ویلفرد مادلونگ -شیعه پژوه و اسلام پژوه پرآوازه- یکی از آخرین یادگارهای نسل کلاسیک خاورشناسان، پرکشید؛ نسلی که بیشتر با تکیه بر دانشهای عمیق زبانی و رویکردهای فیلولوژیک (لغت شناسی)، بسیاری از زوایای متون کهن اسلامی را برای ما شکافتند؛ هرچند با همه تحلیلهای آنان موافق نباشیم. مادلونگ کسی بود که از یک سو در سنت کلاسیک خاورشناسی جایگاه ممتازی داشت و ازسوی دیگر، پژوهش هایش درباره تشیع بسیار همدلانه بود.
در میان پژوهشهای معاصر غربی درباره عنصر اصلی هویت تشیع -یعنی حقانیت علی (ع) برای رهبری جامعه مسلمانان پس از مرگ پیامبر (ص) - اثر بزرگ ویلفرد مادلونگ به نام «جانشینی محمد (ص)»، سایر آثار را مقهور خود کرده است. پیش از چاپ این اثر، تاریخ پژوهان دانشگاهی از موضوعاتی همچون انتخاب علی (ع) توسط پیامبر (ص) یا حتی اینکه علی (ع) خود را انتخاب شده میدانستند، دور افتاده بودند و پاسخ به برخی پرسشها نه فقط غیرواقعی، بلکه نوعی پوزیتیویسم خشن محسوب میشد.
درحالی که بیشتر خاورپژوهان در بررسیهای خود درباره واقعه غدیر، به طور عام به منابع اهل سنت مراجعه میکردند و از برداشتهای ایشان گواه میگرفتند و شیعه را فرقهای جدای از جریان کلی اسلامی مطرح میکردند، مادلونگ درمیان آنان یک استثنا بود. اثر او، «جانشینی محمد (ص)»، ریشه در تلاشهای پژوهشمندانه وی در همه متون کهن و معاصر و ازجمله برخی آثار اندیشه وران شیعی دارد. درونمایه گران بار این کتاب و دیدگاه نوینی که نویسنده آن را بازتابانده است، همه پژوهشگران را به این مهم سوق میدهد که با بازنگری در متون تاریخی، میتوان رخدادهای آن عصر پرحادثه را تحلیل کرد.
با این حال، بعید به نظر میرسد در نسل جدید شیعه پژوهان دانشگاهی، بتوان کسی را به عنوان جایگزین او بازجست؛ زیرا به طورکلی سنت کلاسیک خاورشناسی با اتکا بر دین شناسی فیلولوژیک، درحال افول است. نسل بعدی جوانتر خاورپژوهان یا حتی کسانی که داعیه شاگردی او را دارند و از صدقه سری وی ارتزاق آکادمیک میکنند، در حد و اندازههای او نیستند و هیچ «ربط ارزشی» با دغدغههای علمی مادلونگ و شیوههای مطالعاتی او ندارند.
این روزها دیگر -همان گونه که فان اس در مقدمه کتاب سترگ الهیات و جامعه مینالد- جوانان غربی که خود را درگیر مطالعه ابژههای اسلامی میکنند، کمتر توان و دغدغههای علمی سنت کلاسیک خاورشناسی را دارند و سر خود را با نسخههای خطی -عمدتا قرون میانه ای- و مطالعه جزئی نگرانه متون اسلامی با رویکردهای پوزیتویستی و تحلیلی گرم کرده اند.
من همچنان بعید میدانم، اما امیدوارم کسانی هرچند اندک برای تداوم آن سنت کلاسیک بکوشند؛ زیرا اگر سنت خاورشناسی برای ما گفتنیهایی داشته باشد، از دل همان رویکردهای کلاسیک برمی آید و آنچه از برخی جوانان اسلام پژوه اخیر غربی عرضه یا ترجمه میشود، چنان نیست که نتوان برای آنها بدیلی در سنت پژوهشهای اسلامی و حوزوی یافت یا حتی گاهی «زیره به کرمان بردن» است.