به گزارش شهرآرانیوز پیش از بررسی و واکاوی یک معضل اجتماعی باید آن را بشناسیم و تعریفی از آن داشته باشیم. مقوله بی تفاوتی اجتماعی نیز اگرچه موضوعی کلان و مفصل است، به نظر می رسد در مواردی که با زندگی روزمره همه ما گره خورده است، تعریفی مشترک و روشن داشته باشد.
دراین باره، گفت وگویی با حامد بخشی، دکترای جامعه شناسی داشتیم که ابعاد این موضوع را بررسی می کند.این استاد دانشگاه درباره تعریف بی تفاوتی اجتماعی می گوید: وقتی از بی تفاوتی اجتماعی صحبت می کنیم، به عنوان مفهومی منفی به آن می پردازیم و باید ببینیم که این بی تفاوتی اجتماعی به معنای برآورده نساختن کدام انتظار اجتماعی مطرح می شود.
یک معنا درباره انتظار اجتماعی است که انسان ها از یکدیگر دارند که از کنار ناراحتی ها، آسیب ها و رنج های یکدیگر بی تفاوت نگذرند. به عبارت دیگر ما دوست داریم در جامعه ای زندگی کنیم که اگر به مشکلی خوردیم، نزدیکان، همسایگان، همکاران و... نسبت به آن مشکل بی تفاوت نباشند و ابراز همدلی و هم دردی بکنند. اگر کمکی از دستشان برمی آید، دریغ نکنند. مردم چنین جامعه ای را که این گونه نیست، بی تفاوت اجتماعی توصیف می کنیم.
این جامعه شناس به پیامد بی تفاوتی اجتماعی در معنای اول اشاره و بیان می کند: جامعه ای که بدین معنا گرفتار بی تفاوتی اجتماعی شده باشد، جامعه ای آسیب پذیر است. مردم آن جامعه هم آسیب پذیرند، چون هرکدام از مردم آن جامعه از کمک ها و حمایت هایی که می تواند از مسیر در جمع زندگی کردن استفاده کند، محروم می ماند و یک بازی بازنده بازنده است. «من نسبت به تو بی تفاوتم و تو نسبت به من بی تفاوتی!» بنابراین هر دو ما از لحاظ اجتماعی و حمایت های اجتماعی فقیر می مانیم.
«بی تفاوتی در قبال هنجارها و ارزش های جامعه پیامد دیگری از بی تفاوتی اجتماعی است.» این پژوهشگر اجتماعی با بیان این جمله به آسیب های جدی چنین رویکردی در جامعه می پردازد و می افزاید: در معنای دوم مردم یک جامعه نسبت به ارزش ها و هنجارهای اجتماعی آن جامعه و حفظ آن ها بی تفاوت هستند. اگر کسی ناهنجاری انجام دهد، دیگران بی تفاوت از کنار آن عبور می کنند.
بنابراین، افرادی که ناهنجار محسوب می شوند، با آزادی عمل بیشتری می توانند به رفتارهای ناهنجار بیشتری ولو به صورت شخصی و فردی که به کسی لطمه هم نمی زند، ادامه دهند. در نتیجه، الگوهای غالب اجتماعی که ما از آن ها به عنوان فرهنگ نام می بریم، تضعیف می شوند. در این معنا، بی تفاوتی اجتماعی به معنای آن است که افراد یک جامعه نسبت به ارزش ها و هنجارها و باورهای فرهنگی آن جامعه بی تفاوت باشند. اگر ببینند کسی آن ها را خدشه دار می کند، زیر پا می گذارد و خلاف آن ها عمل می کند، واکنشی نشان نمی دهند و می گویند: «به من ارتباطی ندارد.»
این جامعه شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی در بیان دیگر درباره پیامدهای بی تفاوتی اجتماعی و تأثیر آن بر فرهنگ جامعه می گوید: چنانچه مردم یک جامعه نسبت به فرهنگ و الگوهای جمعی خود بی تفاوت باشند، این فرهنگ خیلی سریع تغییر می کند و اساسا ممکن است دیگر به الگوی فرهنگی که در جامعه غالب باشد، نرسیم و کارکردهای فرهنگ که برای ما یک الگوی جمعی می سازد را از دست بدهیم.
وی درباره مقوله امربه معروف و نهی ازمنکر که در مقابل بی تفاوتی اجتماعی است، اظهار می کند: آنچه امروزه در جامعه ما با عنوان امربه معروف و نهی ازمنکر بیان می شود، زیر همین مقوله عمومی است که در همه جوامع وجود دارد و از افراد جامعه خواسته می شود نسبت به زیرپاگذاشتن ارزش ها و هنجارهای فرهنگی خود حساس باشند؛ مثلا درباره پوشش، چنانچه فردی برهنه در خیابان ظاهر شود، در همه جوامع با واکنش مردم روبه رو می شود.
این یعنی مردم نسبت به هنجار پوشش در هر جامعه ای حساس هستند. حساسیت فرهنگی در مقابل بی تفاوتی فرهنگی معنا پیدا می کند. بنابراین، بی تفاوتی اجتماعی زمانی که به معنای بی تفاوتی فرهنگی لحاظ می شود، امری دووجهی است. چنانچه خیلی زیاد شود، یعنی افراد خیلی نسبت به مسائل فرهنگی خودشان بی تفاوت باشند، موجب استحاله فرهنگی و ازبین رفتن فرهنگ می شود و زمانی که خیلی کم می شود، یعنی حساسیت فرهنگی جامعه خیلی زیاد می شود، تحول فرهنگی را خدشه دار می کند.
این جامعه شناس درباره راهکار برون رفت از بی تفاوتی اجتماعی می گوید: برای راهکار باید به تبیین خود مسئله بپردازیم؛ اینکه در ابتدا باید ببینیم چه چیزی موجب بی تفاوتی اجتماعی می شود و آنگاه آن را درمان کرد. در حالت طبیعی مردم یک جامعه نسبت به آنچه به عنوان ارزش ها و هنجارها و فرهنگ خود پذیرفته اند، حساس هستند و دوست ندارند دیگران آن را نقض کنند. نسبت به هم نوعانشان حساس هستند، احساس همدلی و هم دردی می کنند و از این احساس ها لذت می برند و حس ارزشمندی به آن ها دست می دهد.
بخشی در پاسخ به اینکه «چرا جامعه ای به چنین ورطه ای می افتد؟» بیان می کند: یکی از مواردی که چنین مسئله ای را ایجاد می کند، آشفتگی اجتماعی و به هم ریختگی اجتماعی ناشی از فشار نیازهای پی درپی و تنظیم نشدن روابط معیشتی افراد با محیط زندگی شان است. یعنی افراد چنان درگیر نیازهای شخصی و فردی خود می شوند که دیگر جایی برای سلسله مراتب بعد از آن که در آن ها احساس احترام و شکوفایی اجتماعی است، نمی ماند.
بی نظمی اجتماعی که یکی از ریشه هایش به هم ریختگی و آشفتگی معیشتی است، موجب می شود هر فردی در لاک خودش فرو برود و صرفا به فکر منافع خودش باشد و این امر، چرخه را تشدید می کند و فرد با خود می گوید «زمانی که دیگری به فکر من نیست، من چرا به فکر او باشم».
وی در ادامه می افزاید: البته مفهوم بی تفاوتی اجتماعی گسترده است، اما آنچه ناظر به جامعه ماست و در حوزه علل اصلی می توان مطرح کرد، همین است که زمانی که یک جامعه دچار تغییرات ناگهانی پی درپی می شود که در جامعه ما اقتصادی است و نظم اجتماعی خدشه دار می شود، افراد خودبه خود به سمت فردگرایی می روند.
شبیه قرعه کشی های خرید خودرو که ما یاد می گیریم برنده شدن هرکدام از ما ناشی از بازنده شدن دیگران است. به جای اینکه برای مثال تفاوت قیمت در همه خودروهای عرضه شده تقسیم شود و ما به صورت جمعی زندگی بهتری را تجربه کنیم. فرایندهایی که ناشی از به هم ریختگی ها و آشفتگی ها باشد، جامعه را به فردگرایی مفرطی تشویق می کند که این فردگرایی معادل و مطابق با بی تفاوتی اجتماعی است و به آن منتهی می شود.