به گزارش شهرآرانیوز پیاده رو باریک در یکی از کوچههای گلشهر که به زحمت دو ماشین میتوانند از کنار هم رد بشوند. کنار در فلزی یکی از خانه ها، تعدادی کیسه گونی پر شده همانند دیواری تا نزدیکی چراغ برق چیده شده. از چند گونی لباسهای کهنهای بیرون زده. چند جعبه نیز زیر گونیها به چشم میخورد که استکانهایی داخل آن چیده شده است.
یک فرش لوله شده و یک کیف دستی کهنه هم میان وسایل به چشم میخورد. کمی آن طرفتر فرش پاره و خاک گرفتهای روی زمین پهن است. گوشه و کنار فرش چند ملافه و پتو کهنه قرار دارد. در نگاه نخست به نظر نمیرسد کسی زیر پتو نشسته باشد، اما یک جفت کفش کهنه کرمی رنگ که کنار فرش است از حضور کسی خبر میدهد.
نشانی را مردم برایمان فرستاده بودند. ماجرایی که مردم نقل کرده بودند به این جملات خلاصه میشد: چند شبی است که پیرزنی در حاشیه پیاده رو در خیابان آوینی با چند وسیله و پتو میخوابد. مردم گفته بودند که وسایل این پیرزن را صاحب خانه بیرون ریخته است و به دلیل نداشتن سرپناه در پیاده رو زندگی میکند.
شهروندان تقاضای رسیدگی به این مسئله را مطرح کرده بودند. آنها گفته بودند از وضعیتی که در این کوچه شکل گرفته است ناراحت اند؛ بنابراین در خواست رسیدگی سریع به کوچه خوابی این پیرزن را داشتند.
با شنیدن این موضوع راهی گلشهر شدیم تا صحت ماجرا را پیگیری کنیم. در این میان با کمیته امداد نیز تماس گرفتیم و در ادامه قرار شد مددکار کمیته امداد خودش را به ما برساند. به نشانی که رسیدیم در نگاه اول تصویر ارسالی از سوی شهروندان درست بود. از زیر پارچهها و ملافهها و... زنی با صورتی تکیده در حالی که شال آبی اش را دور صورتش پیچیده است بیرون میآید. در همان نگاه اول میگوید: هیچ نیازی به کمک شما ندارم. پتو را که کنار میزند بوی تند و مشمئزکننده تمام شامه را پر میکند. هم زمان با کنار رفتن پتو پیرزن با دستپاچگی، بافوری را سریع زیر پتو پنهان میکند و با تکان دادن دستش تأکید میکند که دوست ندارد صحبت کند.
به زحمت با پرسیدن اسمش سر صحبت را باز میکنیم. میگوید: یک هفته است وسایلم را بیرون ریخته و اینجا زندگی میکنم. اسمش زهراست. پنجاه وسه ساله. از او میخواهم ماجرا را بگوید: توی همین خانه زندگی میکردم. خانه دست ورثه افتاد. پول رهن خانه را به جای کرایههای عقب افتاده برداشتند. مهلت داده بودند، اما جایی نداشتم بروم. خودم را با وسایل از خانه بیرون انداختند. به گونیهایی که روی هم چیدهاست اشاره میکنیم. او میگوید: لباسهای تاناکوراست که در جمعه بازار میفروشم. بعضی وقتها هم ضایعات فروشی میکنم. بخشی را بابت اجاره میدادم و بقیه اش هم خورد و خوراک.
از همسر و فرزندانش میپرسم که میگوید: همسرم فوت کرده و خودم سال هاست تنها زندگی میکنم. هفت فرزند دارم، اما همسرم افغانستانی بود، شناسنامه هم نگرفتند. مدت هاست از آنها خبر ندارم کجا هستند. دستش را مقابل دوربین میگیرد و تأکید میکند عکس نگیریم.
از او میپرسم تا به حال خانه سبز رفته است؟ یا از بهزیستی و کمیته امداد حمایتی شده است؟ میگوید: چرا باید خانه سبز بروم. خودم جمعه بازار کار میکنم، ضایعات فروشی میکنم. زندگی ام را میچرخانم. اصلا چه کسی گفته من نیاز به کمک دارم؟ شما بگذارید همینجا زندگی ام را میکنم. آستینش را بالا میزند و برآمدگی روی مچ دستش را نشان میدهد و میگوید: قبل از اینکه دستم را عمل کنم در خیلی از هتلها کار کردم. در بهجت ۸ به هر کسی اسمم را بگویید من را میشناسد.
در حال صحبت هستیم که زنی از دور خودش را به ما میرساند. خودش را یکی از ورثه همین خانه معرفی میکند. ماجرا را این طور نقل میکند: خانه متعلق به مادرم بود که با دامادمان زندگی میکرد. مادرم فوت کرد. دامادمان درگیر اعتیاد بود و این خانه را پاتوق معتادان کرده بود. بدون اطلاع و هماهنگی یک طبقه از این خانه را به این زن اجاره داده بود، اما خبر ندارم چقدر پول گرفته است. حالا خانه را برای فروش گذاشته ایم. دامادمان هم این زن را از خانه بیرون کرد.
مددکار کمیته امداد در محل حاضر میشود و پس از بررسی موضوع از زن مدارک هویتی اش را میخواهد که میگوید: هیچ مدرکی ندارم. همه را گم کرده ام. تحت پوشش بهزیستی و کمیته امداد هم نیستم و هیچ کمکی هم نمیخواهم.
با پیگیری و در میان گذاشتن مسئله با کمیته امداد، محمدرضا محمدزاده، معاون حمایت و سلامت خانواده کمیته امداد استان خراسان رضوی هماهنگیهای لازم را انجام میدهد تا خودرویی در محل حاضر شود و با همراهی مددکار کمیته امداد، فرد به پلیس به علاوه ۱۰ ارجاع داده شود و با اعلام مفقودی مدارک، مراحل اداری طی شود و این شهروند تحت پوشش کمیته امداد قرار بگیرد و از مزایای کمیته بهرهمند شود.
باوجود پیگیریهای کمیته امداد و حاضر شدن ماشین در محل و اصرار مددکار کمیته امداد مبنی بر اطمینان دادن درباره این موضوع که همه هزینههای وصول مدارک هویتی از سوی کمیته امداد پرداخت میشود، اما این فرد بی خانمان حاضر به هیچ گونه همراهی برای دریافت کمک و مساعدتهای کمیته امداد نشد.
نکته در خور توجه این است که ساکنان این کوچه هر روز شاهد یک دیوار از کیسههای ضایعات هستند و نگران این چهره خط خطی شده کوچه شان.