پیروزی محافظه کاران آلمان در انتخابات سراسری | فردریش مرتس ۶۹ ساله صدر اعظم شد سرلشکر باقری: نگاه ما برای حل مشکلات باید به داخل کشور باشد مولدسازی املاک و زمین‌های مازاد ۷ وزارتخانه و سازمان زندان‌ها بررسی و قیمت‌گذاری شد رهبر معظم انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران همایش بین‌المللی تسنیم: حوزه علمیه وام‌دار آیت‌الله جوادی آملی است | تفسیر تسنیم کاری بزرگ و از افتخارات شیعه و حوزه است + فیلم و تصاویر عراقچی در کنفرانس بین‌المللی خلع سلاح ژنو سخنرانی خواهد کرد سپاه: تشییع باشکوه شهیدان مقاومت در بیروت نشان داد حزب الله زنده است گفتگوی تلفنی آنکارا و پاریس پیرامون اوکراین و غزه نماینده ترامپ به خاورمیانه می‌آید جزئیات ترور یکی از نیرو‌های فراجا در خاش (۵ اسفند ۱۴۰۳) تصمیم نتانیاهو برای تمدید مرحله نخست توافق تبادل اسرا با حماس قالیباف: موضع جمهوری اسلامی حمایت از دولت، مردم و مقاومت لبنان است توئیت عبری صفحه رهبر انقلاب به مناسبت مراسم تشییع شهید حسن نصرالله (۵ اسفند ۱۴۰۳) شرط حماس برای مذاکره با رژیم صهیونیستی اوکراین ادعا کرد: تامین نیمی از مهمات روسیه توسط کره شمالی علت محبوبیت سیدحسن نصرالله به گزارش فرانس ۲۴ تجلی وحدت و همدلی ملی در مراسم تشییع شهدای مقاومت پزشکیان:حزب‌الله قوی‌تر مسیر پرافتخار خود را ادامه خواهد داد سرکنسول عربستان در مشهد: روابط عربستان سعودی و ایران تاریخی و مستحکم است سردار سلامی: امروز صهیونیست‌ها افسرده‌اند و حرفی برای گفتن ندارند عراقچی از لبنان عازم ژنو شد (۵ اسفند ۱۴۰۳) رقابت آمریکا و روسیه برای فروش جنگنده‌های نسل جدید بالا گرفت نتانیاهو دوباره علیه ایران لفاظی کرد دستور استاندار خراسان رضوی به دستگاه‌های امدادی برای آمادگی مواجهه با موج سرما اعلام آمادگی زلنسکی برای استعفا تاکید رئیس جمهور لبنان بر برقراری بهترین روابط با ایران عراقچی: جمعیتی که در تشییع شهید نصرالله می‌بینیم بیشتر به یک سیل شبیه است مدارس و ادارات کدام استان‌ها فردا (دوشنبه، ۶ اسفند ۱۴۰۳) تعطیل است؟ شیخ نعیم قاسم: ما اجازه حکومت آمریکا بر لبنان را نمی‌دهیم
سرخط خبرها

شهید فرید کرم‌پور حسنوند کیست؟ + نحوه شهادت

  • کد خبر: ۲۰۷۸۵۵
  • ۰۳ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۸
شهید فرید کرم‌پور حسنوند کیست؟ + نحوه شهادت
فرید کرم‌پور در آخرین روز تابستان سال ۱۴۰۱ توسط خودروی یک اغتشاشگر زیرگرفته شد و براثر شدت جراحات به شهادت رسید.

به گزارش شهرآرانیوز، فرید کرم‌پور حسنوند از نوجوانی دوست داشت در نیروی انتظامی، یگان ویژه و مخصوصاً در ستاد مبارزه با مواد مخدر کار کند. سرانجام توانست در یگان ویژه مشغول شود. وقتی از سرانجام کارش با خانواده صحبت می‌کرد، می‌گفت: آرزو دارم مثل سردار سلیمانی برای کشورم مفید باشم.

شهید فرید کرم‌پور حسنوند کیست؟ + نحوه شهادت

کارش خطرناک بود. معلوم نبود صبح که می‌رود، شب برمی‌گردد خانه یا نه. اما هر وقت نگرانی دل پدر و مادرش را می‌لرزاند، با آرامش می‌گفت: «حیات و زندگی متعلق به خداوند است و هر گاه امر کند، می‌تواند آن را از ما بگیرد.» انگار نه انگار که درباره مرگ صحبت می‌کرد.

شهریور ۱۴۰۱ بود و قرار بود فرید تازه جوانِ ۲۱ ساله عازم کربلا شود. فقط یک روز مانده بود به رفتنش، در محله رباط کریم وظایفش را انجام می‌داد که تصادف کرد و پایش آسیب دید. در راه رفتن مشکل داشت؛ اما مگر این چیز‌ها باعث می‌شد بی‌خیال کربلا رفتن شود؟ هر چه به او می‌گفتند پایت آسیب دیده، نمی‌توانی، اذیت می‌شوی، نرو! حرفش فقط یک جمله بود: امام حسینی که مرا طلب کرده است خودش هم یاری‌ام می‌کند.

به کربلا رفت و برگشت. فرمانده‌اش می‌خواست مرخصی بیش‌تری برایش رد کند تا وضعیت پایش بهتر شود، اما اغتشاشات شروع شده بود و فریدی که همیشه سریع دستورات فرمانده‌اش را انجام می‌داد، این بار حرف‌شنوی نداشت. در خانه آرام و قرار نداشت و می‌گفت: نمی‌توانم در خانه بنشینم و هم‌رزمانم در خیابان تنها باشند.

به خیابان‌های رباط کریم برگشت و مثل بقیه هم‌رزم‌هایش برای آرام کردن آشوب دست به کار شد. خانواده نگران حال و روزش بودند و هر روز به او زنگ می‌زدند و حالش را می‌پرسیدند. هر روز گوشی را جواب می‌داد و در جواب «مرخصی بگیر»‌های پدرش می‌گفت که فعلاً نمی‌تواند به مرخصی بیاید؛ چون وظیفه‌اش آرام کردن اغتشاشات و کمک به همرزمانش است.

تا اینکه ۳۱ شهریور رسید و دیگر جواب تلفن خانواده‌اش را نداد.

چهارشنبه شوم

چهارشنبه ۳۰ شهریور بود که چند تا از همرزمان فرید در آشوب‌های کف خیابان مجروح شدند. فرید آن‌ها را به بیمارستان برد و به پرند برگشت. ساعت حدود ۱:۳۰ نیمه شب ۳۱ شهریور بود که خیابان‌ها خلوت و اغتشاشاگران به خانه‌هایشان برگشته بودند. فرید و دوستانش اکیپی سوار موتور در خیابان حرکت می‌کردند و در راه برگشت بودند. در عالم خودشان بودند، دور برگردان جاده را رد کردند که صدای غرش دیوانه‌وار نزدیک شدن یک پیکان به گوششان رسید. با سرعت ۱۰۰ یا ۱۱۰ کیلومتر بر ساعت به آن‌ها نزدیک می‌شد.

باد سرعت پیکان به صورت چندتا از بچه‌ها خورد. فرمان را پیچاند، دورخیزی کرد و مستقیم به سمت وسط دسته موتورسوار‌ها رفت. همه را درو می‌کرد و از موتور‌ها به زمین می‌انداخت، موتور‌ها هم به ماشین می‌خوردند و به یکدیگر و هر یک به سمتی پرت می‌شدند. فرید هم در دل اکیپ بود.

صدای شکستن استخوان‌های فرید در صدای شکستن شیشه گم شد

صدای برخورد کاپوت پیکان با چرخ و سپر عقب موتور فرید در خیابان پیچید. همه چشمشان بر جلوی پیکان میخکوب شد. فرید ۳ ـ ۴ متر بالاتر از سطح زمین در هوا بود، اما موتورش زیر کاپوت ماشین بر آسفالت ساییده می‌شد. انگار راننده پیکان برایش اهمیت نداشت چیزی که زیر ماشینش گیر کرده انسان است یا چیز دیگر؛ بی‌رحمانه گاز می‌داد و گاز می‌داد.

ارتفاع فرید هر لحظه کم و کم‌تر می‌شد و سرانجام با صدای مهیبی روی شیشه جلوی پیکان فرود آمد. شیشه شکست و دیگر پشت آن دیده نمی‌شد. تشخیص صدای شکستن استخوان‌ها از صدای شکستن شیشه و برخورد فرید با کاپوت ماشین و سپس آسفالت زبر و سفت خیابان خیابان آسان نبود. بر زمین افتاد و پیکان از روی بدنش گذشت، انگار که از روی یک سرعت‌گیر گذشته باشد.

شیشه جلوی ماشین شکسته بود و راننده دیگر نمی‌توانست چیزی ببیند، اما این اتفاق نه تنها باعث نشد پایش را بر ترمز فشار دهد؛ بلکه حریص‌تر و گرسنه‌تر از قبل دنبال طعمه می‌گشت تا شاید بتواند حداقل چند نفر بیشتر از آن‌ها را زیر بگیرد. همان طور که موتور زیر کاپوت ماشین گیر کرده بود، تا ۵۰۰ متر جلوتر همین طور گاز می‌داد و دنبال طعمه‌ای که نمی‌دید می‌گشت. انگار نه کسی بر شیشه و کاپوتش سقوط کرده و چیزی هم زیر ماشینش گیر کرده است!

مردم به سمت نیرو‌هایی که بر زمین افتاده بودند، می‌دویدند. آن‌هایی که هوشیار بودند، وحشت کردند. فکر می‌کردند مردم می‌خواهند کتکشان بزنند. اما آن‌ها را دوره کرده و موتور‌ها و وسایل بچه‌ها را جمع کردند و به دستشان دادند؛ حتی کسی اسلحه‌ها را برای خودش برنداشت تا بعداً بتواند از آن در آشوب‌های خیابانی علیه نیرو‌های امنیتی استفاده کند. آن‌ها را از زمین برمی‌داشتند و با دلسوزی تحویل بچه‌های سبزپوش می‌دادند.

صدای نفس‌های فرید به فرمانده رسید

فرید وسط خیابان افتاده بود و نفس نفس می‌زد. صدای نفس‌های فرید به گوش فرمانده که خودش هم روی زمین افتاده بود رسید. خواست بلند شود و به سمتش برود، اما تازه متوجه شد که پای راستش او را همراهی نمی‌کند. فرید از هوش رفته بود و کسی نمی‌توانست او را به هوش بیاورد. او را به بیمارستان بردند.

از طرفی دیگر پیکان به سمت جمعیت می‌رفت تا شاید بتواند مخفی شود و قسر در رود. اما بچه‌های یگان ویژه سریع‌تر از این حرف‌ها بودند. پیکان را دوره کرده، محمد قبادلو را از آن پیاده و دستگیرش کردند.

فرید دیگر تماس پدرش را جواب نداد

فردای آن روز پدر فرید به گوشی او زنگ زد تا حالش را بپرسد و شاید باز هم از پسرش بخواهد بی‌خیال کار شده و چند روزی به خانه برگردد تا پایش بهتر شود، اما بجای صدای فرید، صدای دوست فرید از آن طرف خط می‌آمد که می‌گفت: فرید تصادف کرده، تو بیمارستانه.

سطح هوشیاری فرید خیلی پایین بود و چند عمل سنگین باید روی او انجام می‌شد. بدنش آسیب دیده بود، استخوان سرش شکسته بود و بافت مغزش له شده بود. راننده پیکان هم بازداشت شده بود. چند روزی گذشت و سه شنبه شد که بیمارستان به پدر و مادرش گفت فرید تمام کرده.

قاتلی که پشیمان نبود

همان شنبه، اولین دادگاه رسیدگی به اتهامات اغتشاشگران در تهران برگزار شد که قبادلو هم بین آن‌ها بود. همکاران و خانواده فرید هم با لباس‌های سیاه و قلبی پر از بهت و غم آمده بودند. در میان جلسه قبادلو رو کرد به قاضی و در مقابل پدر داغدیده فرید اعتراف کرد که این کار را با برنامه‌ریزی قبلی و تحت تأثیر فیلم‌هایی که در فضای مجازی دیده بود، انجام داده و گفت: اگر ۱۰ مامور دیگر هم همین الان بیایند، آن‌ها را زیر می‌کنم

چند روز بعد هم در راه محل وقوع جنایت برای بازسازی صحنه جرم بودند که در ماشین گفت: اصلاً پشیمان نیستم و اگه باز هم برگردم همین کار را تکرار می‌کنم.

منبع: فارس

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->