سیده نعیمه زینبی
دبیر شهرآرا محله
صاحب امضاست. یعنی نام سیدمحسن رضوی به سنگ اعتبار میبخشد. کافی است خط زیبای او و نام «رضوی» روی یک سنگ حک شود تا قدر و قیمتش بالا برود. او استاد مسلم حکاکی روی عقیق است که به واسطه کارش نامش در کشورهای زیادی طرفدار دارد.
وقتی وارد این کار شد چند نفر به صورت محدود و به صورت سنتی روی سنگ حکاکی میکردند. ولی او با پشتوانه علمی که دارد (رشته هنرستانش ماشین ابزار و رشته دانشگاهش مکانیک است) اصول فنی کار را ارتقا میدهد و ابزار جدید برای حکاکی میسازد و به آن رونق میبخشد. ۴۰ سال است که در این هنر حضور دارد و هر روز ابزار و روش تازهای به کارش افزوده است. هنوز هم در پی کشف روشهای تازه است.
بیشتر نسل الان حکاکهای ایران و مشهد شاگردان او هستند. ۳۰ سال است حکاکی آموزش میدهد. حدود ۷۰ حکاک تربیت کرده است که بیشترشان صاحب امضا و بنام هستند. او شاگردانی از کشورهای دیگر هم داشته، ولی اهتمامش این است که حکاکی را از ایران و به ویژه مشهد خارج نکند تا ارزآوریاش را برای کشور از دست ندهد.
شغل پدرم را دوست نداشتم
او که زاده محله عیدگاه و بزرگ شده کوچه پس کوچههای اصیل و قدیمی مشهد است، درباره خودش ادامه میدهد: من متولد ۳۷ هستم. در محله عیدگاه به دنیا آمدم. پدر و مادرم اصالتا مشهدی هستند. من تا سالهای ۴۵ آنجا بودم. ما خانواده معروفی بودیم که دو سه منزل بزرگ داشتیم. منزل مادربزرگم هنوز هست.
نزدیک تکیه معتمد. مادربزرگم در حیاط اندرونی بود. در حیاط بیرونی دو درخت چنار بزرگ بود که ۱۵ اتاق داشت و دور تا دور مستأجر داشت که بیشترشان از فامیل بخته بودند که الان بیشتر هتلدار هستند. کسانی که همانجا به دنیا آمدند و همانجا مردند. ما سال ۴۵ به کوچه هتل درختی نقل مکان کردیم. آنجا خانهای رهن کردیم که الان به هتل تبدیل شده است. سال ۵۲ به عنصری آمدیم. آن موقع به عنصری چهارراه پارک شهر میگفتند. کوچه ما نامش طاهری بود که از نام خانواده مشهوری که در این کوچه زندگی میکردند وام گرفته شده بود.
شغل پدرش بافندگی است که زیر گنبد مسجد گوهرشاد مغازه بزرگی دارد. پسر، اما شغل او را دوست ندارد و پی آن را نگرفته است. میگوید: من در هنرستان علیرضا عباسی ماشین ابزار خواندم. در دانشگاه هم رشته مکانیک پذیرفته شدم که انقلاب شد. بعد از انقلاب فرهنگی دیگر به دانشگاه برنگشتم. آن زمان من در بازار رضا حجرهای برای حکاکی داشتم و کارم رونق داشت و تمایلی به ادامه تحصیل نداشتم.
خط خوبی داشتم
او نبوغ خاص خودش را دارد. از هرچه بلد است در خدمت هنرش استفاده میکند. پسربچهای که در همان سن کم برای همشاگردیهایش کاردستی میسازد و به آنها میفروشد. میگوید: من یک ویژگی دارم. در دوران دبستان بسیار کنجکاو بودم. در سن نه سالگی آپارات سینما درست کردم که فیلم روی دیوار میانداختم و بچهها را جمع میکردم یا برای همه بچههای کلاسمان کاردستی درست میکردم و میفروختم. آباژور یا شبخواب با کوزه درست میکردم، ولی آن زمان کسی ما را درک نمیکرد. آن زمان پدر و مادرها سواد آنچنانی نداشتند.
هر چیزی که میدیدم میساختم. کلاس پنجم بودم، در همین پارک شهر که آن زمان اطرافش همه بیابان بود، فردی سنتور میزد، از پدرم پول گرفتم و دقیق عینش را ساختم. استعداد این کارها را داشتم. رضوی هنر را با صنعت ترکیب میکند و به کار حکاکی رونق میبخشد. میگوید: معتقدم بعضی هنرها ارثی است. پدرم، میرزامحمد خط خوبی داشت. پدربزرگم، میرزامحمد رضوی هم مدرس حوزه علمیه مدرسه نواب بود و خط خوبی داشت. دوران دبیرستان کلاس خط میرفتم. یک بار موقع خطاطی با مرکب همکلاسیام، سعید هاشمی، از من پرسید؛ میشود مرا هم به کلاس خط ببری. با من آمد.
او در ۳ ماه حکم ممتاز گرفت، در حالیکه من در ۳ سال حکم گرفتم. اینکه میگویم هنر ذاتی است این طور است. خلاقیت باعث تمایز میشود. خلاقیت در هنر مهم است و بعضی هنرها باید در ژن طرف باشد. رضوی ادامه میدهد: من هم از بچگی این استعداد را داشتم و خوب خطاطی میکردم. کلاسی که با سعید رفتیم، استادش مصطفی مهدیزاده، یکی از خطاطهای ممتاز و شاگرد آقای میرخانی، بود. البته این خط خیلی به دردم خورد، چون برای حکاکی باید حتما خطاط باشی.
گردنبند حکاکی، سوغات مشهد
او از سال ۵۹ وارد هنر حکاکی میشود. زمانی که سوغات مشهد گردنبندهای نقره با اسامی حکاکی شده است. رضوی با خط خوشی که دارد به آسودگی وارد این حرفه میشود: قدیم گردنبندهایی رواج داشت که اسم خاص روی آن مینوشتند. یک گردنبند کوچک عقیق حکاکی شده یادگار مشهد.
این سوغات مشهد بود. ویترینهای بازار رضا پر بود از این هدیه. در مشهد من بودم و آقای سیدباقر ضابطی که با اسید کار میکردیم. او سر بازار حجره داشت و من وسط بازار. درآمد فوقالعادهای داشتیم. من روزی ۵ هزار تومان و او روزی ۲۰ هزار تومان کار میکرد. شاید به اندازه ۶۰ میلیون تومان الان ماهانه درآمد داشتیم. هر عقیق را دانهای ۴ تومان مینوشتیم. کم کم این کار را ارتقا دادم. برایش ابزار ساختم. قلمهای خاصی را برایش جمع و جور کردم.
جوانها پیشم آمدند و آموزش دیدند و کار رونق گرفت. الان برخی از شاگردانم در عربستان و عراق حکاکی میکنند. یک نفر هم در لبنان هست. در تهران هم چند نفری هستند، ولی پایگاه اصلیاش هنوز در مشهد است. آنهایی که صاحب امضاهای خیلی خوب هستند در مشهد حضور دارند.
امضا: رضوی
اوضاع خوب مالی باعث میشود در این کار ماندگار شود و زمانی که نیاز پیدا میکند به ارتقای شغلش فکر میکند: اوضاع اقتصادیمان خوب بود. اوایل همان گردنبندهای کوچک را میزدیم. بعد کمکم ابزار خریدم و کارم را پیشرفت دادم. انگشترها و گردنبندهای خطی مد شد و این ماجرا به کشورهای عربی رسید. آنها به ایران آمدند. کاری که ما و گروه حکاکان کردیم کارآفرینی بود و البته کسی از آن خبردار نشد. در سرتاسر ایران در این کار و شغلهای مرتبط با آن حدود ۱۰ هزار نفر مشغول به کار هستند. عقیقتراش، انگشترساز، قلمزن و حکاک.
حکاکی به کار انگشترسازی هم رونق داد.
وقتی برای ساخت انگشتر و نوشتن عبارت روی نگین آن مراجعه کنید نام استادان مختلف را میآورند که هر کدام اعتبار و سبک خاص خود را دارند. رضوی که صاحب امضای قدیمی حکاکی ایران است و امضای او را در کشورهای مختلف میشناسند، میگوید: امضا اعتبار حکاک است. از کسانی که پیش من برای آموزش آمدند حدود ۲۰ نفرشان صاحب امضا شدند. بهای هر امضا خیلی فرق دارد. عدهای مجموعهدار هستند که به دنبال این خطها هستند. امضای من «رضوی» و «یا کافی» است.
اوایل با اسید مینوشتیم
او داستان ورودش به حکاکی را از همان حجرههای بازار رضا تعریف میکند: شاید ۱۶ سالم بود. یک روز من در بازار رضا که تازه ساخته شده بود میگشتم. پیرمردی در کنار یکی از این هشتیها نشسته بود. موم را روی سنگ میکشید و با قلم نی اسمی را که میخواست، مینوشت. رویش آب میریخت و دودقیقه بعد سنگ گود میشد. به یکی از بازاریها گفتم میتوانم اسامی را بنویسم. به من ۵۰ عدد عقیق داد و گفت «اجرت هر کدام ۱۵ قران است.» به خانه رفتم.
میز چرخ خیاطی مادرم را به زیرزمین بردم. موم هم گرفتم و روی عقیقها کشیدم و نوشتم. رویش آب ریختم و دیدم هیچ اتفاقی نیفتاد. پیرمرد رازش را به من نگفت. در خیابان جهانبانی آقای اعرابی لوازم شیمیایی میفروخت. او به من گفت که «با اسید فلوریدریک سنگ را تراش میدهند.» یک قوطی اسید خریدم و آمدم شروع به کار کردم.
شروع حکاکی من اینگونه بود. مرتب سفارش میگرفتم و صبح تا شب کارم همین شده بود. یک باره درآمد خوبی به دست آوردم. درآمدم از پدرم بیشتر شده بود. در بازار رضا یکی از رفقا گفت «من به تو جا میدهم خطهای من را ارزانتر حساب کن.» آنجا بودم تا یک سال بعد طبقه بالای بازار یک مغازه خریدم. تا زمانی که گردنبندها رواج داشت کارم همین بود.
این کار را من ارتقا دادم
رضوی راهنمایی خوبی برای ورود به دنیای تازه حکاکی از بازاری معروف حاج احمد شوشتری دریافت میکند که مسیرش را تغییر میدهد: خدا رحمت کند آقای شوشتری یک روز به من گفتند این عقیقها را با چرخ بنویس.
شیخ مرتضی شیرازی با چرخ میکَنَد. اینکه تو با اسید مینویسی ۴ تومان میگیری اگر با چرخ بنویسی ۱۰۰ تومان میدهیم. آنجا یک موتور دندانپزشکی و مته خریدم و شروع کردم. من هیچجا آموزش ندیدم و در عمرم شاگردی نکردم. ولی ارتقای کار حکاکی مال من است. قبل از من این وسایل جدید و قلمها را استفاده نمیکردند.
من خیلی سریع کار را از آن خودم میکردم. مدام ابزار را جدید میکردم و متههای بهتر میساختم. مثلا به یک جایی میرسیدم که عقیق سفت بود و باید یک مته خاصی داشته باشم. در صنعت میگشتم و آلیاژهایی را پیدا کردم که از عقیق سختتر باشد، وقتی که فکرت را روی یک کار متمرکز کنی آن را به دست میآوری. اولین متهها مال دندانپزشکی بود. بعد از متهها کارهای دیگری استفاده میکردم.
مثلا از متههای تراشکاری و قالبسازی بهره میبردم. کم کم این هم پاسخگوی کارم نبود. حالا دیگر سالهاست متهها را خودم با توجه به نیازم میسازم. آلیاژ را به شکلی که میخواهم در میآورم. من حدود ۳۰ درصد از درآمدم را هزینه پیشرفت و خرج کار میکردم. گاهی لوازم گران میخریدم، ولی موفق بودم. الان بعد از ۴۰ سال این کار برای من تکراری نشده است و هر روز یک مورد تازه ابداع میکنم.
موتور دندانپزشکی برای حکاکی
نیازش را بر اساس سفارشش تعریف میکند. مثلا وقتی به او سفارش آیتالکرسی با خطر ریز میدهند او پیگیر میشود که چطور میشود آن را نوشت: وقتی کار رونق پیدا کرد با آن سبک قدیم کار سخت شد. عقیق جنس سختی است که متههای خاصی دارد. خیلی تلاش کردم تا وقتی متههای خاص کارم را پیدا کردم.
من جستوجوگرم و ساده از مسائلی که برایم اتفاق میافتد نمیگذرم. یادم هست به یک دندانپزشکی رفتم و دیدم که این آقا یک مته میگذارد و با سرعت میچرخد و دندان را میتراشد. این در ذهن من ماند تا زمانی که به آن نیاز پیدا کردم.
قدیم موتورهای آویز بود که با آن دندان را میتراشیدند. من یکی از آنها گرفتم. اوایل حتی موتور دندانپزشکی پایی بود. همان اوایل کار یک موتور پایی داشتم که یک شیلنگ داشت و سرش چدنی بود با همان روی عقیق را میکندم. قبل از آن در مشهد کسی نبود که این کار را انجام بدهد. همه این تجربیات روی آزمون و خطا بوده است.
حاج آقا شوشتری از بزرگترین انگشترفروشهای مشهد بودند که به من توصیه کردند کارم را تغییر بدهم. آن زمان دو حکاک برای ایشان کار میکردند، ولی سرعت کارشان پایین بود. برای ۲۰ نگین ۲ ماه طول میکشید تا تحویل بدهند، اما وقتی من روش تازهای ابداع کردم کارهایش را به من میسپرد.
قدیم حکاکان مُهرکن بودند
رضوی از تاریخچه حکاکی روایت میکند. تاریخچهای که اگر بخواهیم دقیق ببینیم قدمت چندهزار ساله دارد، اما از زمان قاجار دوباره باب شده است. او میگوید: قدیم از حکاکی برای مهرکنی استفاده میکردند. قدیم دولتیها همه مهر داشتند. مثلا رئیس بلدیه یک مهر خاص داشت. مهر جای امضای افراد بود.
خانوادههای متمول روی عقیق امضایشان را میکندند و عوام روی برنج. زمان احمدشاه حکاکهای خیلی خوبی در ایران بودند و اذکار مذهبی را روی نگین حک کردند و این کار رواج پیدا کرد. این کار مختص شیعه است. تاریخ کامل حکاکی ایران را محمدجواد جدی جمع کرده است که اسم حکاکان معاصر ایران هم هست. اسم من هم در آن کتاب در کنار دیگر استادان آورده شده است. یادم هست اول انقلاب بانکها اعلام کردند که هر کسی دفترچه میخواهد باید مهر داشته باشد. آن زمان مهرکن نبود.
یک نفر دو نفر بودند. یک پیرمردی بود با قلم و چکش میکند. من هم یک سبکی اختراع و کارتی هم چاپ کردم با عنوان؛ حکاکی رضوی، سازنده مهرهای برنجی و این را در تمام بانکها پخش کردم. از فردا پشت در مغازهام صف نانوایی بود. مردم بیشتر بیسواد بودند و به مهر نیاز داشتند.
این کار سری است
او متواضعانه به هنر شاگردانش اعتنا میکند و لذتی که از کار بعضی از شاگردانش میبرد، مخفی نمیکند: بعضیهایشان حتی کارشان از من بهتر است. خدا استعداد خاصی به آنها داده است. یک دفعه شما تراشکار ماهری هستی، اما هنرمند قابلی نیستی. در کار هنر مهارت تنها شرط نیست. آن ذوق و سلیقهای که داری باعث تفاوت کارت با دیگران میشود.
در حکاکی هم همینطور است. من کار را یاد میدهم، ولی ذوق طراحی را نمیتوانم به او بیاموزم. من نمیتوانم سبک ترکیب کردن آیه قرآن را به او بیاموزم، اما میبینی یک جوری ترکیب میکند که روحت تازه میشود.
البته از نظر این استادکار قدیمی همه حتی به شرط مهارت نمیتوانند حکاک شوند: این کار از قدیم سری بوده و در پستو کار میکردند. راز کار را به عموم نمیدهند. کسی که میآید باید راز نگهدار این کار باشد.
باید مؤمن باشد، چون سر و کار ما با قرآن است. من در یک کشوری بودم که یک بهایی آمد و جملهای را آورد و به من داد تا روی عقیق حک کنم. حاضر بود دانهای صد دلار بدهد. گفت هزار تا میدهم صد هزار دلار. هر کسی بود میکند، اما من گذشتم. در کار ما بحث دعانویسی هست. خیلی شیادها هستند که از این کار سوءاستفاده میکنند. کسانی که طلسم میفروشند یک نفر باید برایشان حکاکی کند. متأسفانه کسانی هستند که انجام میدهند.
به همین دلیل این کار را به کسی آموزش میدهم که ایمان، استعداد و آشنایی با قرآن و مسائل مذهبش را دارد. ما برای کار خودمان حرمت قائل هستیم. زمانی که در بازار حکاکی میکردم کسانی برایم طلسم میآوردند تا روی سنگ بکنم، ولی قبول نمیکردم.
مهر آیتا... مرعشی را من کندم
او درباره کارهای خاصی که کرده است نیز میگوید: گاهی برای علما هم مهر کندهام. مهرمراجع مانند آیتا... مرعشی نجفی را من کندم. خیلی از قم و حوزه میآمدند و به من مهر سفارش میدادند. یک دفتری داشتم که نمونه مهرها را نگهداری میکردم، گم شد.
او هنوز دست از تلاش برای ارتقای کارش برنداشته است: هنوز بعد از ۶۰ سال عمرم به دنبال ایجاد روش جدید هستم. علم و تجربه را با هم به دست میآورم. در تمام علوم همین است. اولین لذت را خود کاشف میبرد. این کار بازنشستگی ندارد تا وقتی دستت نلرزد کار میکنی.
حکاک برای ذوق و عشقش کار میکند. من حکاک میشناسم که کارهای خودش را نمیفروشد، مجموعه دارد و جمع میکند. اول انقلاب برای یک نفر یک آیتالکرسی کندهام، آن زمان ۷ هزار تومان بود، الان ۷۰ میلیون به من نمیدهد. بعضی از افراد دنبال امضاها و خطهای مختلف هستند. مرتب با من تماس میگیرند که فلان خط را چند میفروشی.
مرکز این کار مشهد است
این کار با این عظمت مرکزیتش با مشهد است و تمام کشورهای عربی مشهد را میشناسند. البته او گلایههایی هم از صنایعدستی که صنف آنها زیر نظرشان است، دارد: صنایعدستی اصلا خبر ندارد که چه کسانی حکاک هستند.
تازگی یک نفر هست که کمی آشنا شده است وگرنه این هنر ارزآور را کسی نمیشناسد. این صنف میتواند پردرآمدترین و ارزآورترین صنف هنری ایران باشد، ولی کسی نمیشناسد. ما حتی بیمه نداریم. بیشتر بچههای حکاک در خانه هستند، ولی من کارگاه دارم. اینجا یک پاتوق است که دوستان و حکاکان از تهران و شیراز و کشورهای عربی میآیند.
اول خودم لذت میبرم
او برای آموزش کار به شاگردانش برای خودش یک مسئولیت شرعی در نظر دارد که همین او را مصر میکند که پیگیر شاگردهای قدیمیاش شود تا روشهای تازه را یاد بگیرند: باید آنچه میدانم انتقال بدهم نباید خساست به خرج بدهم.
همین الان اگر مورد تازهای کشف کنم به شاگرد ۲۰ سال پیش هم زنگ میزنم که بیاید و به او بگویم. من چاپ روی عقیق را ۱۰ مدل بلدم هر ۱۰ مدل را به او آموزش میدهم. در این دنیای به این بزرگی برای همه رزق است. اگر خسیس باشی یعنی اعتقادت به روزیرسان بودن خدا لنگ میزند.
البته رضوی این کار را فقط برای شغل انجام نمیدهد: این کار لذت زیادی دارد. هنرمند که باشی اولین کسی که از کار لذت میبرد، خودت هستی. وقتی یک خط را زیبا در میآوری لذت اولش مال خودم است. انگار باقیات صالحات است. الان بعد از ۴۰۰ سال وقتی در موزه کسی خط طاهر خوشنویس را میبیند میگوید خدا رحمتش کند. شاید ۱۰۰ سال دیگر هم درباره من گفتند که خدا رضوی را بیامرزد چه هنری داشته است.
پنجتن برای کفن!
شغلش از نظر رضوی حلالترین کار است: این کار برکت خاصی دارد. نه کم فروشی دارد و نه غش. مشتری پول را با دل و جان میدهد. حکاک مثل نقاش است. هیچ نقاشی دوست ندارد تابلوی الکی بکشد. حکاک هم دوست دارد جوری بنویسد که کسی نتواند ایرادی روی خطش بگذارد. هرچه خط بهتر باشد کارش بیشتر رونق میگیرد.
او در پایان از یک سنت قدیمی صحبت میکند که هنوز بین خانوادههای اصیل و مذهبی در جریان است: وقتی یک نفر فوت میکند، میگویند «زیر زبانش یک عقیق پنجتن بگذار.» حکاکها معمولا این پنجتن را میتراشند تا زمانی که زنده است دستش میکند وقتی میمیرد همان را زیر زبانش میگذارند. الان هم قدیمیها هر کدام یک عقیق پنجتن در کفنشان دارند.