وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: مساجد در تثبیت اقتدار فرهنگی شهر‌ها نقش مؤثری داشته‌اند بیش از ۲۲ هزار زائر ایرانی وارد عربستان شدند گوشه صحن گوهرشاد گل‌باران بود رگ‌های آبی فرانک جواب بدی را با خوبی بده طبع شعری که وقف حرم می‌شد | نگاهی به تاریخ منصب ملک‌الشعرایی آستان قدس بررسی تأثیر آنچه می‌گوییم و گناهان زبانی با جستاری در دعای امام‌زمان(عج) | زبان، مرکب اهل انتظار تحلیل تطبیقی اصول پیشگیری از جرم در مذاهب اسلامی اهدای نشان خادم‌الشهدایی به روابط‌عمومی‌های استان خراسان رضوی + فیلم رئیس بنیاد شهید: اجتماع مردمی برای گرامیداشت شهدای خدمت همزمان در سراسر کشور برگزار می‌شود مستند «غیررسمی» با موضوع اهتمام رهبری به کتاب و کتابخوانی، روی آنتن شبکه قرآن می‌رود + زمان پخش رمان «او» در نمایشگاه کتاب تهران رونمایی می‌شود | روایتی از زندگینامه شهید عماد مغنیه دومین کنگره ملی شهید مدرس به میزبانی کاشمر برگزار می‌شود جابه‌جایی اموال موزه قرآن به کاخ سعدآباد نگران‌کننده نیست نرم افزار مجموعه آثار مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی تولید شد تحصیل معرفت بعد از عمل! تربیت به سبک رحمانی در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدمهدی واعظ‌موسوی پیش بینی برگزاری ۲۰ محفل قرآنی در حج تمتع ۱۴۰۴ زیارت حرم نبوی با نرم‌افزار «نُسُک» | برگزاری سالگرد شهید رئیسی در هتل‌های مکه و مدینه مادر شهید رئیسی: تواضع بارزترین ویژگی ابراهیم بود
سرخط خبرها

وقتی رخت‌ها صاف و مرتب روی بند پهن شدند!

  • کد خبر: ۱۷۱۷۱۹
  • ۰۷ تير ۱۴۰۲ - ۱۵:۴۶
وقتی رخت‌ها صاف و مرتب روی بند پهن شدند!
هنوز نمی‌دانستم کدام آرزویم را در اولویت بگذارم و در تردید اتفاقات بعد از سجده بودم که صدای روحانی کاروان را می‌شنیدم که می‌گفت: «چشم هایتان را ببندید. فقط چند پله با خانه خدا فاصله دارید.»

تمام طول مسیر از فرودگاه جده تا مکه به حرف‌های روحانی کاروان فکر می‌کردم که در اولین سجده‌ای که قرار است در مقابل کعبه سر از زمین بردارم چه خواسته‌ای داشته باشم تا بی،  چون و چرا اجابت شود. انگار در ذهنم رخت‌های سفید و رنگی و سیاه را باهم می‌شستند. افکارم به حدی درهم و برهم بود که هیچ راهکاری برای تفکیک و طبقه بندی شان به ذهنم خطور نمی‌کرد. جدا از آرزویی که قرار بود به اولین دعا و تماشای کعبه ختم شود، جامه عمل بپوشد. تصور خیلی‌ها که التماس دعا داشتند، درست مثل یک فیلم سینمایی از ذهنم عبور می‌کرد.

بماند که در طول مسیر، کنار دستی ام با آنکه سفر دومش را تجربه می‌کرد مدام زیر گوشم زمزمه می‌کرد که در اولین خواسته ات آرزوی مرا فراموش نکنی، یک پسر کاکل زری! از اتوبوس پیاده شدم. پاهایم در کفش هایم ورم کرده بودند و با هر قدمی که برمی داشتم انگار یک وزنه پانصدکیلویی را روی زمین جابه جا می‌کردم. یک تکه سفید پوشیده بودم. چندپله‌ای را بالا آمدم.

هنوز نمی‌دانستم کدام آرزویم را در اولویت بگذارم و در تردید اتفاقات بعد از سجده بودم که صدای روحانی کاروان را می‌شنیدم که می‌گفت: «چشم هایتان را ببندید. فقط چند پله با خانه خدا فاصله دارید.» صدای همهمه را می‌شنیدم. وزنم را احساس نمی‌کردم. به حدی سبک بودم که سنگینی پاهایم را فراموش کرده بودم. با چشمان بسته خودم را به نقطه‌ای رساندم که قرار بود سرم را به روی آرزوهایم روی زمین بگذارم و به روی تحققش چشم باز کنم.

دلم از هر چیزی خالی بود. انگار رخت‌ها شسته شده بودند و صاف و مرتب روی بند پهن شده بودند. هیچ صدایی را نمی‌شنیدم. در آخرین لحظاتی که سرم روی سنگ مرمر سفیدرنگ مقابل کعبه بود و روحانی با همان لهجه شیرین گنابادی می‌گفت: «حالا چشمانتان را به نور کعبه خیره کنید.» یادم می‌آید که گفته بودم: «خدایا! حس وحال این لحظه را دوباره برایم مهیا کن...»

کمتر از ۱۰ ماه بود که دوباره راهی سرزمین نور شدم. حالا دیگر یقین دارم که اولین خواسته در اولین سجده همیشه اجابت می‌شود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->