به گزارش شهرآرانیوز، سال ۱۳۷۰ بود. کریم اکبری مبارکه خیلی اتفاقی در حالی که داشت پلههای ساختمان تولید صدا و سیما را پایین میآمد، با داوود میرباقری روبه رو شد: «میرباقری به او گفت ریش هایت را نزن و بگذار بماند من با تو کار دارم.» پاسخ اکبری مبارکه یک کلمه بود: «چشم.» آن روزها، کریم اکبری، مشغول بازی در فیلم سینمایی «مسافران»، ساخته بهرام بیضایی بود.
او پیش از این نیز، نخستین حضور سینمایی اش را با فیلم «مرگ یزدگرد»، در کنار بهرام بیضایی تجربه کرده بود و پیش از انقلاب اسلامی نیز، نمایشنامه «مرگ یزدگرد» را در سال ۱۳۵۷ با او همراه شده بود. گذشت تا اینکه داوود میرباقری برای حضور در یک تله فیلم از او دعوت به همکاری کرد. تله فیلم، اما بهانه بود. داوود میرباقری در همان ملاقات اتفاقی در راه پله ها، تصمیم خود را برای انتخاب نقش خاص پروژه سریال «امام علی (ع)» گرفته بود. تا کریم اکبری به خودش آمد، دید داوود میرباقری، شش جلد کتاب را به دستانش سپرده تا درباره شخصیت حضرت علی (ع) بیشتر بخواند، بی آنکه بداند چه نقشی برایش درنظر گرفته شده است.
اکبری مبارکه در خاطراتش نقل کرده است: «هفته بعد که رفتم، گفتم که چه نقشی قرار است بازی کنم؟ گفت ابن ملجم مرادی. من خودم خشکم زد. گفتم داوود جان تو در من چه دیدهای که تصمیم گرفتی این نقش را من بازی کنم؟»
کریمی مبارکه همان اندازه از رویارویی با این پیشنهاد مضطرب و پریشان شده بود که مادرش. آن قدر که مأیوسانه از میرباقری خواسته بود دست کم نقش یکی از سربازان حضرت علی (ع) را بازی کند. کودکی و نوجوانی کریم اکبری، به تماشای تعزیه خوانیهای محله سیداسماعیل گذشته بود. او خوب میدانست ایفای نقشهای منفی در روایتهای تاریخی مذهبی، تا چه اندازه احساسات عموم جامعه را تحت تأثیر درام خود قرار میدهد. او بارها شاهد درگیری مردم با نقش شمر تعزیهها بوده! حالا در پذیرش یکی از منفورترین آدمهای تاریخ برابر امیرالمومنین (ع)، درمانده بود.
اما بعدها اذعان کرد: «فقط به انجام کارم به نحو احسن فکر میکردم. چون من با ایفای این نقش مظلومیت امام علی (ع) را بیشتر نشان دادم. هر قدر من روی نقش مرادی کار میکردم، قطعا مظلومیت امام علی (ع) بیشتر مشخص بود من فکر میکنم این کاری که من کردم هر وقت مردم من را میبینند، یاد مولایمان حضرت علی (ع) میافتند و ثوابی که میبرند، بخشی متعلق به من است. چون من باعث شدم یاد مولا علی (ع) بیفتند.
میتوانم بگویم ۹۹ درصد مردم من را با ایفای این نقش میشناسند.» کریم اکبری مبارکه پیش از سریال امام علی (ع) با سه اثر سینمایی و بیش از ۹ مجموعه تلویزیونی و دهها نمایش صحنه ای، آن چنان دیده نشد که با ایفای نقش ابن مجلم مرادی به شهرت رسید.
از نوجوانی به واسطه حضور در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، با دنیای تئاتر آشنا شده بود و بعدتر با خواندن کتابهای هنری در مرکز رفاه خانواده بهزیستی، علاقه خود را در هنرهای نمایشی یافته بود. آن قدر که پس از تحصیلات مقدماتی، به دانشگاه هنر رفت و رشته بازیگری و کارگردانی هنر را در دانشکده هنرهای زیبای تهران ادامه داد. بعدتر با همکاری داریوش مودبیان و بهزاد فراهانی، گروه نمایشی کوچ را تأسیس کرد و پس از پیروزی انقلاب، عمده تمرکز خود را بر قاب تلویزیون قرار داد.
او که در کارنامه پربار سالها فعالیت هنری خود، بارها سابقه تدریس تئاتر در مشهد را دارد، در جشنوارههای گوناگون از جمله جشنواره تئاتر کودک و نوجوان در قالب هیئت انتخاب حاضر میشد. آموزش و تربیت نوجوانان در زمینه تئاتر، از دیگر خدمات اکبری مبارکه در حوزه نمایش بود که ثمره آن را میتوان در استفاده از هنرجویان او در مجموعه «می خوام حرف بزنم» مشاهده کرد که با تهیه کنندگی مجید قناد و نویسندگی محمد چرمشیر، به یکی از پرمخاطبترین آثار تلویزیونی در سالهای جنگ تحمیلی تبدیل شد.
اکبری مبارکه، پس از سریال «گرگها» و مجموعه امام علی (ع) بار دیگر در سال ۱۳۸۸ با ایفای نقش احمربن شمیط، در سریال «مختارنامه» با داوود میرباقری همکار شد و پس از آن با نقش صورت زخمی، در سریال موفق «بچه مهندس»، تصویر تازهای از خود به یادگار گذاشت.
او آخرین بار در سال ۱۳۹۶ با فیلم سینمایی «عطر داغ» بر پرده سینماها ظاهر شد و کار با تلویزیون را با مجموعه «آتش و باد» ساخته مجتبی راعی به پایان برد، زیرا خزان همه گیری ویروس کرونا، آخرین برگ از تقویم زندگی کریم اکبری مبارکه را در سن شصت وهفت سالگی ورق زد تا هشتم آبان سال ۱۳۹۹، قطار عمر پربار هنرمندی توانمند و بی حاشیه عرصه بازیگری، در ایستگاه پایانی خود متوقف شود.
از آنجایی که بلند شدم ضربه را بزنم تا جایی که ضربه را میزنم، سه ماه فاصله دارد. حرکت که میکنم، شمشیر را بالا میبرم یک پلان است و تمام میشود، کات میخورد. سه ماه بعد ضربه را میزنم. چون باید سقف لوکیشن را آجر کاری میکردند بعد من آمدم و این پلان را گرفتم. یک خاطرهای هم دارم. آن سالها در ماه رمضان کار میکردیم و آقای میرباقری آمد و گفت کریم جان برای اینکه بیشتر حس بگیری و در نقشت فرو بروی میخواهم ضربت زدن را بگذارم سحر روز ۱۹ رمضان. گفتم به خدا قسم محال است که بیایم سر فیلم برداری.
آقای میرباقری هم گفتند شوخی کردم و میخواستم ببینم این حرف را بزنم چه میگویی. گفتم اصلا خودم دیوانه میشوم داوود جان. او هم گفت نه. گذاشتند ماه رمضان تمام شد و دو ماه بعد گرفتند. در نهایت وقتی ضربه را زدم هیچ کس آنجا نبود. فقط دوربین بود. مازیار پرتویی پشت دوربین بود و من ضربه را به سمت دوربین فرود آوردم.