سعید جلائیان | شهرآرانیوز؛ فکرش را هم نمیکرد آن روزی که به دلش افتاد تنها کایت (سبکپَر) موتوردار جمعیت هلالاحمر کشور را با هزینه شخصی از خارج کشور بخرد، بتواند منجر به نجات جان کودکی شود که یک ایران نگران سرنوشتش بود. او حتی آن روزی که در حاشیه یک مانور هلالاحمر تصمیم گرفت بهعنوان یک نیروی داوطلب به این سازمان بپیوندد، تصورش را هم نمیکرد که روزی هزاران نفر برای موفقیتش دعا کنند و یک کشور او را بهعنوان ناجی بشناسد. او هادی کاهانی است، مربی پیشرفته هنگ گلایدری و عضو داوطلب سازمان هلالاحمر خراسانرضوی که یازده سال سابقه پرواز دارد.
سابقهای که کمک کرد تا او در اولین تجربه عملیاتیاش به همراه همسر و دو فرزندش با هزینه شخصی در آن شرکت کند و یسنا کودک گمشده کلالهای را در میان مزرعه زرد کلزا پیدا کند و حالا یک قهرمان ملی قلمداد شود. امروز که به نام سرخ و سفیدپوشان خستگیناپذیر جمعیت هلالاحمر نامگذاری شده است، بهسراغ این ناجی رفتهایم تا همه چیز را درباره تصمیم بزرگ او بدانیم. چهارشنبه، دوازدهم اردیبهشت، ساعت ۱۱:۳۰ پس از اینکه وارد اینستاگرامش میشود تصاویر و فیلمهای متعددی درباره گمشدن دختر خردسالی به نام یسنا در استان گلستان میبیند.
تصاویری که کاهانی آنها را با خانواده چهار نفرهاش به اشتراک میگذارد و نظرشان را درباره شرکت در عملیات جستوجوی یسنا جویا میشود. تمام اعضای خانواده این مرد چهل و یک ساله که ساکن فیروزه هستند، از این تصمیم استقبال کرده و چند ساعت بعد با وسایل و کایت موتوری پدرشان شهرستان خود را به مقصد روستای «یلی بودراق» از توابع شهرستان کلاله در استان گلستان ترک میکنند.
پس از رسیدن خانواده کاهانی به محل گمشدن یسنا، هادی با توجه به عضویتش در هلالاحمر، با تیمهای جستوجوی این سازمان و مردمی که از نقاط مختلف کشور خود را به این روستا رسانده اند، شروع به بررسی مناطقی میکنند که کمتر جستوجو شده بود. فردای آن روز هادی به اتفاق همسر و فرزندان، زمینی را برای تیکآف تنها کایت موتوری جمعیت هلالاحمر کشور آماده میکنند و به این ترتیب نخستین جستوجوی هوایی برای یافتن این کودک چهار ساله آغاز میشود. دو ساعت بعد کاهانی برای سوختگیری دوباره فرود میآید و با هزینه شخصیاش در همان روستا بنزین را به دوبرابر قیمت آزادش میخرد تا دوباره بپرد.
این عضو داوطلب جمعیت هلالاحمر خراسانرضوی اینبار در هشتادمتری زمین معلق است که ناگهان تصمیم میگیرد به جای جستوجو در زمین، در آسمان بهدنبال یسنا بگردد که سرش را رو به آسمان میگیرد و از خدا میخواهد کمکش کند و یسنا را آن روز بیابد. دقایقی بعد از همین دعاست که او میتواند یسنا را در میان انبوهی از کلزاهای بلند تشخیص دهد. در محلی که پیش از این نیز جستوجو شده بود و او اصلا قرار نبود آنجا را بگردد.
با کاهانی در قراری از پیش تعیین شده گفتگو میکنم تا از کلیات یافتن کودک کلالهای بگذرد و جزئیات بیشتری به ما بدهد که او در این زمینه میگوید: من و خانوادهام ساعتی بعد از دیدن تصاویر یسنا به سمت استان گلستان حرکت کردیم. امیدوار بودم همان روز هم بتوانم پرواز کنم، اما به دلیل ترافیک، وقتی به مقصد رسیدیم که هوا کاملا تاریک شده بود.
لحظاتی پس از رسیدن ما به محل گمشدن یسنا، متأسفانه خبر درگذشت یکی از اقوام همسرم به ما رسید. من دوباره نظر او و دو فرزندم را جویا شدم که همه نظرشان ماندن و جستوجو برای پیداکردن یسنا بود. شب اول، من با نیروهای هلالاحمر که صحبت کردم قرار شد مناطقی را بگردم که آنها جستوجو نکرده بودند. صبح زود با همسر، دختر و پسرم محل تیکآفم را آماده کردیم و به پرواز درآمدم. دو ساعت در مناطق رودخانه، جنگل و مناطقی را که گفتند، گشتم، اما نشانی از یسنا نبود.
پنج روز از گمشدن یسنا گذشته بود. سازمان هواشناسی بارش شدید باران را پیشبینی کرده بود، شرایطی که نگرانیها را دوچندان کرده بود بهویژه برای خانواده کاهانی که هنوز از تلاششان نتیجهای نگرفته بودند، او در این باره بیان میکند: ساعت ۱۶:۳۰من دومین تلاشم را برای پیدا کردن یسنا آغاز کردم، ۱۰ دقیقه پس از پرواز، نجوایی با خدا در دل آسمان کردم، در همین شرایط بود که تصمیم گرفتم به سمت مزارعی بروم که مادر یسنا در آن کار میکرد و او همانجا گم شده بود، هرچند که پیشتر با دقت جستوجو شده بود.
او درباره لحظات پیداشدن یسنا میگوید: در همان مزرعهای که مادر یسنا کار میکرد، ناگهان در ارتفاع هشتادمتری، چیزی توجهم را جلب کرد. ابتدا فکر کردم یک خانم در حال گرفتن عکس سلفی است، اما برای اطمینان بیشتر باز هم ارتفاعم را کم کردم. پایینتر که آمدم دیدم یک دختر بچه است که لباس زرد رنگ به تن دارد و تکان نمیخورد، بهسرعت ارتفاعم را کم کردم. درست حدس زده بودم او یسنا بود.
در یک لحظه احساس کردم شخصی که روی زمین است برایم دست تکان میدهد، اما او بیحال بود و دستش پایین افتاد. تا جایی که توان داشتم فریاد زدم دیدمت یسنا خانم. همینجا باش تا به دوستانم بگویم بیایند. ما یک بیسیم داشتیم که آن هم دست همسرم بود تا وضعیت من را به نیروهای امدادی اطلاع دهد.
برای همین مجبور بودم به محل نیروهای تجسس برگردم. وقتی به نیروهای تجسس رسیدم با صدای بلند داد زدم پیدایش کردم، پیدایش کردم. دنبال من بیایید، نیروهای تجسس به دنبال من راه افتادند و همه چهار دقیقه بعد روی سر یسنا بودیم.
کاهانی درباره اتفاقات پس از پیداشدن یسنا در استان گلستان میگوید: بعد از پیدا شدن یسنا خیلی خوشحال بودم. دوست داشتم در جشن و شادی مردم خوب این منطقه حضور داشته باشم، اما باید هرچه زودتر آنجا را ترک میکردیم و به زادگاهمان برای شرکت در مراسم یادبود یکی از اقوام بازمیگشتیم. در هرصورت ساعتی بعد از پیداشدن یسنا من با پدر و مادرش روبهرو شدم.
پدرش آنقدر من را در آغوشش فشار داد که حس شکستهشدن گردنم را داشتم. مادرش البته فارسی بلد نبود، اما با همان نگاهش متوجه صحبتهایش میشدیم. با تاریکی هوا تصمیم داشتیم یسنا را ببینیم و بازگردیم. یکی از اقوامش به اشتباه بهما گفت او به همراه مادرش در خانه است. مکانی که صدها نفر در آن به جشن و پایکوبی مشغول بودند. دوباره پدرش در حالی که مدام اشک شوق میریخت، من را در آغوش گرفت و گفت که او در بیمارستان است.
بعد از آن همراه پدر یسنا به بیمارستانی رفتیم که این دختر چهار ساله در آن بستری شده بود. زمان حضور ما دختربچه تحت درمان بود و به همین دلیل فقط کمی با او صحبت کردیم و زود از بیمارستان خارج شدیم. پدر یسنا میگفت اجازه نمیدهم که شما بروید و باید میهمان ما باشید. متأسفانه ما مجبور به بازگشت بودیم و به همین دلیل بدون خداحافظی نیمهشب از روستا خارج شدیم.
این عضو داوطلب هلالاحمر در پایان اضافه میکند: در عملیات پیداکردن یسنا مشخص شد که کایت موتوردار قابلیت استفاده در تجسسهای هوایی را دارد. کایت موتوردار تکنفره که با پا از روی زمین بلند شود را در ایران کسی ندارد و من تنها کسی هستم که این وسیله را خودم مجهز به موتور کردم، در صورتی که میتوان کایت موتوردار را با قیمتی در حدود ۶۵۰ تا ۷۰۰ میلیون تومان وارد کشور کرد و از آن در کارهای مختلفی از جمله عملیاتهای هلال احمر استفاده کرد.