مسئله «تاب آوری انسان» در سختیها و بحران ها، از مسائل مهم جامعه شناسی است که اگر متولیان امر در هر اجتماع و جامعهای بدان توجه نکنند، آسیبهای جدی خواهند دید.
یکی از حیرت انگیزترین مصادیق این مسئله، «طلاب و روحانیون» هستند، تا جایی که این میزان از تاب آوری میتواند موضوع پژوهشهای سنگین دستگاهها و سرویسهای مختلف امنیتی و سیاسی در دنیا باشد.
آخر چطور میشود بیشترین هجمههای ناجوانمردانه در تاریخ بشر به صنفی خاص به نام «حوزویان» بشود، اما همچنان به حیات مؤثر و جهادی و مردمی خود ادامه دهند؟! این هجمههای رسانهای تا جایی است که اگر هر روز شاهد سوءقصدها و هتک حرمتها به این صنف باشیم، جای تعجب ندارد!
این پژوهش در سطح ملی نیز میتواند اتفاق بیفتد. آخر چگونه میشود عدهای با کمترین بهره مندی از سفره انقلاب، در راه آرمانهای انقلاب این میزان از سختیها را تاب بیاورند و جلوتر از متولیان امر و دستگاههای حاکمیتی، مجاهد میدانهای مختلف انقلاب باشند؟! آیا بودجههای کلان تبیینی و جهادی و اقتصادی و بهداشتی و... توانسته است به اندازه فعالیتهای جهادی «سربازان بی نام ونشان امام زمان (عج)» در گوشه گوشه این دیار اثرگذار باشد؟!
جماعتی که زندگی بیشترشان از سطح متوسط جامعه ضعیفتر است، چگونه میشود در فلان ده کوره، هم عمارت دنیای مردمش را آباد کنند، هم عمارت دل هایشان را؟!
این پژوهش البته در سطحی خردتر به نام حوزه هم میتواند انجام شود. آخر چگونه میشود با کمترین حمایتها و برنامههای تربیتی و آموزشی و رفاهی نسبت به مجموعههای دیگر آموزشی همچون دانشگاه ها، این میزان از استقامت در مسیر علمای عاملی مانند امامین انقلاب، در زندگی شخصی و صنفی و علمی و اجتماعی و جهادی طلاب مشاهده شود؟!
پاسخ به این پژوهشهای کذایی و خیالی را «سید شهیدان اهل قلم» این گونه داده است:
«هرکس میخواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند. اگرچه خواندن داستان را سودی نیست، اگر دل کربلایی نباشد؛ و اگر تو میخواهی که به کربلا برسی، باید از خود و بستگی هایت، از سنگینیها و ماندنها گذر کنی. برای ما کربلا پیش از آنکه یک شهر باشد، یک افق است؛ یک منظر معنوی است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم، نه یک بار، نه دوبار، به تعداد شهدایمان.»