به گزارش شهرآرانیوز پدر، در زندگی کامبوزیا پرتوی، عنصر کلیدی گرایش او به هنر بود. کارمند ساده اداره پست و تلگراف روستای رستم آباد گیلان که بسیار کتاب میخواند و کتابخانه پربار و خوبی داشت.
دهه ۳۰ و روستای کوچک رستم آباد، چیزهای زیادی برای سرگرم شدن کودکان نداشت. پس کتاب، صمیمیترین رفیق روزهای کودکی کامبوزیا پرتوی شد. او، ۱۰ ساله بود که به واسطه کار پدر از زمینهای سرسبز گیلان به جنب و جوش پایتخت آمد و پس از آنکه به مدرسه تازه اش رفت، از مجاورت کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با محل تحصیلش به وجد آمد.
همسایگی با انبوه کتابها از یک سو و مجال تماشای فیلم روی پرده سینما از سوی دیگر، پایتخت را به خانه گرم و دوست داشتنی کامبوزیا پرتوی تبدیل کرد. او که از سالهای کودکی، با آلات تعزیه خوانی پدرش سرگرم بود و زمزمه علی اکبرخوانی هایش را به یاد داشت، حالا پس از سالها هم نشینی با ادبیات، وارد دبیرستان میشد و در میان هم کلاسی هایش، همان کسی بود که زیباترین انشاها را در کلاس قرائت میکرد.
روابط دوستانه او در دوران دبیرستان نیز محدود به هم سن و سال هایش نمیشد. نشست و برخاست با دوستان دانشجوی او در آن سال ها، پایش را پیش از قبولی در کنکور به کلاسهای دانشگاه باز کرد و به عنوان مستمع آزاد از محضر استادان برجسته آن زمان حظ میبرد. سپس یافته هایش را در قالب تشکیل گروه تئاتر مدرسه و اجرای نمایشهای خلاقانه بروز میداد. با پایان تحصیلات متوسطه به خدمت سربازی رفت و پس از بازگشت، بلافاصله در کنکور شرکت کرد و با قبولی در رشته ادبیات دراماتیک به دانشگاه هنرهای دراماتیک راه یافت. ورود او به دانشگاه هم زمان با سالهای انقلاب فرهنگی و تحولات سیاسی کشور بود.
او که فعالیت هنری خود را با سینمای آزاد دماوند آغاز کرده بود، نخستین فیلم بلند سینمایی اش را با عنوان «عینک» برای رسانه ملی ساخت و پس از آن فیلم نامه «ماهی» را با محوریت سینمای کودک و نوجوان در سال ۱۳۶۶ نوشت و کارگردانی کرد. فیلم سینمایی موفقی که با مضامین کودکی، فقر و شب عید موفق شد توجه داوران را در جشنوارههای داخلی به خود جلب کند و پروانه زرین بهترین فیلم کودک و نوجوان را بر شانههای کامبوزیا پرتوی بنشاند و خیلی زود به جشنوارههای خارجی برسد و از جشنوارههای فیلم بوگاتا و جیفونی جوایز متعددی دریافت کند.
کامبوزیا پرتوی، در حالی که به توفیقات متعدد در فیلم «ماهی» دست یافته بود، فیلم نامه «شیرک» را برای داریوش مهرجویی نوشته بود و متن «خانه در انتظار» را در مرحله نگارش داشت، تصمیم گرفت دانشگاه را نیمه تمام رها کند و باقی انرژی و تمرکز خود را بر نگارش طرحهایی بگذارد که شبانه روز در مغزش میچرخید، زیرا تجربیات فیلم سازی برای او آوردههای بیشتر از حضور در دانشگاه و ادامه تحصیلات داشت. با فراغت از دانشگاه، «گلنار» به یکی از جدیترین پروژههای سینمایی او تبدیل شد که سال ۱۳۶۸ موفق شد به رؤیای کودکان دهه ۶۰، رنگ تازهای بپاشد.
فیلمی که به سرعت به یکی از محبوبترین تولیدات کودک در آن سالها تبدیل شد و با اقتباس از یک افسانه روسی حول محور زندگی دخترکی گم شده در جنگل، در دل هزاران کودک ایرانی راه یافت. پس از این تحربه موفق بود که در سال ۱۳۶۹ سومین ساخته بلند سینمایی پرتوی باز هم در خدمت کودکان تولید شد و «گربه آوازه خوان» بار دیگر گیشهها را مملو از حضور کودکان کرد.
سال ۱۳۷۱ کامبوزیا پرتوی بار دیگر به سراغ کودکان رفت، اما این بار جنگ را دستمایه روایتهای خود قرار داد و برای نخستین بار، اثری درباره حضور کودکان در سالهای دفاع مقدس تولید کرد. همکاری او با سیروس الوند، دیپلم افتخار بهترین فیلم جنگی از یازدهمین جشنواره فیلم فجر را تقدیم تیم تولید کرد. با توفیق نیافتن در فیلم «افسانه دو خواهر» در سال ۱۳۷۳، تا سال ۱۳۸۳، بیش از هرچیز در قامت فیلم نامه نویس ظاهر شد و در این بین بیشترین همکاری را با رسول صدرعاملی داشت که به ساخت فیلم هایی، چون «من ترانه پانزده سال دارم»، «دیشب باباتو دیدم آیدا»، «هرشب تنهایی» و «شب» انجامید.
او پس از موفقیت در ساخت فیلم «کافه ترانزیت» در سال ۱۳۸۳، مسیر فیلم نامه نویسی را در پیش گرفت. نگارش فیلم نامه «محمدرسول ا...» در زمره درخشانترین آثار او بود که با همکاری مجید مجیدی و حمید امجد به رشته تحریر درآمد. او سه سال پیش از مرگ، آخرین ساخته بلند سینمایی خود را با عنوان «کامیون» تولید کرد و پس از آن در سال ۱۳۹۹ بر اثر عوارض بیماری قلبی و درگیری با ویروس کرونا در ۴ آذر ۱۳۹۹ از دنیا رفت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) تهران آرام گرفت.
فیلم سینمایی «گربههای آوازهخوان» به کارگردانی و نویسندگی کامبوزیا پرتوی سال۱۳۶۹ تولید شد و در تابستان۱۳۷۰ روی پرده سینماهای کشور رفت.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: «حَسنی و خواهرش گلدونه در پرورشگاه زندگی میکنند، روزی زن و شوهری برای انتخاب فرزند به پرورشگاه میآیند و گلدونه مورد توجه آنها قرار میگیرد.
هنگامی که آنها قصد دارند با توافق مدیر پرورشگاه گلدونه را با خود ببرند، حسنی با تکرار این واقعیت که آنها دارای پدری هستند که روزی آنها را از سر فقر و ناچاری جلو پرورشگاه گذاشته و دوباره سراغ آنها خواهد آمد، از بردن خواهرش جلوگیری میکند.»
آخرین ساخته سینمایی کامبوزیا پرتوی در ژانر درام اجتماعی است که نویسندگی آن را نیز برعهده داشت. موضوع فیلم درباره زنی ایزدی از اهالی کردستان عراق است که با حمله داعشی ها، به سمت تهران حرکت میکند تا بتواند به شوهرش بپیوندد. در این مسیر با یک کامیون عبوری که بار به کردستان میبرد، همراه میشود و به سمت تهران حرکت میکند. این فیلم در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر نامزد بهترین فیلم، بهترین فیلم نامه، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد (سعید آقاخانی)، بهترین تدوین و بهترین چهره پردازی شد و در نهایت سیمرغ بلورین بهترین فیلم نامه را از آن خود کرد.