نابردباری و خط نشاندن در ابرو را چون کفران نعمت میتوان خواند برای مردمانی که امامی چون حضرت رضا علیهالسلام دارند. اسوهای که به اخلاق، معلم زیست مؤمنانه است و به «گفتوگو» بنبستشکن همیشه تاریخ. اگر زیستن به این شیوه مرضیه را در پیش گیریم، قطعا خواهیم توانست گرههایی که در کار ملک و ملت میافتد را با کمترین هزینه بگشاییم. پاداش این مهم هم چنان پرشکوه خواهد شد که در فردای قیامت وقتی « یَوْمَ نَدْعُو کُلَ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ...» رقم خورد و هر گروهی را با پیشوایشان بخوانند، خواهیم توانست پشتِ سر حضرت رضا(ع) به حرکت درآییم، اما کسانی که به این اخلاق، زیست نمیکنند و به گفتوگو، همت ندارند و از تکبر چنان لبریزند که دیگران را نمیبینند، هنگامی که این دعوت اعلام شود، پشت سر چه کسی به حرکت درخواهند آمد؟ قطعا با امام رضا(ع) نخواهند بود که ایشان چنین سلوکی نداشت. در گفتوگوها و در همه تعاملات، همه را جز به کرامت نمینواخت. زبان به تکفیر و تفسیق و تحقیر نداشت، بلکه با تکریم، اهل کفر را هم به راه اسلام میآورد. این نه تاکتیک که راهبرد و باور امامت بود که دیگران را باید بزرگ داشت. اصلا با تکریم میتوان توقع بزرگی هم تحریر کرد و الا از کسانی که به تحقیر درهمشکسته میشوند، توقع بزرگی نابجاست و بهراستی چه چیزی بزرگتر از ایمان و هدایت؟ این منطق امام(ع) است که جاثلیق را به تکریم، راه بزرگی مینماید؛ «شما که در دین خود عالم هستید»، «شما که به کتاب آسمانیتان مسلط هستید» و اینگونه، نگاه احترامآمیز در گفتوگوهای حضرت نمایان میشود. بهیقین میدانیم که حسن برخورد با طرف، اولین شرطی است که برای یک «گفتوگوی موفق» باید بدان التزام داشت. همین به معجزه هدایت منجر میشود اما این «ارزش» چیزی است که متأسفانه کمتر در گفتوگوهای ما به چشم میخورد. شوربختانه برخیهامان، میپنداریم انقلابیتر کسی است که زبانی تندتر و ادبیاتی تحقیرکنندهتر داشته باشد، کسی است که زبانش چون تیشه به کار تراشیدن باشد و چون چکش به کار میخِ قدرتِ خویش کوبیدن. نمونه این رفتار فراوان است در کلامها و قلمها. به آنچه در تریبونها بیان میشود، توجه فرمایید؛ نتایج هم که در جامعه پیداست و زاویههای ایجادشده که هرروز بیشتر میشود هم مشخص است؛ یعنی مابهازای گفتههایمان، نهتنها الفتی برنمیانگیزد و دلها را به هم نزدیک نمیکند که «دوری» را هم معنایی نو میبخشد. اگر نه این بود و اگر به مهارت گفتوگو بهعنوان سنتی دینی و رضوی، التزام داشتیم و برای دیگران حق نقد و مخالفت قائل بودیم، اگر در پوستین خود حق مطلقپنداری نمینشستیم، روزگارمان هزاربار مؤمنانهتر از این بود که هست. نسبت ما با امام رضا(ع) هم وثیقتر از این بود که مینماید. فکر میکنم ما نیاز به رجعت داریم. نیاز به بازگشت تمامساحتی به مدرسه تربیتی امام رضا(ع)؛ اینجاست که ما را سر خط میآورد تا دوباره برادری را ارج نهیم و سنت «دستگیری» را چنان ارج بگذاریم که هیچکس در خیالش هم برای «مچگیری» آستین بالا نزند و کسی زبان به افشاگریهای نابهجا و غیرمؤمنانه نیالاید، که امام ما، حضرت رضا(ع)، بهصراحت میفرمایند «بر شما باد رازپوشی در کارهایتان در امور دین و دنیا». روایت شده که افشاگری کفر است و... . یعنی کسی که میخواهد رضوی باشد، باید مظهر شأن ستاریت خداوند هم باشد و جز درجایی که باید، به افشاگری، چوب به آبروی مردم نمیزند و دل و دیده و زبان به کفر نمیسوزاند. باری، باید به سر خط برگردیم؛ خط دست گرفتن، گفتوگو کردن، تکریم نمودن، رازپوشیدن، اخلاقی رفتار کردن؛ این است راه شکر نعمت فرهنگ رضوی.