عصر آخرین روز از تعطیلات نوروزی سال جدید بود. هرکداممان گوشهای در حال مرور روزهایی که گذشت، احتمالا صفحه تلفن همراه و صفحات مجازی را بالا و پایین میکردیم که انگشت شستمان روی تصویر رضا داوودنژاد متوقف شد.
حتی شاید در لحظه آرزو کردیم این همان شوخی بی مزه دروغ سیزده باشد که چند سالی است بین ایرانیها رایج شده است، اما هیچ مرجع خبری، خیال تکذیب کردن نداشت. عکسهای سیاه و سفید، اما همیشه خندان رضا داوودنژاد، با نوار مشکی اریب گوشه تصویر، گواهی میداد اتفاق، افتاده است.
میگویند آدمها در لحظه مرگ، تمام زندگی شان را از کودکی تا آخرین دم حیات، به خاطر میآورند. پیش از شش سالگی رضا را نمیدانم، اما یقین دارم لابه لای خاطرات ریز و درشت کودکی اش، حتما به یاد آورده آن روزهایی را که گوشه پیراهن پدر را میکشیده و تکرار میکرده است: «بابا من هم دلم میخواهد بازیگر شوم.» حتما برایش تصویر نخستین بازی برابر دوربین سینما، مرور شده است. فیلم «بی پناه». سال ۱۳۶۵. وقتی رضا داوود نژادِ شش ساله، برای اولین بار طعم شیرین بازیگری را در فیلم پدرش، تجربه کرد و بعد حتما همه چیز به سرعت تا هجده سالگی اش جلو میرود.
روزهای مدرسه و تحصیل و تمرکز روی درسها با چاشنی شیطنتهای نوجوانی و بازی کردن و تصور رؤیای شیرین بازیگری. پس از هجده سالگی درست در سال ۱۳۷۷ برای دومین بار با انگیزه و قدرتی بیش از گذشته، بار دیگر فرصت بازی در یکی از فیلمهای پدر را پیدا میکند: «مصائب شیرین». عاشق پیشگی دل نشین و دوست داشتنی اش در این فیلم، نــــه تــــنـــــها بــــر دل مخــاطـــــب مینشیند که در نظر داوران جشنواره فیلم فجر نیز، شایسته نامزدی در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد میآید. این لحظه را حتما به خاطر خواهد آورد.
این اوج شهرت و موفقیت در ابتدای راهی بود که از کودکی سودای آن را داشت. آن چنان که در دهه ۸۰ فرصت یافت تا در دوازده اثر سینمایی و شش سریال تلویزیونی بازی کند. او که در نیمی از آثار دهه ۸۰ کارنامه اش، خود را از زیر بیرق نام پدر بیرون کشیده بود، برای اثبات تواناییهای خود، با دیگر کارگردانهای آن ایام همکاری کرد و در رقابت با چهرههای نوظهور بازیگری تلاش کرد.
برگ برنده رضا داوودنژاد در ابتدای دهه ۸۰، پیشنهاد بازی در سریال پرمخاطب «پشت کنکوری ها» بود. او که عموما در انتخاب نقشهای پیشنهادی، ژانر کمدی را به درام ترجیح میداد، به خوبی دریافته بود میتواند هرآنچه از پدر آموخته را با میمیک دوست داشتنی، فیزیک نمکین و بیان دل نشین خود ترکیب کند تا به یکی از بازیگران محبوب دهه ۸۰ تبدیل شود.
اما به مرور، همان فیزیک متفاوت که او را در ایفای نقشهای گوناگون به گزینهای متفاوت برای کارگردانها تبدیل کرده بود، کیفیت زندگی اش را تحت تأثیر قرار داد. از اوایل دهه ۹۰ درست در اوج دوران پرکار بازیگری مسیر زندگی اش با نارسایی کبدی به بیمارستانها افتاد و در ادامه، کار به پیوند کبد کشیده شد. بعد از مدتی، اسیر جراحی دوباره شد و بعدتر با وخامت مسیر درمان، مجددا به اتاق عمل رفت.
پسر دوست داشتنی خاندان داوودنژاد آن اندازه بر دل مخاطب تلویزیون و سینما نشسته بود که در تمام آن دوران، دلواپس سلامتی اش باشند، اما سرنوشت، او را از سرازیری مرگ بالاکشید و با تلاش پزشکان، بار دیگر به زندگی برگشت و پس از سه سال با فیلم «فراری» به عرصه سینما برگشت.
سال ۱۳۹۶ را با دو اثر سینمایی دیگر از جمله «مصائب شیرین ۲» ادامه داد و با نقش قادر در سریال محبوب «پنجری» باز هم به روزهای محبوبیت خود برگشت تا آنجا که در سال ۱۴۰۰ با ایفای نقشی جدی در سریال «بعد از آزادی» ابعاد تازهای از تواناییهای بازیگری خود را به نمایش گذاشت و یک سال بعد در سریال «از سرنوشت ۴» نیز حضور خود را در آثار درام اجتماعی تکرار کرد. همه چیز داشت آرام آرام او را در مسیر فعالیتهای مستمر بازیگری قرار میداد که اسفند سال گذشته، پس از انجام آزمایشهای پزشکی، از به هم ریختگی آنزیمهای کبدی باخبر شد. عارضهای که رفته رفته موجب ورود عفونت به خون و وخامت شرایط جسمی اش شد.
روند درمان، فرساینده و بی نتیجه بود تا اینکه نسیم سیزدهمِ فروردین سال نو، آخرین برگ از دفتر کوتاه زندگی رضا داوودنژاد را ورق زد طوری که از او و خاطراتش، لبخندی دل نشین و تصویری روشن در یاد هم وطنانش باقی ماند. با آرزوی بردباری برای خانواده دوست داشتنی و هنرمندپرور داوودنژاد.
رمضان سال ۱۳۸۱ بود که یک مجموعه تلویزیونی با عنوان «پشت کنکوری ها» به کارگردانی پریسا بخت آور، به گل سرسبد آثار تلویزیونی تبدیل شد. یک سریال کمدی با بازیگران محبوبی، چون علی صادقی، برزو ارجمند، سعید آقاخانی و... که مرحوم رضا داوودنژاد در نقش سیاوش، مسیر داستان را با عشق به دختری به نام مریم تغییر میدهد. شرط ازدواج خانواده دختر محبوب سیاوش، قبولی در کنکور دانشگاه بود. قصهای پرکشش و طنزآلود که در آن ایام مخاطب بسیار را با خود همراه کرد و همچنان پس از دو دهه در بازپخشهای متعدد، هواداران بسیاری به دنبال دارد.
علیرضا داوودنژاد در سال ۱۳۷۷ به سراغ سوژهای اجتماعی رفت که بر بستر داستانی عاشقانه، به یکی از محترمترین آثار دهه ۷۰ تبدیل شد. داستان فیلم درباره رضاست. شخصیتی با بازی مرحوم رضا داوودنژاد که دل بسته دختر دایی اش مونا (با بازی مونا داوودنژاد) میشود، اما در ادامه با مخالفت و اختلافات خانوادگی به چالشهای پیچیدهای دچار میشود. نام رضا داوودنژاد با این فیلم بر سر زبانها افتاد و در جشنواره فیلم فجر همان سال، مورد تحسین منتقدان قرار گرفت.