به گزارش شهرآرانیوز، «رحمان: رحمون اومده! رحمون! باز یکه و یالغوز. همون رحمون. آی کُپُلا، گشنه ها، دبوری ها، زخم و زیلی ها، لش و [..]، لنتوری ها، گنده بک ها، یقه چرک ها، فکل کراواتی ها، قرتی ها، ارباب لات ها، هی با شمام! نه برق فلاش مصطفی فلاش غافل گیرت میکنه نه صدای ترقه تیرتختهای حیدر، دلو میلرزونه. نه صدای ایاق رسول واکسی تو گوش زنگ میزنه! حیدر! مصطفی! رسول! خوش غیرتا، همسفره ها، بی معرفتا، آخه لامصبا کجایین؟»
اینها بخشی از آخرین دیالوگهای حسن حامد است در آخرین نمایشنامه خود با عنوان «بچه تابستان»، از زبان کودکی که قرار بود روی صحنه به نمایندگی از کودکان کار، از حسرتها و رویاهای بر باد رفته بگوید.
نمایشنامهای با درون مایهای اجتماعی که در سال ۱۳۷۱ به دهمین جشنواره ملی تئاتر فجر راه پیدا کرد و عنوان بهترین نمایشنامه را به خود اختصاص داد، اما اجرای عمومی آن در تیر همان سال، یک غایب مهم داشت، حسن حامد خیلی زود در حالی که سی سال بیشتر نداشت درست در قله مسیر نویسندگی اش، بر اثر بیماری ذات الریه از دنیا رفت.
او که از روزگار نوجوانی در فضای هنرمندپرور زادگاه خود مشهد با حمایت برادرش مجید حامد با دنیای تئاتر آشنا شده بود، اولین بار تیر سال ۱۳۵۵ در سن چهارده سالگی لذت بازی برابر تماشاگران را با نمایش «بازی ها» تجربه کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای تحصیل در دانشسرای هنر به تهران رفت، اما با انحلال دانشسرا به مشهد برگشت و نخستین نمایشنامه خود را با عنوان «خسرالدنیا و الاخره» قلم زد. در سال ۱۳۶۰ نیز با حضور در نخستین جشنواره مراکز هلال احمر رتبه یک بازیگری را به خود اختصاص داد. آشنایی رضا عطاران با حسن حامد نیز در همین سال با نمایش «تروربازی» رقم خورد.
پس از این تجربه موفق بود که همکاری آنها با دو نمایشنامه دیگر با نامهای «موش عاشق» و «ما برنده ایم، عمو سام بازنده» در سال ۱۳۶۱ ادامه یافت و سرانجام با هردو با نمایش «بازی شبانه» در سومین دوره جشنواره تئاتر فجر، به عرصه نمایشنامه نامه نویسی و بازیگری کشور معرفی شدند. تله تئاترهای صبح جمعه شبکه اول سیما در اوایل دهه ۶۰ نیز کاری از حسن حامد با بازی رضا عطاران بود که بخشهای نمایشی متعددی را بر مبنای غزلیات حافظ، داستانهای شاهنامه و حکایات سعدی تولید و آماده پخش میکرد.
از نیمههای دهه ۶۰، روند کاری حسن حامد به سراشیبی سرعت و موفقیت افتاد به طوری که نمایش «میلیمترها» را به صحنه برد و همچنان که برای حضور در خدمت سربازی به پادگان ۰۴ بیرجند میرفت، نمایشنامهای به تهران فرستاد، تیم تئاتر خود با عنوان «گروه عصر» را تشکیل داد و در پادگان آموزشی نیز برای سربازهای بی سواد معلمی میکرد. سال ۱۳۶۶ نمایش روز یلدا را نوشت، کارگردانی کرد و با نام «تابستانه» به روی صحنه تالار سنگلج برد.
نمایشی که در جشنواره ملی کارگر عنوان نخست بهترین نویسندگی، بهترین کارگردانی و رتبه اول و دوم بازیگری را برای حسن حامد و تیم بازیگری اش به ارمغان آورد: «حیدر: شاید کسی باورش نمیشه که منم گریه میکنم. تو گریه هام حس میکنم به زودی میمیرم جوری که هیچ کس نمرده. مثل یک سگ جون میکنم. هفت بار جون میدم. میمیرم و باز زنده میشم. شاید تا تو بیای من غزل رو خونده باشم...»
بعد از اجرای این نمایش بود که برای پیشرفت و توسعه فعالیت هایش مشهد را به مقصد تهران ترک کرد. نمایش «افسانه زمینی» در سال ۱۳۶۷ به هشتمین جشنواره تئاتر فجر راه یافت و نمایشنامه «دردسر برای سوم شخص مفرد» با نیم نگاهی به داستانهای کوتاه چخوف، در تهران مورد استقبال قرار گرفت.
سال ۱۳۷۰ نیز دیالوگهای نمایش «ارتفاع» مخاطبان بسیاری را به سالن تئاتر شهر تهران میکشاند: «مثل برق گرفتهها از جا میپرم. بیرون اتاقم روی بوم، باد لباسهای زرد و بنفش و صورتی رو تکون میده. توی اونا میگردم. پشت هر لباس، صدای مادره. صدای مادر توی بادهاست. اشکام رو باد میبره. لباسها صورتم رو مثل دست مادر ناز میکنن،تر میکنن، خشک میکنن. صدای مادر رو باد میبره. منم با بادها میرم. صدام کن مادر. صدای تو امنه. هی مادر، مادرم، بهشتت کجاست مادر؟..»
او مضامین انسانی، احساسی و قابل تأمل را دستمایه آثار روان و پرکشش خود قرار میداد. همان سال ۱۳۷۰ هم نمایشنامهای با عنوان «داستان خنده ناک دیب» را نوشت، اما پس از آنکه برای اجرا با موانعی روبه رو شد، دست به نگارش نمایشنامه «بچه تابستان» زد. پس از اجرا در جشنواره بود که درست در اوج درخشش حسن حامد در عرصه تئاتر کشور، یک سرماخوردگی ساده به یک ذات الریه سخت تبدیل شد و حسن حامد را در سن سی سالگی از جمع هنرمندان خوش نام مشهدی گرفت، اما پس از درگذشت او، با انتشار متن نمایشنامه بچه تابستان در «مجله نمایش»، بار دیگر اهالی تئاتر به شکل گسترده تری، با ادبیات، قلم و نگاه نمایشنامه نویسی او آشنا شدند طوری که متنهای به جامانده از او تا همین امروز الهام بخش تولید آثاری میشود که تیم تولید آن به دنبال نمایشنامههایی با پرسوناژ کم، طراحی صحنه ساده و مضامین عمیق و درخور تأمل اند.
حسن حامد، نخستین بار با نمایش «بازی شبانه» در جشنواره تئاتر فجر حاضر شد. نمایشی که خود کارگردانی آن را بر عهده گرفت و موجب شد تا پس از درخشش در جشنواره، علاوه بر توفیق در متن، رضا عطاران نیز به عنوان یکی از استعدادهای جوان و خلاق در عرصه بازیگری به عرصه هنر کشور معرفی شود. داستان این اثر در فضای دفاع مقدس درباره دو رزمنده جوان ایرانی است که از لشکر خود دور مانده و با خاطره بازی در گذشته خود، سرگذشت خود را روایت میکنند.
نمایشنامه «ارتفاع» به قلم حسن حامد حول محور جوانی دانشجو به نام نادر است که به موجب فشارهای اجتماعی، ازدحام جامعه شهری و ناامیدی، به بام ساختمانی میرود تا به زندگی خود پایان دهد، اما دیگر شخصیت اثر یعنی فرشته با رویکردی شاعرانه و جذاب سعی دارد تا او را از خودکشی منصرف کند. اثری درخور اعتنا با درامی پرکشش که در ابتدای دهه ۷۰ دیدگاههای مختلف هنری را با خود همراه کرد.