به گزارش شهرآرانیوز خورشید سومین روز شهریور همزمان با زندگی کودکی معصوم در مشهد غروب کرد؛ غروبی که امید به روشنایی خورشیدش در روز بعد وجود داشت، اما طلوع زندگی ویهان هفتساله هرگز. عوامل اورژانس در حالی بدن بیجان کودک معصوم را به بیمارستان طالقانی انتقال میدهند که طبق معاینات اولیه تکنیسینهای امدادی حدود پنج ساعت از فوت او میگذرد. بههرحال بدن بیجان این کودک به بیمارستان منتقل و گواهی اولیه فوت صادر و جسد به پزشکی قانونی برده میشود.
زن جوان که نامادری ویهان است، به هر دری میزند که جسد را برای مراسم خاکسپاری تحویل بگیرد، اما آثاری مشکوک بر بدن نحیف طفل معصوم مانع از این موضوع میشود. زن جوان برای تعیینتکلیف قانونی راه محکمه قضایی را پیش میگیرد. دستور قاضی صادق صفری، بازپرس ویژه قتل عمد دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه ۲ مشهد، برای تحویل جسد به بررسی کارشناسان اتاق تشریح منوط میشود و همین موضوع واقعیتی هولناک را از دل پروندهای بهظاهر عادی بیرون میکشد.
معاینه جسد این پسربچه نشان از آثار و جراحتهای هولناک دارد که کودکآزاری، اولین فرضیه را در ذهن کارشناسان پزشکیقانونی قوت میبخشد؛ موضوعی که خیلی زود پای قاضی صفری را به پزشکیقانونی میکشاند و او نیز به عمق فاجعه پی میبرد. کبودیهای متعدد، آثار سوختگی با شیء داغ، بریدگی، زخمهای عمیق و شکستگیهای سطحی از دسته آثار جراحتی بود که میشد بهراحتی در بدن بیجان این کودک مشاهده کرد.
آزمایش سمشناسایی و علت فوت در روند رسیدگی پزشکی قرار میگیرد، اما در همان ابتدای امر دستور بازداشت موقت زن جوان، یعنی نامادری کودک هفتساله صادر و این شخص دستگیر میشود.
با وجود گذشت ۹ روز از فوت مشکوک ویهان، زن جوان بهجز تعریف یک ماجرای تکراری هیچ حرف دیگری برای مقام قضایی ندارد. تحقیقات این پرونده ادامه مییابد تا اینکه مشخص میشود ویهان چندساعت پیش از فوت از سوی نامادریاش تنبیه بدنی شده است؛ تنبیهی که به گفته زن جوان با هدف تربیتی بوده است، نه برای قتل. در روند تحقیقات این پرونده نیز مشخص میشود پدر ویهان هفت ماه در زندان به سر میبرده و او نیز در جریان همه کارها قرار گرفته است.
این پرونده روز چهاردهم شهریور برای رمزگشایی از علت فوت ویهان هفتساله به دادسرا کشیده میشود تا اولین جلسه بازپرسی از پدر و نامادری ویهان برای کشف حقیقت انجام شود. با پایان جلسه بازپرسی درحالیکه متهمان قرار بود راهی زندان شوند، به سراغشان میروم و بهصورت جداگانه درباره ماجرای رخداده با آنها گفتگو میکنم. شرح گفتوگوی ۱۲۰ دقیقهای با مظنون اصلی این پرونده در ادامه آمده است.
«م. م» متولد ۱۳۶۶ است و به گفته خودش چند سابقه کیفری دارد. ویهان فرزند همسر موقت دومش است. طبق ادعای او مادر ویهان نیز رفیق مصرف مواد مخدرش بوده است. او یک سال با مادر فرزند مرحومش ارتباط داشته و بعد هم این زن را به عقد موقت خود درآورده است. طولی نکشیده که ویهان به دنیا آمده است. با تولد بچه، زن پس از مدتی آنها را رها کرده و غیبش زده است.
کلاهبرداری، فروش مال غیر.
هشت ماه است که در زندان هستم و دادگاه هشت سال حبس و ۵۰۰ میلیون تومان رد مال برایم بریده است.
خیر.
به دلیل اینکه موادمخدر همراهم داشتم، دستگیر شدم و به زندان افتادم. او هم کلاهم را برداشت و رفت و طلاق گرفت.
خیر، اطلاعی ندارم.
بله، همه را به او گفته ام.
مادرش نبود. برای همین شناسنامه اش را به من ندادند. گفتند که مادرش هم باید باشد. البته آن زمان باید راه دادگاه را پیش میگرفتم، اما، چون خودم درگیر اعتیاد بودم، دنبالش نرفتم.
خودش (نامادری ویهان) با من تماس گرفت و همه چیز را گفت.
گویا ویهان مریض بوده و داخل شلوارش خرابکاری کرده است. او هم عصبانی شده و با چوب تنبیهش کرده است.
بله، یک ضربه به پشتش زده است. پس از تمیزکردن ویهان، او را پوشک کرده و غذایش را داده و پسرم خوابیده است. عصر بوده که ظاهرا پلو استانبولی ناهارش را بالا آورده است و تا او را به بیمارستان رسانده، تمام کرده است.
خیر. فقط اخیرا ادرارش خونی بود و همسرم او را دکتر برد و آزمایش هایش را انجام داد.
به چه چیز؟ به همسرم که بچه من را از دوسالگی بزرگ کرده و به دندان گرفته است؟ خیر.
خیر. او در حق فرزندم مادری کرده است. این بچه را بزرگ کرده است. چرا باید شکایت داشته باشم؟
دنبال چه چیز هستی؟ مادر است دیگر، تصمیم داشته است فرزندش را ادب کند. مگر زمانی که من بچه بودم، پدر و مادرم ادبم نمیکردند؟ این چه حرفی است؟! من به او اعتماد دارم. او فرزندم را نکشته است.
نمیدانم. همسرم گفت ادا درآورده است. آخر ویهان از این اداها زیاد درمی آورد. برای همین او توجه نکرده است.
اگر منظورتان زخم روی پاهای ویهان است که بله. یا اینکه پشت دستش را سوزانده است، آن را هم به من گفته است.
همسرم را اذیت کرده بود. او هم برای اینکه ادبش کند، پاهایش را با طناب بسته بوده است. بچه تقلا کرده و طناب موجب زخم پاهایش شده است. البته همسرم زخم پاهای او را مدام پانسمان میکرد تا خوب شد.
خیر، درست نیست. اما تنبیه است دیگر. دلیل نمیشود که بگوییم، چون فوت کرده، پس او قاتل است. ۱۰ روز میشود که همسرم دنبال کارهای فرزند مرحومم است. الان هم گرفتار شده است و او را دستگیر کرده اند. اگر ریگی به کفشش بود که نمیآمد بچه را به پزشکی قانونی ببرد.
سوختگی عامل فوت بوده است؟
من بی اطلاعم.
این موضوع خیلی وقت پیش بوده است. نمیدانم به چه دلیل، اما همسرم با سیگار یا نمیدانم فندک دست ویهان را سوزانده است.
خیر، مشکوک نیستم و رضایت میدهم. لطفا دیگر سؤال نپرسید و تمام.
متولد ۱۳۵۸ است و خودش میگوید که بیماری افسردگی دارد. قبلا در یک شرکت حمل ونقل کار میکرده و اخراج شده است. او از همسر اولش یک پسر بیست ساله دارد که طبق ادعایش تا پنج سالگی با وی زندگی میکرده است. به گفته او، همسرش برای اینکه او را به خانه بازگرداند، حضانت پسرش را گرفته است؛ موضوعی که موجب بیماری روحی و روانی او شده است. حالا، اما از زندگی مشترک با همسر دومش میگوید.
بله، به من گفته بود.
خیر، چند سالی این بچه پیش خانواده همسرم زندگی میکرد و از من دور بود. به قدری دور بود که به پدرش میگفت دایی. همسرم سال ۱۳۹۹ ویهان را به خانه آورد. چون بدرفتاری زیادی با این بچه میشد، خودم از او خواستم بچه را بیاورد.
مادر ویهان رفیق مصرف شوهرم بوده است. در زمان بارداری او مصرف کننده موادمخدر بوده و همین مواد روی جنین هم اثر گذاشته است.
خیر.
برخی آثار داشت؛ آثاری که مصرف کنندگان اغلب به آن دچار هستند.
زمانی که همسرم این بچه را پیش من آورد، حتی اسمش را نمیدانست. دست چپ و راستش را بلد نبود. همه آموزشها را خودم به او دادم؛ از حرف زدن گرفته تا نقاشی کشیدن و رنگ آمیزی. روابط اجتماعی اش بیست بود. از هر شخصی از فامیل بپرسید، همین را میگوید.
من با این طفل معصوم مشکلی نداشتم. از دوسالگی او را بزرگ کردم و پیش خودم نگه داشتم. حتی نگذاشتم پیش پدرش که مصرف کننده است برود.
تب کرده بود، او را پیش دکتر بردم. ساعت حوالی ۴ بامداد نزدیک اذان صبح بود که متوجه شدم با خودش درگیر است. مدام پاچه شلوارش را بالا میکشید، انگار که چیزی داخل شلوارش باشد. بهش گفتم چه شده است؟ چیزی نگفت و از مقابلم رد شد. بوی بدی میداد. او را کنار دیوار بردم تا شلوارش را نگاه بیندازم. دیدم خودش را خراب کرده و شلوارش هم پر کثافت است. آب داخل خانه نبود و آن روز نتوانسته بودم آب بخرم و تانکر هم خالی بود. عصبانی شده بودم. برای همین با ترکهای که پایین درخت داخل حیاط افتاده بود، ضربهای به پشتش زدم.
خیر. ناراحتی ام از این بود که چرا موضوع را از من مخفی کرده است.
یک بیست لیتری آب داشتم و آن را داخل تانکر ریختم و پمپ آب را روشن کردم و ویهان را شستم. بعد هم ایزی لایف به پایش بستم و غذایش را دادم و خوابید.
از زمان مادرشوهرم داخل خانه داشتم. مادرشوهرم بیمار بود و من از او نگهداری میکردم.
خیر. چون آب نداشتم و او هم مریض بود، ترسیدم نتواند خودش را نگه دارد و باز هم کثیف کاری کند.
ساعت ۱۰ صبح سوم شهریور بود که مشغول پیگیری برای خرید آب بودم تا تانکر را پر کنم. همان موقع همسرم از زندان تماس گرفت. من هم موضوع را به او گفتم. ساعت ۱۱ بود که ویهان داخل اتاق روی تختش خوابید و من هم داخل اتاق خودم. ساعت ۱۸ از خواب بیدار شدم و دیدم صدایش نمیآید. وارد اتاقش که شدم، دیدم بالا آورده است و هیچ حرکتی ندارد. به سراغ همسایه مان رفتم و او بچه را بغل گرفت و جلو در ورودی آورد. مأمور اورژانس که ویهان را معاینه کرد، گفت تمام کرده است و پنج ساعت از فوتش میگذرد. باورم نمیشد و میگفتم بچه زنده است. بدنش را به بیمارستان طالقانی انتقال دادیم و آنجا فهمیدم واقعا تمام کرده است.
روزی که ویهان را به بیمارستان تحویل دادم، علائم روی بدن بچه نبود.
من نمیگویم بیمارستان کاری کرده است. شاید عفونت داخل بدنش بوده که این اتفاق برایش افتاده است.
من اطلاعی ندارم.
آنها را که خودم در پرونده نوشته ام. زخم دور پاهایش به دلیل این بود که او را با طناب بسته بودم تا در خانه بماند. تقلا کرده بود و طناب دور پاهایش سفت شده و پوست را بریده بود. ضمن اینکه خودم زخم هایش را مداوا کردم. زخم روی باسنش هم مربوط میشود به شب حادثه که خودش را خراب کرده بود. البته با آن ترکهای که من او را زدم، چنین جراحتی ایجاد نمیشود.
چون شوهرم زندان است و خانه ام در حاشیه مشهد قرار دارد، آنها را برای حفاظت از خودم نگه میدارم.
این چه حرفی است؟! چرا باید بچه ام را با آن چوبها بزنم؟
ویهان کتک برایش چیزی نبود. اینها (پدر ویهان) ژنتیکی همین طورند. انگار کتک برایش مثل ورزش کردن باشد، همان طور بود. او را که میزدم، حتی گریه نمیکرد.
پاکت سیگار را برداشته بود. برای همین دستش را سوزاندم که دیگر طرف سیگار نرود. هدفم از این تنبیهها تربیت بود، نه اینکه بخواهم او را به قتل برسانم.
فندک.
خیر، من فقط به باسنش ضربه زدم.
یادم نیست.
باور کنید با همان ترکه که زیر درخت افتاده بود، او را زدم. با سرشاخه درخت که افتاده بود زدمش.
به خدا نمیدانم... به قرآن نمیدانم...
خیر. من بیماری افسردگی دارم و دارو مصرف میکنم.
من موادمخدر مصرف نمیکنم. موادمخدر برای همسرم است. هرچیزی بوده، مال اوست. من خودم با مواد مخالف هستم.
پرونده کودک هفت ساله که هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد، نزد شعبه ۲۰۸ بازپرسی ویژه قتل عمد دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه ۲ مشهد باز است و تحقیقات تا روشن شدن زوایای پنهان ادامه دارد.