مریم محبی | شهرآرانیوز صبح جمعه، بیست ودومین روز از دی، نام سترگ مولانا و صلابت زبان فارسی در سالن همایش آریو مصلی نژاد مشهد طنین انداز شد. چهل ونهمین همایش میان فصلی مؤسسه فرهنگی خردسرای فردوسی به بزرگداشت مولوی و پاسداشت زبان فارسی در افغانستان اختصاص پیدا کرد و با همکاری خردسرای فردوسی از ایران و خانه مولانا از افغانستان برگزار شد.
در این همایش که عنوان «نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه» را بر خود داشت، ابوطالب مظفری، شاعر، پژوهشگر و رئیس مؤسسه فرهنگی دُر دَری، نجیب بارور، شاعر اهل افغانستان، دکتر یامان حکمت (تقی آبادی) استاد زبان و ادبیات فارسی، دکتر کیمیا تاج نیا، عضو هیئت علمی دانشگاه جیرفت، دکتر محمدجعفر یاحقی و دکتر علیرضا قیامتی، از استادان زبان و ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد و جمعی از اهالی فرهنگ و علاقهمندان به این حوزه حضور داشتند.
علیرضا قیامتی، به نیابت از محمدجعفر یاحقی و مؤسسه فرهنگی خردسرای فردوسی، در آغاز این همایش درباره اهمیت و جایگاه مولانا در ادبیات فارسی دقایقی چنین سخن گفت: «آنچه مولانا را بعد از گذر سالیان دراز بین جهانیان ویژه میکند، این است که او راز جهان هستی و صلح و مهرورزی را بیان کرده است؛ چیزی که در طول تاریخ کمتر کسی توانسته از آن بگوید. اندیشههای مولانا وحدت بخش است و همین، از او چهرهای سرآمد ساخته است. اگر قرار بود مولانا فقط در یک قالب سخن بگوید، سخنش این گونه در جهان شور و شیدایی ایجاد نمیکرد. مطلق اندیشی نیز در اندیشه او راهی ندارد و چنین شده است که سخنش برای همگان دلنشین است.»
قیامتی با قرائت شعر «چو من تازی همی گویم به گوشم پارسی گوید» به جایگاه والای زبان فارسی نزد مولانا نیز اشاره کرد: «مولانا میداند زبانی که میتواند عارفانهترین و عاشقانهترین زبان جهان قلمداد شود؛ زبان فارسی است. کسی نمیتواند دلبستگی مولانا را به زبان فارسی بگیرد، او خودش این دلبستگی را فریاد زده است.»
در ادامه این نشست، ابوطالب مظفری، دقایقی با محوریت «تنش زدایی در حوزه زبان، ضرورت ملی در افغانستان» سخن گفت با ذکر این نکته که: «من امروز در جایگاه یک شاعر فارسی زبان حرف نمیزنم و از موضعی عامتر سخن میگویم.»
بخشی از صحبتهای این شاعر اهل افغانستان به شعر مولانا و زبان فارسی اختصاص پیدا کرد. او گفت: «در پاسخ به این سؤال که من چرا به زبان فارسی عشق دارم، میتوانم دلایل زیادی را ذکر کنم، اما آنچه برای منِ افغانستانی مهم است، یکی عشق به سرزمین و وطنی است که امروز افغانستان میخوانیمش و دیگری عشق به مولاناست. زبان فارسی تاریخی دارد و پیشینهای که همین امر، از این فرهنگ نگهبانی میکند. پس وقتی به زبان فارسی علاقه دارم به مولانا علاقه دارم. چون نمیخواهم مفاهیم عمیق مولانا را از دست بدهم. ما محتاج مولانا و ارزش هایش هستیم. امروزه تفکر مولانا نزد کسان دیگری رفته و ما که فرزندان او هستیم هیچ بهرهای از تفکر او نداریم.»
تنش و جنگ در افغانستان، موضوعی بود که بخش دیگری از صحبتهای مظفری را به خود اختصاص داد. او دو عامل را در افغانستان عامل تنش دانست و گفت یکی از این عوامل بحث بر سر زبان است: «تا همین چند سال پیش دعوایی بین زبان فارسی و پشتو نبود. با گذشت زمان، اما استعمار آمد تا این منطقه را از اختیار مردمش درآورد و دعوای ناسیونالیستی به راه افتاد. اتحادیه جماهیر شوروی در ماوراءالنهر و تعدادی از سیاست مداران افغانستان با کمک انگلیس این کار را کردند و این دعوای بین قومیتهای خُرد یک ملت بود. آنها میخواستند این سرزمین را از بین ببرند و تجزیه کنند.
زبان تاجیکی، ازبکی، ترکمنی و ... به همین شکل ایجاد شد و اینها را به جان هم انداختند به طوری که امروزه در سمرقند و بخارا کسی خودش را فارسی زبان نمیداند. این دعوا در افغانستان توسط طرزی مطرح شد. او گفت زبان فارسی خوب است، اما سودی برای ما ندارد و افغانستان به یک زبان وطنی نیاز دارد. تجزیه شروع شد و زبان فارسی با پشتوانه قوی و تاریخی خود را در حد یک زبان قومی فروکاست و در کنارش زبانهای دیگر را راه انداخت. این یک بحران سیاسی و کاملا استعماری است.»
ابوطالب مظفری، عامل دوم تنش در کشورش را جنگ قدرت دانست و گفت: «در سالهای اخیر ما در افغانستان وارد یک جنگ قدرت شدیم. یعنی ستمی که اقوام ما داشتند، ما را وادار کرد که دنبال رفع این ستم ملی باشیم. اقوام مختلفِ تحت ظلم گفتند به ما حقوق شهروندی بدهید. این یک امر معقول است، اما در این بین توطئهای راه اندختند که رفع تبعیض ملی را تشدید کرد و گفتند اقوام افغانستان جدا از همند و اول باید آنها را جدا کنیم. ما را به ۱۰-۱۲ قوم تقسیم کردند و در آخرین سالهای دوران حکومت اشرف غنی کشور به ۸۵ قوم خرد تبدیل شده بود. زبان فارسی شد یک دعوای سیاسی. در حالی که چنین چیزی اصلا نباید برای زبان مطرح شود.»
او در انتهای صحبت هایش به دو نکته مهم دیگر نیز اشاره کرد. یک اینکه باید آگاهی بخشی صورت بگیرد مبنی بر اینکه حفظ زبان فارسی به نفع دیگر اقوام نیز هست. ضمن اینکه استادان زبان فارسی در ایران باید به زبان در افغانستان و پاسداران بی نام و نشان فارسی که به خاطر حفاظت از آن تلاش کردند و سختی کشیدند توجه کنند. او گفت: «امروزه زبان فارسی در افغانستان محتاج یاری شماست.»
نجیب بارور، شاعر اهل افغانستان که در این همایش حضور داشت نیز بعد از ابوطالب مظفری پشت تریبون آمد و دقایقی را به شعرخوانی و صحبت گذراند. او صحبت هایش را با خوانش یک غزل به زبان پشتو آغاز کرد و هدف پشت آن را چنین بیان کرد: «می خواستم بگویم ما در افغانستان، هم در زبان پشتو و هم در زبان فارسی، زیباییهایی داریم و کمبودهایی.
زیباییهای زبان پشتو همین است که خواندم و دیدید، اما متأسفانه از حیث کمیت کم است. کم است و اگر هم وجود دارد نادیده گرفته شده است. در حالی که از نظر من هم وزن غزلهای دری افغانستان است. همچنین، در زبان پشتو قالب شعری به اسم لندی وجود دارد که زیباترین شعرها در اوست، در حالی که در زبان دری مساعد نشده که ما به آن زیبایی شعر بگوییم.»
بارور صحبت هایش را این گونه ادامه داد: «بعضی دوستان مبحث فارسی را در افغانستان ساده بیان میکنند. از نظر من این گونه نیست. منِ فارسی زبان و دری گوی در افغانستان از سیاست پست و ناشیانه به اندازهای صدمه میبینم و خود پشتوزبانهای افغانستان بیشتر آسیب میبینند. اگر در تاریخ ادبیات پشتوزبانها از این نوع شعرها به اندازهای میبود که در شعر پارسی است، آیا کسی حاضر میشد خودش را در میان جمعی از انسانها منفجر بکند؟»
بارور گفت: «سیاستی که اقوام محلی را رویاروی یکدیگر قرار میدهد، سیاستی نیست که درون ما طراحی شده باشد. این سیاست از یک دوردست میآید و در اینجا، هم من قربانی میشوم و هم برادر پشتون ما و هم زیباییهایی که در این زبان وجود دارد.ای کاش زبان پشتو قابلیت این را داشت که به عنوان زبان کلی ما در افغانستان مطرح میشد و ما میتوانستیم به این زبان دانشگاه بسازیم و تاریخ.
مگر در زبان پشتو چند اثر است که میتواند بر آموزش و پرورش و ادبیات و علم و دانش تکافو بندد؟ هیچی نداریم. از یک طرف پافشاری بر یک زبان و از طرفی دیگر اینکه در پشتیبانی آن چیزی وجود ندارد. زبانی که از شاهنامه ابومنصوری گرفته تا فردوسی و حافظ و خیام و سیاست نامه و تاریخ بیهقی تا صدها اثر پایه دیگر، که من به عنوان یک نویسنده میگویم کاش عمر من کفاف بکند که تنها کتابهای شاخص زبان فارسی را بخوانم. این را کنار میگذاریم و میآییم یک زبان محلی و هویت محلی و یک سیاست محلی و ناشیانه را به عنوان سیاست ملی یک جغرافیا مطرح میکنیم که به نظر من شدنی نیست و تا امروز هم نشده است.»
«در جغرافیای زبان فارسی تغییرات بسیاری اتفاق افتاده است، تاجیکی شده ایم، دری، فارسی، افغانستانی، ایرانی. مذاهب و منافع و شناختهای ما تغییر کرد، اما یک چیز در بین ما ماند که عامل وحدت بخش ما بود؛ زبان فارسی که تا امروز مانده است و منِ پنجشیری را با تو خراسانی و مشهدی پیوند میدهد. هیچ منفعت مشترک دیگری نداریم. شما شیعه شده اید و ما همچنان بر سنت اجدادی باقی مانده ایم و مذهب آبا و اجداد ما تسنن بود.»
این شاعر اهل افغانستان در بخش دیگری از صحبت هایش گفت: «مولانا همیشه مرا به یاد کوچ میاندازد. همان سیاستی که باعث شد مولانا وطن خود را ترک کند امروز باعث شده ما وطن خود را ترک کنیم. همان سیاست مغولی و ضدپارسی و ضدایرانی، امروز بر سرزمین ما هم حاکم شده است که منِ فارسی زبان دیگر نمیتوانم با این زبان در آن کشور بمانم و امنیت داشته باشم و شعر بنویسم.
مولانا یک فرد بود و توانست همه ما را از خود بکند. امروز دل یک عاشق تبریزی و تهرانی و مشهدی با دل مولانا یکی شده، ولی هیچ یک از ما نتوانسته ایم مولانا را از خود بکنیم. ما که از یک جغرافیا بوده ایم، یک بنای یادبود آن چنانی برای او درست کرده نتوانسته ایم.
در حالی که فرعونها و شدادهای ما در همان بلخ قصرها ساخته اند.
همان مدرسه پدر مولانا را ما نتوانسته ایم درست بکنیم. یک چیزهایی هم اگر شده، خانه همین ایرانیان امروزی آباد که اگر مولانایی هم امروز ما افغانستانیها میشناسیم، از حیث کارها و پژوهشها و تلاشهای برادران ایرانی است که از ما خیلی بیشتر التفات داشته اند به مولانا. همه ما در روزگار مولانا ایرانی بوده ایم و همین الان هم ایرانی هستیم. مولانا ایرانی را از این سبب بسازیم که هویت تازه گانه ترکی که برایش بر اساس معیار سیاسی میسازند از بین برود. مولانا افغان نبود. من این را خود به عنوان یک افغانستانی اعلام میکنم.»
کیمیا تاج نیا، به عنوان آخرین سخنران این نشست، در بخشی از صحبت هایش در این باب سخن گفت که اساسا یکی از دغدغه مندیهای شمس و مولانا موضوع زبان است: «مواجهه شمس با ماده سخن، یعنی زبان و به ویژه زبان فارسی، یک مواجهه استراتژیک و کاملا هوشمندانه است. شمس، میان مولانا و ادبیات منبرگونه مولانا فاصله میاندازد، چون ادبیاتی است که مشحون است از کلمات عربی و سنت نحوی گری. شمس است که تمهیدات بازگشت مولانا به زبان سره پارسی و سنت رفتاری زبان فارسی یعنی سرایش شعر را در مولانا فراهم میکند.
مقالات شمس و اشعار مولانا نشان میدهد هیجان شهودی شمس و مولانا برای تبیین محتوا و معنا آنها را از پرداختن به ماده محتوایی یعنی زبان و سخن غافل نگذاشته است. کمااینکه گزارههای زیادی را میبینیم که شمس درباره ماهیت سخن حرف زده است. من معتقدم مولانا به استناد دو اثر سترگش، نه بلخی است نه رومی. مولانا، مولانای پارسی است و تا همیشه مولانای پارسی باقی خواهد ماند.»
همچنین رونمایی از پنجاه ویکمین شماره فصل نامه «پاژ» ویژه نامه افغانستان، با یادکرد استادان رهنورد زریاب و واصف باختری، رونمایی از نخستین جایزه ادبی مولانا و اهدای جایزه و نشان به برندگان، قرائت متن هیئت داوران به وسیله یامان حکمت (تقی آبادی) و اجرای موسیقی سنتی افغانستان توسط بنیاد امیرخسروبلخی، بخش پایانی این رویداد را تشکیل داد.