این منطقه همان غول بیشاخ و دم و ترسناک تصور عموم مردم است؟
دروغ چرا؟ تا پیش از این من هم تصور خوبی از این منطقه نداشتم! پیش از اینکه پا به این منطقه بگذارم، تصوراتم همان تصورهای جمعی معمول بود از حاشیه شهر.
میگفتند در روز روشن وسط خیابان مواد خرید و فروش میکنند، کیفت را از توی دستهایت میقاپند و چیزهایی از این دست. آن اوایل تمام توصیههایی که میشد شامل هشدارهایی بود مبنی بر اینکه تنهایی توی خیابانهایش قدم نزن، شب که شد سریع بزن بیرون و... اینها شنیدههایم بود قبل از اینکه خودم با چشمهای خودم گوشه و کنارش را ببینم و با پاهای خودم توی کوچهپسکوچههایش قدم بزنم. نمیگویم شنیدههایم تمام کذب بود، اما تمام آن شنیدهها تنها جزئی کوچک از جزئیات ریز و درشت این منطقه بود.
پیش از آن (قلعهساختمان) برایم نقطهای بود جدا و دور افتاده، جایی که نمیشناختم و بیآنکه آن را بشناسم حس خوبی به آن نداشتم. اما حالا پس از گذشت یک سال رفت و آمد و گشت و گذار برایم نقطهای است حل شده در دل شهر. جایی که مثل دیگر نقاط مشکلات خودش را دارد، نقاط تاریک و روشن خودش را.
جایی که هر هفته تنها و با پای پیاده کیلومترها از اینسو به آنسویش را گز میکنم و حالا آنقدر آن را میشناسم که اگر کسی از من نشان معبری را بپرسد میتوانم دقیق و با کشیدن کروکی، نشانی آن معبر را بدهم. حالا هر از گاهی پشت ویترین مغازههایش میایستم و خرید میکنم، گاهی به دوستهای جدیدم که ساکن همین منطقه هستند سر میزنم و.... من شاید یکی از معدود افرادی باشم که بهواسطه فعالیتم در این منطقه تصوراتم دچار تحول شده است.
تصورهای فسیلشدهای که برای سالها توی ناخودآگاه ذهنم خاک میخوردند و حالا شکل و شمایل تازهای به خود گرفتهاند. این میان شاید اقدامات جدید سازمانهای مختلف و رویکردهای تازه مثل تجهیزشدن کلانتری شهرک شهید رجایی، گشتزنیهای متعدد پلیس، ارتقای فرهنگ و وجود مکانهایی مثل فرهنگسراهای غدیر و نصرت در همین منطقه مؤثر بودهاند، اما بیشترین تأثیر را خود این مردم با مشارکتشان در رویدادها و حس وابستگی به محل سکونتشان داشتهاند. امروزه مردم و نقش مردم یک منطقه یکی از شاخصهای اصلی امنیت آن منطقه محسوب میشود.
مشارکت مردمی میتواند دقیقبودن و بیتفاوتنبودن نسبت به مشکلات محله و تلاش برای رفع آن باشد. همین مشکلاتی که مردم این منطقه بارها برای انعکاس آنها به دفتر شهرآرامحله مراجعه کردهاند و این مشکل میتواند یک چاله کوچک باشد که عبور و مرور پیرزن سالخورده کوچه را سخت میکند، خانهای متروکه باشد که امنیت کوچه را مختل میکند و با اعتراض دستهجمعی اهالی تخریب میشود یا معضل خرید و فروش گسترده مواد در بعضی نواحی.
همه اینها را گفتم که بگویم، (امنیت) در این نقطه از شهر یک واقعیت صرف نیست و با نقطه مطلوب فاصله دارد، اما آرمانی دستنیافتنی و غیرواقعی هم نیست. اینجا یک نقطه خاکستری است مثل دیگر نقاط شهر، اما از نگاه مردمی که آن را نمیشناسند قسمت تیرهتر آن پررنگتر به نظر میآید، آنقدر پررنگ که دیگر نقاط شفاف و سفید آن به چشم نمیخورد. این یکسال به من کمک کرد که به تعریف جدیدی از امنیت در این منطقه دست پیدا کنم و فکر میکنم که بیشتر شهروندان این شهر هم به این بازتعریف نیاز داشته باشند. این منطقه را باید از نو شناخت.