش او را از دانشگاه به سمت حوزه بکشاند: «پدرم فرهنگی بود و شاید پدرم دوست داشت مهندس شوم و هیچ زمینهای درباره حوزه نداشتم.»
همین که او میبیند دو نفر با لباسی که منسوب به پیغمبر است رفتار پیامبرگونه با مردم دارند ترغیب میشود تا گام در این راه بگذارد. بعد از آن در آزمون حوزه شرکت میکند و در حوزه الحجه با مدیریت حجتالاسلام طباطبایی پذیرفته میشود. استادی که هنوز آثارش در رفتار او عیان است.
پدرم مخالفی بود که موافق شد
در پاسخ من که آیا آدم نمیتواند طلبه نباشد، ولی آدم خوبی باشد، میگوید: «میتواند. اما در حوزه این مسیر سهلالوصولتر است. لباس حوزه این اعتبار را به آدم در میان مردم میدهد که فرد بهتری باشد. این یک اهرم است که به آدم کمک میکند تا به اهدافش برسد.»
البته آغاز طلبگی برای او خالی از مخالفت نیست. پدر علیرضا که خودش سالها گچ تخته را خورده است تا کلمهای به فرزندان این سرزمین بیاموزد فکر میکند که پسرش میتواند در هر مسیر دیگری موفق شود. پدر فکر میکند حوزه نمیتواند آینده جوانش را تأمین کند. مادر در عوض از اینکه پسرش گامی در راه دین بردارد خوشحال است.
میگوید: «بعد از ۵ و ۶ سالی که در حوزه حضور داشتم پدرم گفت کاش پسر دیگری داشتم که او را هم به حوزه میفرستادم.» نگاهش طی این چند سال به این لباس عوض شد. دیدن لطافتهای روحی که در اخلاق پسر به مرور زمان هویدا میشود و آشنایی با استادان خوب حوزه در این مدت که برای تعلیم فرزندش از هیچ جهدی دریغ ندارد او را به حیرت وا میدارد تا پس از آن خودش مشوق پسر باشد: «ما سعی کردیم آن چه استادان به ما میآموزند در رفتارمان منعکس کنیم و به همین دلیل اثرگذار بود. به فرموده امام رضا اگر مردم زیباییهای کلام اهل بیت را بفهمند از ما تبعیت میکنند.»
رعایت بایدها و نبایدهای دینی از نماز اول وقت گرفته تا احترام به پدر و مادر باعث میشود نگاه پدر تغییر کند و از مخالفت به تشویق برسد. گرچه پیش از ورود به حوزه او دور از فضاهای مذهبی نیست، ولی باز هم این مسیر خیلی زود پیوندهای او و اخلاق را محکمتر میکند.
مدیون استادم هستمحضور مردی نیک نام و نیکروش که خراشادی او را شبیه پدر توصیف میکند در یافتن هدف به او کمک شایانی میکند. استاد اخلاق خراشادیزاده، حجتالاسلام طباطبایی، پیش از آن که سر کلاس بنشیند و درس اخلاق بدهد خودش آن را به میان زندگی میآورد و اجرا میکند. او قدردان استادی است که ۳۰ سال زیست طلبگی را در مدرسه تجربه کرده است و به هملباسان او درس اخلاق میدهد. میگوید: «زحمت ما را کشیدند و برایمان دلسوز بودند.
با اینکه سن بالایی داشتند اولین نفر در مدرسه بودند و آخرین نفر از آنجا میرفتند. همه چیز درس و بحث نبود که در کلاس ختم شود. استاد شاگرد را تربیت میکرد و درسهای او بعد از کلاس تازه شروع میشد. بعضی افراد که سن بالا داشتند و ممکن بود در حوزههای دیگر او را نامنویسی نکنند، وی را با آغوش باز میپذیرفتند.»
اولین تصویری که در ذهن او از حضور در کلاس درس حوزه شکل گرفت حضور ۳۴ نفر دیگر در آن کلاس است. کسانی که یا دیپلم دارند یا سیکل و از نظر سنی با هم چند سالی تفاوت دارند. ۶ سال حضور در این کلاس که مقدمات حوزه را در آن میآموزد شاکله طلبگیاش را قوام میبخشد.
خراشادیزاده میگوید: «یکی از درسهای اخلاقی که پایهاش در من به دلیل حضور حاج آقا محکم گذاشته شد احترام به پدر و مادر است. نگاه من به احسان به والدین پیش و بعد از طلبگی تفاوت زیادی داشت که خانوادهام هم کاملا آن را حس کرد و همین باعث شد که نظرشان درباره طلبگی تغییر کند.»
۲۵۰ نمازگزار
حدود ۱۲ سال است که امام جماعت شده است و شبها در محله ۱۷ شهریور در مسجد امام خمینی (ره) نماز را اقامه میکند و حدود ۳ سال است که مردم خیابان چمن نماز ظهرشان را در مسجد چهارده معصوم به او اقتدا میکنند. میگوید: «حاج آقای جاذبی من را از مسجد امام خمینی (ره) میشناسند. از همان زمان به من گفتند وقتی که کار احداث این مسجد به پایان رسید و اولین صف نماز در آن شکل گرفت خودت باید بیایی و امام جماعت شوی. حالا هم ۳ سال است اینجا هستم.»
مسجدشان در نماز ظهر تقریبا پر شده است. اتفاقی که به ندرت در مساجد دیگر میافتد. نماز که پایان میرسد خراشادیزاده چند کلامی صحبت میکند.
آنطور که خودشان میگویند نماز ظهر مسجد چهارده معصوم حدود ۲۵۰ نفر و در نماز شب آن حدود ۵۰۰ نفر شرکت میکنند که از این مسجد یک پایگاه مذهبی فعال ساخته است. البته امام جماعت مسجد که نقش پررنگی در این ماجرا دارد، میگوید: «میخواهیم یک حلقه برای جوانان و نوجوانان تشکیل دهیم.»