اتفاقی که در شهرداری مشهد رخ داد و یکی از معاونان شهرداری از لفظ رکیکی درباره خبرنگاران استفاده کرد و در نهایت منجر به عذرخواهی و استعفای آقای معاون شد، در نوع خود جالب و آموزنده است. قضیه از این قرار است که برخی از روزنامهنگاران گلایه خود درباره تعامل نداشتن مناسب آقای معاون را نزد شهردار میبرند. آقای شهردار که میخواسته خیلی سریع واکنش مثبت نشان دهد و این مشکل را حل کند، در حضور آنان با آقای معاون تماس تلفنی برقرار میکند و برای آنکه نشان دهد که ماجرا از دید معاون چگونه است، بدون اطلاع به وی تلفن را روی حالت بلندگو قرار میدهد و هنگامی که گلایه روزنامهنگاران را طرح میکند، آقای معاون به خیال اینکه در حال گفتوگوی دونفره و خصوصی است، لفظ رکیکی را علیه خبرنگاران به کار میبرد؛ غافل از اینکه آنان در حال شنیدن این مکالمه غیررسمی از نظر آقای معاون و رسمی به تصور شهردار و خبرنگاران بودهاند.
اولین نکته مثبت ماجرا پیگیری شهردار است. او به جای آنکه مسئله را به آینده حواله دهد، میکوشد که گلایه بهظاهر موجه را سریع و با یک تلفن ساده حل کند؛ ولی نکته منفی ماجرا نیز متوجه آقای شهردار است که موقعیت متضادی را ایجاد میکند به این معنی که گمان آقای معاون از فضای گفتوگو غیررسمی و خودمانی بوده؛ درحالیکه برداشت این سوی خط یک گفتوگوی رسمی بوده است. به طور قطع اگر برداشت 2 طرف از فضای گفتوگو یکسان و رسمی بود، آقای معاون محترمانه پاسخ میداد و اگر این جمله را در فضای رسمی به کار میبرد، قطعا طرفین دست به یقه میشدند.
بنده نیز در مواردی شاهد بودهام که کسی که پشت خط تلفن بوده و قصد داشته آن را روی حالت بلندگو قرار دهد تا همه بشنوند، به طرف مقابل خود این نکته را اعلام کرده است و حتی گفته است که چه کسانی در آنجا حاضرند. این حق طرف مقابل است که از موقعیت گفتوگو مطلع شود. همه ما کمابیش و تا حدی 2 نوع رفتار و ادبیات را در موقعیتهای رسمی و غیررسمی به کار میبریم.
نکته منفی دوم، کاربرد کلمات رکیک است. متأسفانه باید گفت که به مرور هرچه که جلوتر آمدهایم، شاهد رواج چنین ادبیاتی در موقعیتهای غیررسمی هستیم؛ بهویژه کاربرد کلمات جنسی که نه فقط توهین بلکه نوعی تحقیر هم در آن مستتر است. زشتی کاربرد این واژهها تقریبا از میان رفته است. هنگامی که انقلاب شد، کسی گمان نمیکرد که 40 سال بعد، جامعه ایران کسانی را تربیت کند که در یک برنامه عمومی یا با انتشار ویدئو، کلماتی را به کار ببرند که شنیدن آن نیز شرمآور باشد.
نکته درخور توجه ماجرا این است که فناوری جدید، مرزهای موقعیتهای رسمی و غیررسمی را از میان برده است و همه باید در رفتار و گفتار خود رعایت کنند تا به گمان قرار داشتن در موقعیت غیررسمی عمل و سخنی از خود بروز ندهند که تبعات موقعیت رسمی را پیدا کند.
این ماجرا نکته مثبت مهم دیگری نیز داشت که در نوع خود درخور توجه است. بلافاصله پس از انتشار این خبر، نه انگیزهشناسی شد و نه منتشرکنندگان متهم شدند و نه توجیهات عجیب و غریبی از سوی معاون و شهردار بیان شد. اشتباه یادشده در این یادداشت درباره تفاوت موقعیت رسمی و غیررسمی، تا حدی از عوارض رویداد کم میکند، ولی طبیعی است که اینها را امثال بنده میتوانیم بگوییم که ذینفع ماجرا نیستیم و اگر طرف اصلی ماجرا برای توجیه این اتفاق به این موقعیت غیررسمی استناد کند، پذیرفته نخواهد شد؛ لذا بهترین راه، پوزش خواستن و استعفا بود که انجام شد.
واقعیت این است که اینگونه رویدادها را باید به سرعت پایان داد، ولی پایان دادن با لاپوشانی و توجیه کردن تفاوت دارد. باید از طریق مناسب خطای رخداده را جبران نمود و مسئولیتپذیری داشت. پوزشخواهی رسمی و علنی معادل جبران خطای رخداده است و بهطور قطع کسانی که به آنها توهین شده نیز این را کافی میدانند؛ ولی استعفای از سمت، نشان دادن مسئولیتپذیری در برابر خطای رخداده است.
امیدواریم که مجموعه این رویداد به عنوان الگوی برخورد با خطا مورد توجه قرار گیرد.