سرخط خبرها

هم روحانی، هم فوتبالی

  • کد خبر: ۲۱۸۷
  • ۳۰ تير ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۶
  • ۱
هم روحانی، هم فوتبالی
گفتگو با طلبه‌ای که ورزش را با معنویت آمیخته است

لیلا جان‌قربان - به توصیه پدرش سراغ درس حوزه می‌رود و در محضر استادانی همچون آیت‌ا... سیدحسن صالحی، پدر وزیر ارشاد، آیت‌ا... واعظی، آیت‌ا... سیدجواد سبزواری، فرزند فقیه سبزواری، آیت‌ا... مرتضوی و آیت‌ا... شیخ حسن مباشر شاگردی می‌کند. در کنار درس و مشق حوزه، باوجود تمام نگاه‌های سنتی منفی در دهه60 به فوتبال، سراغ این رشته ورزشی می‌رود و با هم‌کلاسی‌های حوزه و هم‌محله‌ای‌ها تیمی تشکیل می‌دهد و تا قهرمانی و نایب‌قهرمانی استان پیش می‌رود و پا به لیگ برتر می‌گذارد.
حجت‌الاسلام محمدجواد فیاض از آن روحانی‌هایی است که فوتبال فرهنگی را به شهر هدیه داده و حاصل تیم‌داری‌هایش امثال سخندان، داور بین‌المللی، شده است. فوتبالی که از دل جلسات قرآن صدساله «خامس آل‌عبا» درآمده و باوجود تمام تغییرات فرهنگی و سنتی، همچنان در دل محلات خواجه‌ربیع، مسلم، ابوذر و کامیاب زنده است و با اعضایی پیر و جوان هفته‌ای دوبار در منزل اعضا همچنان برپا می‌شود.
با این روحانی فرهنگی فوتبالیست همراه می‌شویم و در منزلش در محله ابوذر خاطراتش را از کوچه گنبد خشتی تا لیگ برتر مرور می‌کنیم.

 

الگوی زندگی من، پدرم است
پدرم، آقامحمدحسین، روحانی بودند و من از همان دوران کودکی همیشه همراه ایشان بودم. شخصیت ایشان برایم الگو بود و به منش و رفتارشان علاقه‌مند بودم. این شد که وقتی پیشنهاد دادند که بروم سراغ طلبگی، قبول کردم و از سال‌های 59-60 رفتم سراغ حوزه. آن زمان به مدرسه علمیه «حجت» سمت بیست‌متری طلاب، مقابل مسجد هدایت می‌رفتم. آیت‌ا... مهاجریان مدیر این مدرسه بودند و من تا سال 69 آنجا بودم. بعد از آن وارد درس‌های آزاد حوزه شدم و شاگرد بزرگانی همچون آیت‌ا...سیدحسن صالحی، پدر وزیر ارشاد، آیت‌ا... واعظی، آیت‌ا... سیدجواد سبزواری، فرزند فقیه سبزواری، آیت‌ا... مرتضوی و آیت‌ا... شیخ حسن مباشر بودم. الان هم که در محضر آیت‌ا... سیدجعفر سیدان شاگردی می‌کنم. من کلاس چهارم را که تمام کردم، با آقای مهدوی‌مهر کلاس پنجم را شبانه خواندیم و با هم به حوزه رفتیم.


در رکاب خمینی بزرگ
پدرم متولد روستای کارده و روحانی همان روستا بود و از سال 43 به مشهد آمد، اما باز هم ارتباطش را با روستا قطع نکرد و در ایام مناسبتی به روستا می‌رفت. او سال 42 بعد از واقعه 15 خرداد به دلیل پخش اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) دستگیر شد و 40 روز را در زندان لشکر حبس بود. هرچه پرسیده بودند که این اعلامیه‌ها را از کجا آورده‌ای؟ کسی را لو نداده و گفته بود در بازار دست به دست می‌کرده‌اند و به او رسیده است. بعد از ماجرای دستگیری وقتی به روستا برمی‌گردد، خان روستا با او برخورد بدی می‌کند و او هم وسایل زندگی را جمع می‌کند و به مشهد می‌آید و در خیابان طبرسی ساکن می‌شود. پدرم نه شهریه می‌گرفت و نه وجوهات؛ هزینه‌هایش از درآمد شخصی خودش بود. خانه‌ای که در خیابان طبرسی داشتیم، مجوز مهمان‌پذیر داشت. مجوزش مربوط به سال‌های 54-55 بود و 10-11 اتاق داشت که به شکل سنتی به زائران امام هشتم(ع) کرایه می‌داد.


همسایه امام‌زاده سیدمحمد
آن زمان که منزل ما سمت طبرسی بود، پدرم با حاجی عابدزاده و آیت‌ا... مصباح‌موسوی دوست بود و ارتباط صمیمی داشت. خانه ما سمت گنبد خشتی، نزدیک مرقد امام‌زاده سیدمحمد بود. تقریبا یکی، دو خانه تا امام‌زاده فاصله داشتیم. محله خوبی بود و مثل الان شلوغ و زواری نشده بود. مردم باصفایی داشت. همسایه‌ها همدیگر را می‌شناختند و رفت‌وآمد داشتیم. زندگی‌ها ساده بود و جاذبه‌های خاص خودش را داشت.


از مهدوی تا ابوذر
تا سال 57 که من ده‌ساله بودم، ساکن محله طبرسی بودیم و بعد از آن جابه‌جا شدیم و آمدیم سمت خیابان طالقانی که الان ابوذرغربی نام‌گذاری شده است. مرحوم پدرم در همین محله زمینی خریدند و خودشان شروع کردند به ساختن و بعد ما آمدیم اینجا و ساکن شدیم. محله طالقانی تازه خیابان‌کشی شده بود، ولی خاکی و کم‌جمعیت بود و تازه داشت شکل می‌گرفت. از سمت شمالی همه اطراف منطقه باغ میوه بود و به سمت رسالت که می‌رفتیم منطقه روستایی بود. البته تا قبل از انقلاب، خیابان ابوذرغربی به اسم مهدوی معروف بود و بعد از انقلاب نام آن طالقانی شد اما بعد از مدتی به دلیل تشابه اسمی با خیابان طالقانی محله احمدآباد اسم خیابان تغییر کرد و شد ابوذرغربی.


عابدزاده، قروی، خامس آل عبا
آن زمان در محلات سمت طبرسی، 3 جلسه مهم قرآن برگزار می‌شد که یکی از آن‌ها جلسه پیروان قرآن مرحوم حاج آقای عابدزاده بود. جلسات مرحوم حاج آقای عابدزاده با عنوان انجمن پیروان قرآن برگزار می‌شد. این جلسات در مهدیه مشهد، محدوده خیابان طبرسی و کوچه جوادیه بود. مهدیه آن زمان پشت چهارراه شهدا قرار داشت که ما برای جلسات قرآن حاج آقای عابدزاده آنجا می‌رفتیم، اما این جلسه چندان تداوم نداشت و با فوت حاج آقا تعطیل شد.به‌جز آن، جلسه قرآن خامس آل عبا بود که ما زیاد در آن شرکت می‌کردیم و همچنان پابرجاست و مدتی قبل جشن صدسالگی آن را برگزار کردیم و دیگری جلسات قرآن حاج آقای قروی بود که در محله طبرسی برگزار می‌شد و با فوت حاج آقای قروی آن جلسه هم دیگر تعطیل شد.


کسبه سیاسی
جلسات قرآن آن زمان بیشتر در خانه‌ها برگزار می‌شد و معتمدان محلی و بازاری زیادی در آن‌ها شرکت می‌کردند. مثلا حاج آقای خباززاده از معتمدان محله دریادل یا حاج آقای گیوه‌چی از قدیمی‌های محله خودمان در این جلسات حضور مستمر داشتند. قاری جلسه هم حاج آقا حبیب بیرقدار بودند که از استادان قرآنی آن زمان به شمار می‌آمدند. در جلسات قرآن آن زمان همیشه مسائل روز مطرح می‌شد و کسبه خیابان طبرسی که در جلسات حضور داشتند، در مسائل سیاسی هم ورود می‌کردند و در راهپیمایی‌ها شرکت داشتند.


برادر انقلابی
همان‌طور که اشاره کردم، از بین جلسات قرآنی که برگزار می‌شد، من بیشتر در جلسه خامس آل عبا شرکت می‌کردم. ما 5 تا برادر هستیم که آن زمان غیر از برادر کوچکم که سن کمتری داشت، ما 4 نفر به اتفاق پدرم به جلسات قرآن می‌رفتیم. البته از بین برادرها من و برادر بزرگ‌ترم بیشتر در جلسات حضور داشتیم. برادر بزرگم، آقامحمدحسن، اهل راهپیمایی بود و در تظاهرات زمان انقلاب زیاد شرکت می‌کرد. آن زمان 20 سال داشت و هروقت جایی می‌رفت، من را هم با خودش می‌برد. به مسجد کرامت و بیت آیت‌ا... شیرازی هم زیاد رفت‌وآمد می‌کرد.

 

مجنون و هورالعظیم
کمی بزرگ‌تر که شدم، در سال 63 در بسیج مسجد انصارالمهدی چهارراه سیلو ثبت‌نام کردم و از طریق بسیج توفیق داشتم دوبار به جبهه اعزام شوم. سال 65 در منطقه جزیره مجنون و سال 67 در منطقه هورالعظیم که در این منطقه عراقی‌ها بمباران شمیایی کردند و سعادت جانبازی پیدا کردم.


از آیت‌ا... عبادی 8 تا 88
از بین جلسات قرآن محله طبرسی، جلسه قرآن خامس آل عبا ادامه پیدا کرد و از همان سال 57 تا همین الان به روند خود ادامه داده است و جریان دارد. ما شب‌های سه‌شنبه و جمعه هر هفته در خانه یکی از اهالی جمع می‌شویم و جلسه قرآن و احکام و فراخور زمان و مناسبت، برنامه داریم. اعضای جلسه باوجود اینکه خانه‌هایشان را جابه‌جا کرده‌اند، در جلسه حضور پیدا می‌کنند. در نظر بگیرید که اعضای جلسه ما از آیت‌ا... عبادی 8 تا 88 پراکنده هستند و در محلات مختلف زندگی می‌کنند.


یادگار هفتادوهفت‌ساله
از این جلسه که حدود 100 سال قدمت دارد، ما 5 قرآن هم به یادگار داریم که وقف همین جلسه هستند و در حاشیه یکی از آن‌ها نوشته شده است: «وقف میرزاعلی عطار به جلسه خامس آل عبا؛ طمع‌کننده ملعون باد.» این قرآن حدود 77 سال قدمت دارد و سال 1363 قمری وقف شده است. در جلسه ما همه طیف آدمی هستند؛ از استاد و پزشک بگیرید تا کاسب و کارگر که همه از قدیمی‌های محله‌اند. سن اعضای جلسه هم از 7 سال هست تا 97 سال. البته نودوهفت‌ساله ما فقط حاج آقای آذری هستند که خدا حفظشان کند و بیشتر هفتاد، هشتادساله‌اند.


فوتبال مخفیانه
کم‌کم با حاج‌آقا وارد صحبت فوتبال می‌شویم و بعد از جلسات قرآن سراغی از فوتبالیست‌های حوزه می‌گیریم. او می‌گوید: در حوزه با بچه‌ها یک تیم تشکیل دادیم و فوتبال بازی می‌کردیم. اوایل مخفیانه بازی می‌کردیم؛ چون طیف سنتی حوزه با فوتبال مخالف بودند و آن را تکفیر می‌کردند. البته از سال 70-71 نگاه‌ها تغییر کرد و از ورزش در حوزه حمایت شد و الان گروه‌های ورزشی مختلفی هستند و در مسابقات هم شرکت می‌کنند، ولی آن زمان به‌شدت مخالفت می‌کردند و ما مخفیانه بازی می‌کردیم.
ناگفته نماند که ما از همان دوران کودکی و نوجوانی در کوچه و پس‌کوچه‌های محله فوتبال بازی می‌کردیم، اما از وقتی وارد حوزه شدم، با بچه‌های حوزه تیم درست کردیم و از سال 64-65 در زمین‌های خاکی طلاب روزهای پنجشنبه بعد از درس اخلاق آیت‌ا... دهشت می‌رفتیم تمرین فوتبال و با بچه‌های طلاب فوتبال بازی می‌کردیم. آن زمان مرحوم حسن شادلو، سرپرست استقلال مشهد، و آقای اسدا... فرج‌زاده از مربیان من بودند.


هم‌بازی با آقازاده‌ها
آن زمان آقازاده‌های آیت‌ا... مرتضوی، مرحوم کافی و شهید هاشمی‌نژاد با ما هم‌بازی بودند و تیمی به‌نام شهید نواب‌صفوی تشکیل داده بودیم و در جام‌های مختلف شرکت می‌کردیم. محل تمرین ما تا مدت‌ها همین زمین‌های راه‌آهن بود. آن زمان زمین‌ها زیر نظر شورای محلات بود و حاج آقای توکلی که الان امام جمعه یکی از شهرستان‌ها هستند، وقت تمرین‌ها را مشخص می‌کرد و به تیم‌ها نوبت می‌داد. دو، سه سال بعد مسئولیت زمین‌ها را داد به من اما متأسفانه از سال 78 به بعد، راه‌آهن زمین‌ها را گرفت و اجازه بازی نداد. برای گرفتن زمین‌ها خیلی تلاش کردیم و نامه‌نگاری زیادی داشتیم، ولی متأسفانه راه‌آهن زیر بار نرفت و زمین‌هایی را که بدون استفاده مانده است، در اختیار تیم‌ها قرار نداد. برای گرفتن زمین دیگری هم در ابوذر اقدام کردیم که شهرداری همکاری کرد ولی از آنجایی که زمین‌ها ملک آستان قدس بود، اجازه بهره‌برداری به تیم‌ها داده نشد. الان ما در همین محله ابوذر یک باشگاه یا یک زمین ورزشی مناسب نداریم و فقط یک باشگاه بدن‌سازی هست.


محدودیت‌های آستان قدس
او درباره تلاش‌هایی که برای راه‌اندازی مکانی ورزشی در محله کرده است، می‌گوید: سال 84 یک باشگاه بدن‌سازی محلی اینجا بود که متأسفانه تبدیل به پاتوق شده بود و صاحب ملک درِ آن را بست. بعد از مدتی ما با صاحب ملک صحبت کردیم و آن را اجاره کردیم. هم دفتر فوتبال ما بود و هم باشگاه بدن‌سازی برای خانم‌ها وآقایان که تا سال 91 هم دایر بود و بعد از آن چون صاحب ملک اجاره را خیلی بالا برد، آن را تعطیل کردیم. تا سال 95 بین ابوذر 10 و 12 یک باشگاه دیگر زدیم که آن هم به دلیل هزینه‌ها تعطیل شد و الان باوجود 2000 متر زمین بی‌استفاده در منطقه ما، هیچ جایی برای تمرین نداریم. الان در ابوذر 10 پشت فروشگاه شهرداری زمین رهاشده‌ای هست که متعلق به آستان قدس است و اجازه استفاده حتی به صورت امانی را هم به ما نمی‌دهد.


یکی مثل سخندان
ما از همان زمان که فوتبال و فوتسال را شروع کردیم، باتوجه به اینکه جلسات قرآن خامس آل عبا را هم داشتیم، به این ورزش یک نگاه فرهنگی داشتیم و دنبال اخلاق‌مداری بودیم که ثمره‌اش هم یکی مثل آقای سخندان شد که الان داور بین‌المللی هستند. ایشان در سال 67 یکی از بازیکنان کم‌سن و سال ما بودند که 5 سال برای تیم ما بازی کردند. به یاد دارم یک شب جلسه‌ای که برای بچه‌های تیم تشکیل می‌دادیم، منزل پدر ایشان افتاد که در همین ابوذر است. آن شب برخلاف اینکه رسم نبود در جلسات شام بدهیم، پدر آقای سخندان به بچه‌ها که حدود 15-20 نفری بودیم، شام یک استانبولی خیلی خوش‌مزه دادند که خاطره‌اش هنوز در ذهنم هست. آقای سخندان 14-15 ساله بود که برای ما بازی می‌کرد و بعد از آن رفت دبیرستان تربیت‌بدنی مشهد که در سعدآباد بود. جزو اولین دانش‌آموزان دبیرستان تربیت‌بدنی بود و اوایل بازی هم می‌کرد، ولی وقتی داوری از بازیکنی جدا شد، رفت سمت داوری.


از محله تا باشگاه
تیم اول محلی بود و همین بچه‌های محله طالقانی، مسلم و خواجه‌ربیع در آن عضو بودند، تا اینکه از سال 65 به بعد باشگاهی شد و در رده جوانان در مسابقات شرکت کردیم. تا سال 72-73 یک تیم جوانان داشتیم که خودم به‌عنوان مربی در کنار تیم بودم. برای اینکه کنار تیم باشم، نیاز به مدرک مربیگری داشتم که سال 77، مربیگری درجه 3 آسیا را گرفتم. از آنجا که برای حضور در کنار تیم مدرک بالاتری لازم نبود، من هم مربیگری را پیگیری نکردم. برای کلاس‌های داوری که شرکت کردم، آن زمان آقای سیدمهدی قیاسی، مدرس کلاس بودند، مدرس داوری آقای جمشید بیهقی بودند، مدرس فیزیولوژی آقای عباس چمنیان و مدرس دروازه‌بانی آقای دکتر عطارزاده بودند. در کلاس هم فقط چندنفری حضور داشتند؛ آقای آنت از شهرداری، برادران کاتب از بازیکنان استقلال، رمضان شکری از تیم ابومسلم، احمد حامد و حمید شمسی از پیام.


از پورا تا خاوران
ما سال 73 با عنوان تیم پورا در مسابقات باشگاهی شرکت کردیم. قرار بود آقایی به نام عبدا... صوفیان از تهران تیم را حمایت مالی کند و این اسم را هم پیشنهاد داده بودند، اما حمایت‌ها انجام نشد و ما از سال 74 تیم را به نام خاوران نام‌گذاری کردیم و تا الان اسم تیم همین است. سال 74 در مسابقات دسته 3 به‌عنوان تیم اخلاق شناخته شدیم و بعد از آن در دسته 2 باشگاهی مشهد بازی کردیم. سال 75 طوس فوار امتیازش را به ما داد و از آن به بعد در دسته یک شرکت کردیم. آن زمان تیم‌هایی قوی در مشهد فعالیت می‌کردند؛ مثل تیم شهرداری مشهد که با مربیگری آقای میثاقیان بود، تیم صنعت‌الکتریک، تیم سیم رضا با مربیگری آقای رهباردار، تیم شاهین، تیم راهداری، تیم فرش‌آرا و تیم فتح که سرپرست آن آقای علوی بود.


قهرمانی‌های خاوران
از سال 83 رفتیم لیگ برتر و سال 84 از سوی سازمان صنایع و معادن، آقای مهندس افخمی به کارخانه چی‌توز معرفی شدیم و تا سال 97 حامی ما این شرکت بود و کمک‌هایی به ما می‌کرد و تیم با نام چی‌توز خاوران بازی می‌کرد. امسال هم که باتوجه به جابه‌جایی کارخانه چی‌توز و تغییراتی که پیش آمده است، هنوز مشخص نیست که برنامه چگونه است. از سال 84 که شرکت از ما حمایت کرد، دیگر برای سفرهای شهرستان از بچه‌ها هزینه نمی‌گرفتیم. با این تیم سال 85 نایب‌قهرمان شدیم و فینال را به تیم شهرداری مشهد باختیم که تیم خیلی قوی بود و بازیکنان مطرحی داشت. ما با این تیم قهرمانی‌های دیگری هم کسب کردیم و در سال 90 در رده نوجوانان قهرمان استان، در رده جوانان نایب‌قهرمان استان و در رده بزرگ‌سالان سوم لیگ استان شدیم، در سال 96 هم در لیگ برتر فوتسال امید سوم شدیم و به دلیل هزینه‌ها هیچ‌وقت سراغ مسابقات کشوری نرفتیم.


ادامه فوتبال فرهنگی
برای تمرین شب‌ها می‌رویم پارک بهار خواجه‌ربیع یا زمین چمن مالک‌اشتر و چمن مصنوعی نصرت. البته چون هزینه زمین‌های چمن بالا رفته است، مشارکتی با یک تیم دیگر زمین می‌گیریم و مسابقه می‌دهیم یا نصف زمین را می‌گیریم و تمرین می‌کنیم. ناگفته نماند که ما در کنار فوتبال همیشه به دنبال اهداف فرهنگی بوده‌ایم. الان تیم ما به رده بزرگسالان آمده و کمتر آن اهداف فرهنگی و اثرگذاری را در کنار تیم می‌توانیم داشته باشیم، اما برنامه‌ام این است که بنا به پیشنهاد مربی تیم پسرم، به عنوان سرپرست در کنار تیم آن‌ها باشم و در اردوها و قبل از بازی‌ها چند دقیقه‌ای برای بچه‌ها احکام کاربردی و مسائل روز را بگویم یا در قالب خاطره‌های کوتاه مسائل روز جامعه را مطرح کنم، مناسبت‌های روز را بگویم و از بزرگان یادی کنم. فعلا برنامه ما این است این تیم را که به اسم امیدسپهر است، زیر پوشش باشگاه خاوران بیاوریم و اهداف فرهنگی که در فوتبال داشتیم، همچنان پیگیری کنیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
درود بر فوکو سوزوکی.
Iran (Islamic Republic of)
۰۴:۴۹ - ۱۴۰۰/۱۲/۲۹
0
0
بسیار هم عالی افرین بر شما.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->