یمن برای دفاع از لبنان در برابر متجاوزان آماده است نخاله در دیدار باپزشکیان: ملت فلسطین حمایت ایران را فراموش نمی‌کند واکنش حماس به شکنجه اسیران فلسطینی از سوی اشغالگران واکنش وزارت خارجه به بیانیه مشترک استرالیا، نیوزیلند و کانادا پزشکیان: دستور کار دولت چهاردهم تسریع اجرای توافقات باسوریه است پزشکیان: پشتیبانی از جبهه مقاومت سیاست اصولی ایران است شلیک ۲۰ موشک از لبنان به شمال فلسطین اشغالی (۸ مرداد ۱۴۰۳) انفجار در بزرگترین کارخانه مواد شیمیایی در آلمان (۸ مرداد ۱۴۰۳) تیم تروریستی ۴ نفره جیش‌الظلم در سیستان‌وبلوچستان دستگیر شدند (۸ مرداد ۱۴۰۳) واکنش نمایندگی وزارت خارجه در شمال‌شرق به معرفی سرکنسول جدید افغانستان در مشهد پزشکیان: عزم ایران و کوبا برای توسعه بیش از پیش مناسبات خلل‌ناپذیر است شهادت ۱۰ هزار دانش آموز و ۴۰۰ معلم در غزه | ۳۹ هزار دانش‌آموز محروم از تحصیل جان کربی: سناریوی جنگ همه‌جانبه میان لبنان و اسرائیل اغراق‌آمیز است حماس به کارشکنی نتانیاهو در مسیر توافق آتش بس واکنش نشان داد درگیری میان صهیونیست‌ها در زندان سدیه تیمان + فیلم حمله پهپادی رژیم صهیونیستی به یک خودرو در جنوب لبنان پزشکیان بر اهمیت تقویت روابط ایران و آفریقای جنوبی تاکید کرد فرستاده ویژه پادشاه عمان برای شرکت در مراسم تحلیف وارد تهران شد پزشکیان در گفتگو با مکرون: رژیم صهیونیستی در صورت حمله به لبنان اشتباهی بزرگ مرتکب خواهد شد نتانیاهو برای حزب الله لبنان رجزخوانی کرد نخست وزیر سوریه برای شرکت در مراسم تحلیف وارد تهران شد
سرخط خبرها

خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی

  • کد خبر: ۲۰۹۹۸۰
  • ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۲
خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی
بخشی از خاطرات رهبر انقلاب اسلامی از مبارزات ایشان در دوران طاغوت برگرفته از کتاب «خون دلی که لعل شد» را در ادامه می‌خوانید.

به گزارش شهرآرانیوز، در سال ۱۳۴۲ شمسی برای تبلیغ در ایام ماه رمضان در اواخر زمستان به زاهدان رفتم که دوباره بازداشت شدم. بعد از بازجویی مرا بیرون بردند و سوار ماشین کردند و به خارج از شهر بردند. هوا تاریک و بسیار سرد بود. فهمیدم جایی که مرا برده‌اند پادگان نظامی است. مرا در بازداشتگاه نگهبانی انداختند. این میهمان جدید برای سربازان غیرمنتظره بود. سربازان از جای خود برخاستند و دور مرا گرفتند و با احترام به من سلام دادند. فرمانده سربازان وقتی آن رفتار را از افراد خود دید سریعا مرا به مکانی انفرادی برد. صبح زود به مقر ساواک منتقل شدم.

در طی این مدت از من بازجویی شد که چند ساعت طول کشید. تعجب کردم وقتی دیدم که بازپرس از دوستان دوران کودکی من است و من در بازی‌های کودکانه‌ی او و برادرانش شرکت می‌کردم. پدر و برخی برادرانش از علما و سادات بودند. عصر بود که مرا به فرودگاه آوردند و به همراه دو مامور در هواپیما نشاندند. بعداَ متوجه شدم که عازم تهران هستیم. این نخستین سفر من با هواپیما بود. در هواپیما به مسائل مختلفی می‌اندیشیدم. به آینده‌ی این نهضت اسلامی که برپا شده... به برپاکننده‌ی نهضت امام خمینی... به آینده‌ای که در انتظار من بود. از فکر به این امور که جز خدای متعال کسی از عاقبت آن آگاه نیست منصرف شدم.

مجله‌ای برداشتم و به ورق زدن آن پرداختم. چشمم به غزلی افتاد که از آن خوشم آمد. من عادت داشتم که هر شعری را می‌پسندیدم، در دفتر خاصی که سفینه‌ی غزل نامیده بودم، می‌نوشتم. دیدم دو مامور همراه من از دو طرف گردن می‌کشند تا ببینند من چه می‌نویسم. وقتی شعر را نوشتم، ذیل آن این عبارات را هم افزودم: «این ابیات را در هواپیمایی که مرا به همراهی دو مامور خوش‌اخلاق از زاهدان به جای نامعلومی می‌برد، نوشتم!» این عبارت، اثر مثبتی بر هر دوی آن‌ها گذاشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->