رئیس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران خشکسالی: تا ۱۰ روز آینده خبری از باران نیست | زمستان امیدوارکننده‌تر رعایت اصول خودمراقبتی، راهی مؤثر برای کاهش اثرات آلودگی هوا پیشگیری و مراقبت از زخم پای دیابتی پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (یکشنبه، ۱۸ آبان ۱۴۰۴) | پایداری جوی تا پایان هفته در استان افزایش ۲۱ درصدی تخت‌های فعال بیمارستانی تأمین اجتماعی خراسان رضوی | عبور از یک میلیون و ۳۰۰ هزار نسخه دارویی در شش ماه علت ناترازی روابط کارفرمایان و تأمین اجتماعی چیست؟ بیماران دیابتی می‌توانند در حد اعتدال از قند و شیرینی استفاده کنند طبق قانون تأمین‌اجتماعی، رانندگان تاکسی‌های اینترنتی می‌توانند از مزایای بیمه هر دو کارگاه استفاده کنند معاون فرهنگی استاندار خراسان رضوی: تضمین اجرای بموقع طرح‌های مدرسه‌سازی در گرو همکاری و تعامل مستمر با نمایندگان مجلس است آیا دارو‌های ضدافسردگی باعث چاقی می‌شوند؟ میزان مستمری والدین بیمه‌شده در صورت تأیید کفالت چقدر است؟ اصلی‌ترین عوامل خطر در سرطان دهان چیست؟ | سرطان دهان را جدی بگیرید هشدار در مورد عفونت های تنفسی کودکان در فصل سرما مراقب «مرض قند» باشید! سامانه نوبت‌دهی اینترنتی مراکز درمانی تأمین‌اجتماعی راه‌اندازی شد کارگران می‌توانند در صورت عدم ارسال لیست و واریز حق بیمه توسط کارفرما، موضوع را پیگیری کنند نجات دختر فراری از لانه دزدان نقابدار توسط پلیس مشهد پلمب کافه مشروبات الکلی در تهران تعطیلی مدارس خوزستان به دلیل آلودگی شدید هوا در روز یکشنبه (۱۸ آبان ۱۴۰۴) صدور رأی بخش سوم پرونده «کینگ مانی»| تعیین تکلیف ۷۴۸ شاکی ثبت ۱۴۹ زلزله در کشور طی هفته گذشته (۱۷ آبان ۱۴۰۴) | وقوع ۱۲ زمین‌لرزه در خراسان رضوی ترکیدگی لاستیک فوکر ۱۰۰ آسمان در فرودگاه مشهد| مسافران سالم پیاده شدند مسمومیت ۲۳ زن و ۳ مرد در یکی از هتل‌های مشهد (۱۷ آبان ۱۴۰۴) توسعه عدالت آموزشی با ساخت بیش از ۳۰۰ مدرسه جدید در خراسان رضوی هشدار گسترش خشکسالی | از هر ۱۰ سد کشور یکی در آستانه خشک‌شدن است آلزایمر عملکرد عصبی-عروقی بافت چربی را مختل و ریسک دیابت و بیماری قلبی را افزایش می‌دهد اول شدیم، تبریک!
سرخط خبرها

داستان تلخ یک زندگی

  • کد خبر: ۱۸۵۳
  • ۲۴ تير ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۲
داستان تلخ یک زندگی

متین نیشابوری - اصرار می کرد آبمیوه را بخورم. قوطی را که جلو آورد، از بوی الکل حالم بد شد. ظاهر قوطی نشان می داد که آبمیوه است اما مشروب بود. یک لحظه خودم را عقب کشیدم. نمی خواستم بیشتر از این به سرنوشتم گند بزنم. بهانه آوردم که ،سرم درد می کند و باید آبی به صورتم بزنم، برای همین از خودرواش پیاده شدم و به داخل پارک رفتم و بعد از اینکه از جلوی نظرش دور شدم فرار کردم.
او دستم را خوانده بود برای همین به دنبالم آمد. صدایم می زد و برایم خط و نشان می کشید که دمار از روزگارم در خواهد آ ورد. درهمین حین با مأموران کلانتری43 روبه رو شدم. با دیدنشان جانی دوباره یافتم. از آن ها خواستم تا کمکم کنند. مأموران بلافاصله به دنبال جوان مزاحم رفتند اما او قبل از رسیدن پلیس فرار کرد.
گریه می کردم و مأموران فکر می کردند که فراری هستم، برای همین به کلانتری منتقلم کردند. در آنجا مرا به کارشناس مشاوره پلیس معرفی کردند. داستان تلخ زندگی ام را برای مشاور پلیس شرح دادم و به او گفتم که چه بلای سرم آمده است.
بچه که بودم پدرم سر رفیق بازی به دام مواد مخدر افتاد و بعد از مدتی مادرم را هم معتاد کرد. پدرم از پس هزینه های مواد مخدرش برنمی آمد برای همین به خرده فروشی مواد مخدر کشیده شد تا هم هزینه مصرفش را در بیاورد و هم هزینه به ظاهر زندگی مان را. کار به جایی رسید که مادرم هم خرده فروش مواد مخدر شد و دست آخر پلیس با مقداری مواد آن ها را دستگیر کرد.
به زندان که افتادند روزگار من سیاه تر شد. برای مدتی به خانه مادربزرگم رفتم اما خیلی سختی کشیدم. مدتی گذشت و مادرم آ زاد شد. او که ترک کرده بود تقاضای طلاق داد و از پدرم جدا شد و ما زندگی جدیدی را آ غاز کردیم.
مادرم سرش به سنگ زمانه خورده بود برای همین سر کار رفت تا باری بر دوش کسی نباشیم. چند سالی گذشت، برایم خواستگار آ مد. مادرم می گفت: «هنوز بچه ای و دهانت بوی شیر می دهد» اما من می خواستم هر چه سریع تر سر و سامان بگیرم، چون فکر می کردم جلوی اقوام و آ شنایان خیلی خرد شده ایم.
با وجود مخالفت مادرم ازدواج کردم. مادرم را مدام خرد می کردم و به حسابش نمی آوردم. احترامش را زیر پا گذاشته بودم و او را از چشم شوهرم انداخته بودم. بیچاره مادرم. می گفت در دوران عقد حد و حدود نگه دار و این قدر خودت را خرد نکن اما گوشم بدهکار حرف هایش نبود. فکر می کردم چون ازدواج کرده ام، بزرگ شده ام و نیاز به وکیل و وصی ندارم.
ازدواج غلط با جوانی که هیچ تعهدی به من نداشت در کمتر از چند ماه به طلاق انجامید. این شکست سنگین هم مرا خرد کرد و هم کمر مادرم را شکست. ما از شهر خودمان راهی مشهد شدیم تا دیگر کسی از راز زندگی مان سر در نیاورد. اما من باز هم اشتباه کردم و در فضای مجازی با پسری دوست شدم و با وعده وعیدهایش خام شدم و به او اعتماد
کردم.
خدا را شکر می کنم که زود دستش را خواندم وگرنه نمی دانم چه بلایی سرم می آمد. خودم از این همه ندانم کاری خسته و درمانده شده ام. می خواهم برای مادرم دختری کنم و یارش باشم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->