رادمنش | شهرآرانیوز؛ ایده گفت وگوی حاضر، از میانه گفت وگوی پیشین ما با دکتر وحید بهرامی که درباره کتاب او، «فکر سیاسی در شاهنامه فردوسی» بود، بیرون آمد. مسئلهای مهم که ابعاد گوناگون و بسیاری دارد و شخصیتهای حقیقی و حقوقی مختلفی میتوانند از زوایای مختلف به آن ورود و درباره اش بحث کنند و به آسیب شناسی آن بپردازند.
بهرامی با سیزده سال سابقه کار پژوهشی و کسب عنوانها و دستاوردهای متعدد علمی از جمله انتخاب شدن به عنوان پژوهشگر برتر در حوزه شاهنامه پژوهشی در قطب علمی شاهنامه و نوشتن دو کتاب با عنوانهای «فره ایزدی و مناسبات قدرت» و «فکر سیاسی در شاهنامه فردوسی» به ما گفت که دیگر هیچ انگیزهای برای کار پژوهشی ندارد و اکنون به جای اشتغال در حوزه تخصصی اش دارد با «مسافرکشی» گذران زندگی میکند. او تأکید کرد که تنها کسی نیست که دارد با مدرک دکترا و پیشینه و کارنامه علمی و پژوهشی موفق، در کاری نامرتبط با حوزه تخصصی اش عمرش را سپری میکند.
او از ناامیدی و درهای بسته در مسیر بسیاری از پژوهشگران جوان که حامی و پشتوانهای ندارند میگوید و از جفایی که در حق آنها روا میدارند و ذهنهایی که هرز میروند. آنچه در ادامه میآید گفت وگوی ما با او درباره وضعیت پژوهش و پژوهشگران در حوزه علوم انسانی است. در شمارههای آینده نیز گفتگوها و گزارشهایی با این موضوع منتشر خواهیم کرد.
اگر صادقانه و واقع بینانه جواب بدهم، حقیقتا ما کار پژوهشی در حوزه علوم انسانی در ایران یا نداریم یا آن قدر ناچیز است که میتوانیم آن را نادیده بگیرم. درواقع ما در حوزه دانشگاهی و حتی بیرون از محیطهای دانشگاهی کارهای پژوهشی علوم انسانی نداریم بلکه آنچه به عنوان کار پژوهشی شناخته میشود کارهایی در حوزه مهندسی و پزشکی و ... است و پژوهشهای حوزه علوم انسانی بیشتر یک خودفریبی و کسب منفعت است یا به بیان دقیقتر پروژه است تا یک کار پژوهشی.
برای شفاف شدن بحث ابتدا باید تعریف کار پژوهشی را بیان کنیم. درواقع کار پژوهشی یعنی تلاش فکری منظم، روشمند و پرسش محور، برای یافتن پاسخ و دست یابی به حقیقت، بر مبنای استدلال عالمانه و شواهد و منابع متعدد و معتبر، تا نظر حق اثبات و نظر باطل نفی شود. بر مبنای این تعریف اکثر پروژههای حوزه علوم انسانی خارج از محیط دانشگاهی در ایران درراستای یافتن حقیقت و اثبات حق نیست، بلکه در جهت اثبات اقدامات کارفرما و سفارش دهنده پروژه انجام میشود.
مثلا سازمانهای دولتی وقتی یک پژوهشی را در حوزه علوم انسانی تعریف میکنند، مدنظرشان تأیید اقدامات آنها به صورتی علمی است نه بیان واقعیت که امکان دارد بر خلاف نظرات آنها باشد. مثالها در این باره بسیار است. پس در ابتدای کار پژوهشی علوم انسانی در ایران، انتها و نتیجه آن پژوهش قبل از شروع تحقیقات مشخص است و اگر غیر از این باشد پژوهش را نهادهای سفارش دهنده قبول نمیکنند.
حال پژوهشهای در حوزه دانشگاهی نیز بیشتر جنبه رزومه سازی دارد، چون پژوهش واقعی در چنین اجتماعی هزینهای سنگین دارد، مثلا اگر پایان نامه یا مقاله شما برخلاف نظر سازمانهای خاصی باشد یا شما را استخدام نمیکند یا دانشگاه آن پژوهش را نمیپذیرد. به عنوان نمونه خود بنده را نهاد خاصی اجازه تدریس نداد، چون تنها بر روی شاهنامه کار کرده بودم. حال خودتان پیش بینی کنید که اگر روی خط قرمزها پژوهش کنید و نتیجه آن برخلاف خواسته سیاست گذاران باشد چه میشود.
موارد ذکر شده از عوامل اصلی کمبود انگیزه پژوهشگران است، اما پژوهشگران جوان علاوه بر نکاتی که بیان کردم مشکل بزرگ تری همچون کسب درآمد در راه پژوهشی دارند. به عنوان مثال کارهای پژوهشی که میتواند درآمدی داشته باشد در حوزه علوم انسانی، بلااستثنا به استادان دانشگاه یا پژوهشگران با سابقه (آن هم به ندرت) تعلق میگیرد و خود آنها نیز بین دانشجویان یا فارغ التحصیلان بیکارشان تقسیم میکنند و مبلغ ناچیزی از درآمد را به پژوهشگران جوان میدهند،
بر همین مبنا خود پژوهشگر مسئول اصلا کاری جز تقسیم کار ندارد که همین هم یکی دیگر از مشکلات کار پژوهشی در ایران است. حال اگر هم پژوهش مستقلی صورت گیرد که اصلا درآمدی ندارد. مثلا پژوهشی که به صورت مستقل انجام شده و به صورت کتاب درآمده است، این پژوهش که سالها برای مؤلف زمان برده است تقریبا هیچ درآمدی برایش ندارد، فقط یک مبلغ ناچیز که اصلا پول قلم و کاغذ نویسنده هم نمیشود. اینها خود از عوامل اصلی کمبود انگیزه پژوهشگر جوان است.
اصلا و ابدا. ببینید برای یک کار پژوهشی سالها و حداقل ماهها زمان لازم است آن هم با یک ذهن باز و بدون دغدغه فکری. اول اینکه کارهای پژوهشی در حوزه علوم انسانی به معنای واقعی فهم حقیقت در ایران نیست، بلکه پروژههای تأیید کننده اقدامات کارفرماست. دوم، همین پروژهها را به جوان ترها نمیدهند. سوم اینکه، اگر پژوهش مستقلی صورت بگیرد آن قدر درآمدش کم است که نمیشود با هیچ شغل کم درآمدی مقایسه کرد.
در چنین وضعیتی است که میبینیم پژوهشگران جوان ترجیح میدهند کارهایی خارج از تخصص و حوزه پژوهشی شان انجام دهند، اما سراغ کار پژوهشی نروند. چون زحمت کمتر و درآمد بسیار بیشتری دارد. مثلا بسیاری از دوستانی که میشناسم با مدرک دکترا و پژوهشهای مستقل متعدد اکنون در حال مسافرکشی هستند.
برای ذکر مثال خود بنده پس از سیزده سال پژوهش و دستاوردهای متعدد علمی به عنوان نمونه انتخاب شدن به عنوان پژوهشگر برتر در حوزه شاهنامه پژوهشی در قطب علمی شاهنامه یا انتخاب شدن یکی از کتاب هایم با نام «فره ایزدی و مناسبات قدرت» به عنوان کتاب قابل تقدیر کشوری، یا کتاب دیگرم «فکر سیاسی در شاهنامه فردوسی» در کانون نویسندگان به عنوان نامزد نهایی شناخته شد، اما اکنون مدتی است که دیگر هیچ انگیزهای در ارتباط با پژوهش ندارم، چون هیچ منبع درآمدی برای بنده ندارد، و اکنون نیز با سابقه بیش از پنج سال تدریس (حق التدریس) در دانشگاه، دارای مدرک دکترا از دانشگاه فردوسی مشهد، بورسیه تحصیلی بنیاد ملی نخبگان بودن در طول دوران تحصیل، بیش از پنجاه مقاله علمی، مقامهای متعدد کشوری، منطقهای و استانی در مناظرات علمی دانشجویی، دارای دعوت نامه از دانشگاه فرای برلین برای یک دوره فرصت مطالعه در ارتباط با شاهنامه، کسب عنوان هایی، چون نویسنده برتر دانشجویی کشور، چهار بار انتخاب شدن به عنوان دانشجوی خوشه اول و کسب مدال افتخار از دانشگاه فردوسی مشهد و بسیاری از عنوانهای دیگر، در حال حاضر مشغول به مسافرکشی در تهران برای امرار معاش در زندگی مشترک و متأهلی هستم. حقیقتا به بسیاری از مؤسسات پژوهشی نیز مراجعه کردم، اما با شرایط عجیبی در این چند وقت روبه رو شدم.
مثلا بسیاری از مؤسسات پژوهشی و فرهنگی، درآمدی را پیشنهاد میکردند که اصلا کفاف هزینه رفت وآمد را هم نمیداد چه برسد به هزینههای زندگی متأهلی، و به نوعی باید گفت شغلهای بیگاری و استثماری بودند تا شغلی معمولی و همچنین متأسفانه بسیاری از استادان دانشگاهها نیز درعوض اجازه تدریس به عنوان حق التدریس، خواهان نوشتن مقاله برای آنان بودند که مدتی نیز مجبور به این کار شدم، اما حق التدریس بودن درآمدی معادل ساعتی ۳۰ هزار تومان دارد که مجبور شدم آن را نیز کنار بگذارم تا حداقل مجبور به باج دادن به این دست استادان رسمی نباشم و همان طور که عرض کردم اکنون با یک پراید قدیمی مدل ۸۶ در حال مسافرکشی هستم. البته باید ذکر کنم همین شرایط را بسیاری از دوستانم با مدرک دکترای دانشگاه فردوسی ندارند و کاملا بیکار هستند یا در فکر مهاجرت.
بسیار پررنگ و اثر گذار. قبلا نیز عرض کردم که تمام پروژههای پژوهشی را استادان دانشگاه میگیرند و آنها را بین پژوهشگران جوان تقسیم میکنند و با این وجود ۹۰ درصد درآمد از آن کار پژوهشی یا به بیان دقیقتر پروژه را خودشان برمی دارند. یا در طول دوران تحصیل نیز برای رزومه سازی و ارتقا آن قدر مقاله و پروژه و پژوهش برای دانشجو تعریف میکنند که جوان را در همان دوران دانشجویی از کار پژوهشی زده میکنند؛ و جالب اینجاست که استادان دانشگاه در تمام این کارهای علمی، اسم خود را اول میزنند.
البته تمام استادان این گونه نیستند، اما بیشتر به همین شیوه عمل میکنند. برای اثبات حرف خودم، اسم استادان دانشگاه و رزومه شان را نگاه کنید و ببینید در ۱۰ سال گذشته چند مقاله و کار علمی به صورت فردی انجام داده اند. آن وقت حرفهای بنده را بهتر درک میکنید. قاطعانه میگویم هرجایی که اسم استاد در کنار دانشجویانش بود، تمام کار را دانشجو انجام داده است، اما مزدش را استاد میگیرد. بهترین راه برای اثبات حرف هایم همان است که گفتم، خودتان ببینید چند مقاله فردی در ۱۰ سال اخیر داده اند.
دقیقا همان مشکلاتی که اکنون در جامعه میبینیم و دیگر لازم نیست از ضمیر آینده استفاده کنیم بلکه باید از ضمیر حال استفاده کرد. برای مثال، تمام ناهنجاریهای سطح جامعه، فراموشی ادبیات و فرهنگ ایران در بین جوانان، فراموشی روحیه گذشت، مدارا، ایثار، فداکاری، خودباوری، امیدواری، تلاش و... همه از نتایج آسیبهای این نوع سیاست گذاری در حوزه پژوهش است.
تقریبا برعکس ایران. در کشورهای توسعه یافته، بار کارهای علمی بر دوش استاد است و دانشجو تنها نظاره گر و یادگیرنده است نه اینکه همچون یک کارگر علمی تمام کارها را دانشجو انجام دهد و بهره را استاد ببرد. دوم اینکه در کشورهای توسعه یافته استادان علاوه بر درس دادن، موظف به انجام یکسری کارهای پژوهشی در حوزه تخصصی هستند و سال به سال بر کار آنها نظارت میشود و اگر کارهای پژوهشی مفید آنها به حد نصاب نرسد عذرشان را بدون رودربایستی میخواهند.
اما در ایران کارهای پژوهشی تنها برای ارتقای استادان است و آن را نیز به صورت تکالیف در میآورند و به عهده دانشجویان میگذارند و در ثانی اغلب نیز کارهای پژوهشی غیر مفید هستند و تنها جنبه رزومه سازی دارند. مثلا بررسی کنید چند درصد از کارهای پژوهشی در ایران به مرحله اجرا گذاشته یا وارد صنعت میشوند.