اگر نگاهی به گذشته داشته باشیم، بعضی هنجارها و ارزشهایی که رضاخان با آنها به جنگ برخاسته بود، به آداب و رسوم و فرهنگ ملی جامعه بازمی گشت. یعنی به هنجارهای ملی دستبرد زده شده بود. زیرا لباس زن و مرد ایرانی لباسی نبود که هر پادشاهی به دلخواه خود آن را تغییر دهد، بلکه به ظاهر شکیل و زیبا و از لحاظ کارکرد هماهنگ با اقلیم ایران طراحی شده بود و از نظر فرهنگی حجب و حیا و عفاف را در جامعه ایرانی نشان میداد.
مرور تاریخ ایران پیش از اسلام نشان میدهد از دوره هخامنشیان تا دوره معاصر، زن و مرد ایرانی برای سر، تن و پای خود لباس داشته اند، اما در دوره رضاشاه یک باره این فرهنگ و هنجار ملی اصیل زیر پا گذاشته شد و او شروع به خارج کردن این لباس از تن زن و مرد ایرانی کرد و لباس فرنگی بر تن آنها کرد، آن هم با جریمه، زور، کتک و تهدید. چنان که جریان لباس متحدالشکل مطرح شد، سپس با اعمال فشار، استفاده از کلاه ایرانی، حتی کلاه پهلوی که خود رضاخان به کشور وارد کرده بود، ممنوع شد و از فروردین۱۳۱۴ استفاده از کلاه فرنگی یا شاپو قانون شد.
این اعمال رضاخانی ثابت کرد او حتی ملی گرا و باستان گرا هم نیست و آنها که معتقدند رضاشاه فرهنگ ملی را پاس داشته است، دروغ میگویند. زیرا او ضد فرهنگ ملی قیام و فرهنگی دینی و ملی را مقابل فرهنگ غرب ذبح کرد.
ازجمله مصادیق این ذبح، کشف حجاب بود که از سال ۱۳۰۷ آغاز شد. محمدرضا پهلوی، شاه بعدی، در کتاب «مأموریت برای وطنم» مینویسد: پدرم در سال۱۳۱۳ عملا کشف حجاب را آغاز و آن را بین ارتشیان و برخی دیگر از اقشار اجباری کرده بود.
وقتی جامعه ایرانی دید همه فرهنگش در حال بربادرفتن است و آداب و رسومش به تمسخر گرفته شده و رضاشاه میخواهد جامعه ایرانی را به ظاهر غربی کند، تاب نیاورد و مقابل این سیاستهای به ظاهر فرهنگی قیام کرد. چون رضاشاه در ظاهر از اصول غرب دم میزد و برای مثال هیچ درکی از مفاهیمی مانند دموکراسی نداشت، چنان که در دوره حکومت او برخلاف دوران مشروطه و نیز دوره حکومت پسرش، هیچ حزبی وجود نداشت. او فقط ادای غربیها را درمی آورد و همین هم اعتراض مردمی را به دنبال داشت.
البته معترضان قصد جنگ مسلحانه یا براندازی حکومت را نداشتند، بلکه خواهان اصلاح مفاسد و آزادی مرجع تقلیدشان بودند، اما به شدت سرکوب شدند. باید توجه کرد که اگرچه کشف حجاب رسمی در ۱۷دی۱۳۱۴ رخ داد، کشف حجاب غیررسمی از چندسال پیش از آن رخ داده بود و جامعه ایرانی دربرابر این تهدیدها و توهینها به فرهنگش قیام کرد.
این قیام چند مسئله مهم را نشان داد؛ نخست در بعد سلبی نشان داد رضاشاه فردی منافق و دروغگوست. او که پیش از پادشاهی، خود را به شدت مذهبی و چهرهای ملی نشان میداد و در مراسم مذهبی شرکت میکرد و حتی در دهه محرم برای حضرت سیدالشهدا (ع) دسته عزاداری قزاقها را به راه میانداخت، پس از رسیدن به پادشاهی ذرهای به دین و دین داران رحم نمیکرد و این چنین پرده نفاق پهلوی را کنار زد.
دوم آنکه نشان داد ساختار فکری و جنس سیاست گذاری پهلوی از جنس وابستگی به غرب است. یعنی تمایل دارند در فرهنگ از غرب الگو بگیریم، نه علم و فناوری.
سوم و مهمتر آنکه ثابت کرد جامعه ایرانی زنده است و حیات دارد و دربرابر هر نوع تعرضی به حقوق و ارزشهای خود واکنش نشان میدهد. این خود را به خوبی نشان داد و در تحولات بعدی ادامه یافت، چنان که انقلاب اسلامی هم بیش از آنکه سیاسی باشد، فرهنگی خوانده میشود.