هنوز هم باورمان نمیشود در این مساحت کم، فضایی با این زیبایی و سلیقه را برای دوستان اهل هنر و هنرمندان ساختهاند. در و دیوار بنا از همان لحظه ورود با شما سخن میگوید و مجبورتان میکند که آهسته قدم بردارید.
لحظاتی با دیدن نقش و نگارها و تابلوهای نصبشده بر دیوار مبهوت میشوید و میایستید و با تأمل به آنها مینگرید. اینجا در تاریخ و فرهنگ 2 کشور غرق میشوید. اینجا قرار است خانه فرهنگ و هنر افغانستان و ایران بشود؛ مکانی برای اهل هنر و علاقهمندان به هنرهای تجسمی از هر 2 کشور. جایی که فرهنگ و هنر 2 ملت با هم پیوند خورده و زبان گویای آنها شده است. اینجا اشعار مولانا و حافظ را با قلمی زیبا نصبشده و نوشتهشده بر در و دیوارش میبینید. اینجا سیمرغ عطار شما را به هفت وادی عشق میبرد. نقاشیها و عکسهای نصبشده بر دیوار وادارتان میکند خود را مهاجر ببینید و با نگرشی همدلانه بخواهید که مرزی نباشد میان انسان و انسانیت. اینجا پس از دریافت مجوزهایش میشود موزه و خانه فرهنگ و هنر مهاجرت.
خانهای با معماری ایرانی و افغانستانی
محمدحسین جعفری متولد سال 1355 است؛ استاد نقاشی و یکی از مؤسسان خانه هنر. خانه هنر در ابتدای شفیعی است و با اینجا فرق دارد. این مکان قرار است موزه هنر بشود و خانه هنر را تکمیل کند. جعفری مثل همیشه با رویی باز و خندان میزبانمان میشود و تشویقمان میکند به تکتک اتاقها سری بزنیم و از نزدیک شاهد تلاشهایشان در ساخت خانه باشیم. خانه بیش از آنکه نمادها و هنر افغانستان را به نمایش بگذارد، ایرانی است. از آنجا که خانه قدیمی است و بازسازی شده و مساحت آن هم کم است، معماری خانه به صورت شکسته است و هر نیمطبقه یا بخش برای یک فعالیت هنری در نظر گرفته شده است. گچکاری، آیینهکاری، خوشنویسی، میناکاری، کار با کاشی، تذهیب و کتیبه بخشهای مختلف این خانه را آراسته و زیبا کرده است. کف یک تراس در نیمطبقه دوم را با شیشه رنگی پوشاندهاند که از پایین منظره زیبای رنگینکمان را برایمان تداعی میکند.همچنین کلبهای چوبی و کوچک روی بام ساخته شده تا فضایی زیبا را در اختیار هنرمندان قرار دهد. نگهداشتن درخت کهنسال در دل خانه بدون صدمه زدن به آن، نشان از اهمیت دادن به فضای سبز و محیط زیست دارد. حوض کوچک در حیاط و قبل از ورود به ساختمان، نکته مهمی را یادآور میشود و آن توجه به 4 عنصر اصلی طبیعت در معماری و ساخت این بناست. بنا کاملا نورگیر است و شیشهها و آیینهها باعث شده تا بازتاب نور در همه نقاط ساختمان وجود داشته باشد.
آشنایی با هنر هنرمندان مهاجر در ایران
بعد از بازدید از همه طبقات به سالن اصلی در طبقه اول برمیگردیم تا گفتوگویمان را با استاد ادامه دهیم. استاد جعفری درباره ساخت این بنا و هدف از ایجاد آن، میگوید: این مکان قرار است با عنوان موزه فرهنگ و هنر مهاجرت شناخته شود و هدف از آن آشنایی با هنر هنرمندان مهاجری است که بیش از 4 دهه در ایران حضور داشتهاند. قرار است دستاورد 40 سال حضور مهاجران را در ابعاد اجتماعی، هنری، اقتصادی و علمی در اینجا گرد آوریم. میخواهیم یک بانک اطلاعاتی از این دستاوردها را در این مکان داشته باشیم. از طرفی هم آثار هنرمندان بهخصوص در صنایع دستی و هنرهای تجسمی را برای بازدید عموم به نمایش میگذاریم و دستاوردهای علمی را بهصورت کتاب و آثار تألیفی در کتابخانه قرار میدهیم. باید بگویم معماری، طراحی و بازسازی این بنا از سوی هنرمندان مهاجر و با مشارکت هنرمندان ایرانی و علاقهمند به هنر صورت گرفته است.
رشتههای ممنوعه برای مهاجران
ریشه شکلگیری خانه هنر به سال 1375 و جمع شدن چند نوجوان در مسابقات هنری مدارس آن دوره برمیگردد. استاد جعفری میگوید: در دوره نوجوانی، زمانی که مسابقات مختلف منطقهای و استانی در مدارس برگزار میشد، یکدیگر را پیدا کردیم. همگی مهاجر بودیم. همان موقع توانستیم مقامهایی را در مسابقات به دست بیاوریم. هرکدام از یک مدرسه بودیم؛ با این حال ارتباطمان را با هم حفظ کردیم و قرار گذاشتیم تا به علاقهمندان به هنرهای تجسمی در منطقه گلشهر، آموزش دهیم. آن موقع مهاجران اجازه تحصیل در رشتههای هنری و فنیوحرفهای را نداشتند و جزو رشتههای ممنوعه برای آنها بود. تصور این بود که با ورود مهاجران به آموزشهای فنی، ظرفیت شغلی از ایرانیان گرفته میشود.
خانهمان پاتوق هنری شد
تصمیم میگیرند در خانه شخصی استاد جعفری که آن زمان در محله امیرالمؤمنین(ع) بوده است، کلاسها را تشکیل دهند. استاد میگوید: ساکن کوچه شهید رضا علینژاد بودیم که اکنون نام آن تغییر کرده و به نام بهشتی است. خانه ما تبدیل شد به پاتوق هنری. بچههای همسایه به خانه ما میآمدند و هرکدام از ما هرچه یاد داشت، به بچهها آموزش میداد. استاد آن زمان 20 سال داشته و دانشآموز دبیرستان بوده است.
مرکز هنرهای تجسمی اندیشه برتر، مهتاب
مرکز هنرهای تجسمی اندیشه برتر که خلاصهاش میشود «مهتاب» از سوی 6 نفر تشکیل میشود؛ محمدباقر عطایی خطاط، محمدتقی دامَردان گرافیست، حسینعلی جوادی و سیدمحمد نقوی نقاش، محمدحسین جعفری و غلام احیاحسینی طراحان این گروه هنری بودند. استاد جعفری میگوید: دکتر حسینی، تاریخدان و تحصیلکرده برلین است و چون از تخلص جمشیدی در مقالههایش استفاده میکرد، ما هم او را جمشیدی صدا میکردیم. او از طراحان خوب جمع ما بود.
استاد در ادامه می گوید: هیچکدام از ما در ابتدای کار در زمینه هنر خودش آموزشی ندیده بود و طرحهایی که میزدیم، کاملا بهصورت خودآموز بود. وقتی ضرورت دنبال کردن هنر را بهصورت حرفهای فهمیدیم که اولین نمایشگاه گروهیمان را در گلشهر برپا کردیم و به تعداد علاقهمندان به آموزش هرهفته جمعهها اضافه میشد. آقای دامَردان توانست بعد از دوره راهنمایی به هنرستان وارد شود. تعداد دیگری از هنرمندان گروه نیز به حوزه هنری مرکز سوره در چهارطبقه رفتند. 4 سالی در آنجا فعالیت هنری را با استادانی چون دکتر پورحسین و آقای طالبی دنبال کردیم. در کنار آن کلاسهای رایگان جمعه برای هنرجویان نیز ادامه داشت.
افتتاح خانه هنر
از سال 1375 تا سال 1389 فعالیتشان با عنوان گروه هنری مهتاب یا همان مرکز هنرهای تجسمی اندیشه برتر ادامه داشته است، اما چون تعداد هنرجویان زیاد شده، کلاسهای آموزشی را به مساجد و حسینیههای محدوده گلشهر انتقال میدهند. استاد جعفری میگوید: تعداد شاگردان زیاد شده بود و فضای خانه کافی نبود. از طرفی نمازجمعه در حرم برگزار میشد و امکان استفاده از این فضا برای آموزش بود تا اینکه توانستیم در سال 1389 خانه هنر را در ابتدای گلشهر راهاندازی کنیم و آنجا شد پاتوق هنرمندان مهاجر و ایرانی که به آموزش و برپایی نمایشگاه علاقه داشتند.
از سال 89 و اینکه چطور این خانه شکل گرفت و معرفی شد، میپرسیم و جعفری میگوید: بعضی از مسائل دوران معلولیت باعث شد که دنبال فعالیتهای اجرایی و گرفتن مجوزها بروم و کلا کارم در گرفتن مجوز خوب شود. برای مجوز خانه هنر هم به افغانستان رفتم و مجوز خانه فرهنگ را از افغانستان گرفتم و شعبهای از آن را در مشهد و در ابتدای شفیعی تأسیس کردیم. ما در خانه هنر از لحاظ حقوقی باید پاسخگوی دولت افغانستان باشیم. از فعالیتهای خانه هنر به کلاسهای طراحی و نقاشی میتوان اشاره کرد. همچنین جلسات نقد عکس، دورههای آموزشی صداگذاری و دوبله نیز از کلاسهای دیگری است که در خانه هنر برگزار میشود.
اولین نمایشگاه گروهی خیابانی
استاد جعفری در رابطه با دنیای هنر میگوید: در دنیای هنر عقیده بر این است که یا آموزش میگیریم یا ارثی است یا با آن مواجه میشویم. در رابطه با خودم مواجهه من با هنر باعث شد به این سمت بروم. لذتی که از بودن با جمع احساس میکردم، در تنهایی خودم نبود. همین باعث شد وقتی آن دوستان را ملاقات کردم، به دنبال تأسیس کردن یک گروه آموزشی بروم. همین جمع باعث شد تا اولین نمایشگاه گروهی خیابانی را در یک محله بنا کنیم. همه ساکنان محله مهاجر بودند و با واسطه یا بدون واسطه ما را میشناختند. برای همین با ما همکاری کردند و توانستیم در سال 1380 این نمایشگاه را در محله امیرالمؤمنین(ع) 6 برپا کنیم. تابلوهای طراحی بزرگ را روی در و دیوار خانهها نصب کرده بودیم. یک هفته هر روز و هر شب بچهها این تابلوها را نصب و جمع میکردند. برای اینکه کارها یکدست شود، حصیر فروشی را پیدا کردیم و یک رول حصیر از او اجاره کردیم و از ابتدا تا انتهای کوچه آن را نصب کردیم. مردم با ما همکاری داشتند و هر زمان میخواستند از خانه خارج شوند یا برگردند، از زیر حصیر رد میشدند. خیری که از این جمع دوستانه دیدیم، از هیچ جای دیگر ندیدیم.
دهه 80، دهه پررونق مهتاب
استاد جعفری معتقد است دهه 80، دهه پررونق مهتاب یا همان مرکز هنرهای تجسمی اندیشه برتربوده است و خیلی از هنرجویانی که حالا عکسهایشان اینجاست، از همان دوره کشف شدند. خیلی از آنها بعد از این کلاسها در رشته هنر فارغالتحصیل شدند. استاد جعفری میگوید: عده زیادی از آنها استاد دانشگاه در هرات و کابل هستند و تعدادی از آنها هم در ایران فعالیت هنری خود را ادامه میدهند. مهتاب و بعدها خانه هنر باعث شد استعدادها و تواناییهای هنرمندان مهاجر را کشف کنیم. خیلی از عکسهای هنرمندانی که اینجا نصب شده، از هنرمندان خوب و برجسته مهاجر در مشهد هستند. طاهره امینی از تصویرگران خوب مشهد است و علی صادقی از استادان دانشگاه است.
«مهتاب در دهه 80 بهترین ثمره خود را داشته است.» استاد جعفری این را میگوید و ادامه میدهد: یکی از دلایلی که هنرجویان آن دوره موفقتر بودند، این است که انگیزه بالایی داشتند و بیشترشان هم متولد دهه 60 بودند. انگیزه رفتن به افغانستان برای خلق آثار بهتر و همچنین آموزش کمک زیادی به آنها میکرد؛ درحالیکه هنرجویان الان به دنبال رفتن به کشورهای اروپایی هستند و معتقدند اگر اینجا نتوانند کار کنند، در اروپا قطعا میشود. هنرجویان آن دوره ملیگراتر بودند.
هنر هنرمندان ما دیده نشد
زمانی که از آن دوره صحبت میکند، صدایش غم دارد و حالش دگرگون میشود. گویی که دیگر بیشتر هنرجویان آن دوره در کنارشان نیستند و فعالیت هنری نمیکنند. میپرسیم چرا حرف زدن درباره آن بچهها برایتان دردآور است؟ میگوید: خیلی خوب است که به این نکته اشاره کردید. بیشتر خبرنگاران سؤالات تکراری و روتین را میپرسند. با خنده میگوید: شما رگ خواب مرا پیدا کردید. به پاسخ سؤال برمیگردد و میگوید: بیشتر آنها دنبال کار و زندگیشان رفتند. درست است که دنیای هنر را هیچکس نمیتواند از هنرمند بگیرد؛ نه سیاست، نه آدمها و نه جایگاههای دولتی و سازمانی، اما مأیوس میشوی وقتی نتوانی آنچه را که آموختهای، ارائه دهی و رسما درهای دورههای آکادمیک به رویت بسته میشود و اجازه نداری ادامه تحصیل دهی. از طرفی مجموعههای خودساختهای مثل خانه هنر که خودمان ساخته بودیم و یک فضای غیررسمی بود، خیلی کم دیده شد. هنرمند ما اثر تولید میکرد ولی آنگونه که شایسته بود و باید دیده میشد، متأسفانه دیده نشد. زمانی که اثر هنری هنرمندی هم دیده نشود، به ادامه کار تشویق نمیشود.
مهاجرت، عامل محرک است
جعفری میگوید: هنرمندان جزو آن دسته از انسانهایی هستند که به تشویق و دیدهشدن نیاز دارند. بچههای دهه 80 مهتاب دیده نشدند و همین باعث شد سرخورده شوند و به دنیای خودشان وارد شوند. افسردگی عجیبی گرفتند و نگرششان درباره زندگی تغییر کرد. بیشتر آن بچهها در زندگی شخصیشان انسانهای موفقی هستند، اما اگر این فرصت به آنها داده میشد یا در دوره مهاجرت فرصت تجربه هنر آکادمیک برای بچهها فراهم میشد، قطعا بیشتر آنها در جامعه خودشان افرادی متفاوت و خلاق میشدند و شاید جزو هنرمندان صاحب سبک در دنیا میشدند؛ افرادی چون پیکاسو و ونگوک و غیره؛ چرا که آنها علاوه بر استعداد و ذوق هنری، عامل مهاجرت را داشتند و خود این انگیزه و عامل محرکی بود برای بهتر عمل کردن و ایجاد آثاری متفاوت از طرف این هنرجوها، اما این ندیده شدنها باعث شد تا آنها سرخورده شوند. مهاجران در حوزه ادبیات رشد خوبی داشتند و نویسندگان و شاعران به همان دلیل که مهاجرت را از نزدیک حس و لمس کرده بودند، توانستند در این 40 سال دیده شوند، رشد کردند و حالا خودشان صاحب یک دوره و سبک هستند، اما دلایلی که ذکر کردم، باعث شد که هنرمندان ما بهخصوص در حوزه هنرهای تجسمی یا خانهنشین شوند یا به دنبال کار بروند. خیلی از آنها قلمشان را کنار گذاشتند و از دنیای هنر خداحافظی کردند.
هنر شقهشقه نمیشود
کلاسهایشان از همان ابتدا بهصورت گروهی برگزار میشده و از آنجا که استاد سابقه طلبگی هم داشته، بیشتر هنرجویانشان فرزندان روحانیهای مساجد بودهاند؛ شاگردهایی که تعدادی از آنها دختر بودند. استاد در این رابطه اصطلاح «دختر آخونده» را به کار میبرد و میگوید: بیشتر خانوادهها میآمدند و ناراضی بودند و میگفتند چرا کلاسها را مختلط برگزار میکنید؟ چرا جدا نمیکنید؟ ولی پاسخ من به آنها این بود که اگر دوست ندارید، فرزندانتان را به کلاسها نیاورید. یکی از ظرفیتهای هنر این است که هنرمند باید بتواند در فضایی با جنس مخالف خود کار کند. مگر میشود هنر را از زاویه 2 جنس مخالف دید؟ هنر واحد است و شقهشقه نمیشود. خود هنر یک ظرفیت و دانش بصری در فرد ایجاد میکند که پذیرش بعضی از مسائل را برای آنها راحتتر میکند. مواجهه شدن با مبارزات نرم برای آنها راحتتر میشود تا افرادی که این مسائل را سخت میدانند. به گمان خیلیها انحراف در دنیای هنر بهخصوص در طراحی، نقاشی، مجسمهسازی و موسیقی خیلی زیاد است؛ درحالیکه دنیای هنر این را برنمیتابد و تا وقتی که هنرمند مدلش را با جنسیت ببیند، هنرمند نیست و آموزش به این افراد تأثیری ندارد و هنرمند واقعی اثر را فارغ از جنسیت میبیند. یک هنرمند باید ابتدا ظرفیت هنر را در خود بالا ببرد. هنرمند درگیر خطوط و ساختار میشود. هنر ابزار دولبه است و باید هنرمند به بلوغ خاص خودش دست پیدا کند. به جرئت میتوانم بگویم که خانه هنر در تمام این سالها مشکلی نداشته؛ با اینکه اردوهای زیادی هم برای آموزش برگزار کردیم، اما مشکلی در ارتباطات هنرجوها نداشتیم و بعضا منجر به ازدواج و خواستگاریهای هنری خوبی شده است و این به دلیل اشرافی است که استادان و هنرجویان ما در این دورهها داشتند.
بهترین فلوت و دوتار را میزنند ولی راننده هستند
با توضیحات استاد درباره دهه پررونق 80 و نرسیدن به آرمانها و آرزوهای هنرجویان آن دوره، سؤالی برایمان ایجاد میشود که آیا بچههای آن دوره خودکشی کردند یا نه؟ استاد میگوید: نه، شاید در سایر رشتهها حتی در روانشناسی و پزشکی افرادی را داشتیم که به ته خط رسیدند و دست به اقداماتی مثل خودکشی یا دیگرکشی زدند و علاوه بر خود به دیگران هم آزار رساندند، اما این بچهها با همه این شرایطی که داشتند، هیچکدام دست به خودکشی و خودآزاری نزدند. فقط هنر را کنار گذاشتند و قداست آن را حفظ کردند. تلاش کردند این فضا تخریب نشود. حتی میتوانستند با این شرایط هنر اعتراضی را پیش ببرند اما این جرئت را در خود ندیدند؛ چرا که ریشه خانوادگیشان این ظرفیت را نداشت. یک هنرمند زمانی که معترض و منتقد میشود، در خانواده خودش جایگاه دارد ولی هنرجویان آن دوران همین ظرفیت را هم نداشتند و به خود اجازه نمیدادند که به خانواده خود ضربه روحی وارد کنند. هنرجویانی که در این دوره بزرگ شدند، کسانی هستند که خود مسئولیت زندگی را به عهده دارند. خیلی از آنها راننده یا گچکار هستند. بهترین فلوت و دوتار را میزنند، ولی راننده هستند. بهترین تصاویر را طراحی میکنند، ولی الان مادر هستند و این نقش را پذیرفتهاند.
مدل زندگی هنرمند مهاجر، بلاتکیلفی است
استاد جعفری میگوید: بچههای هنرجو هیچکدام بهصورت جدی مباحث سیاسی و اجتماعی را رصد نمیکردند و دنبالش نمیرفتند. هنرمندان آن دوران در لحظه و بهروز زندگی میکردند و تلاش داشتند از اتفاقات تأثیر نپذیرند و درست تصمیم بگیرند. فقط میدانستند که چه محدودیتهایی دارند و دنبال برطرف کردن آن نمیرفتند یا به آن اعتراض نمیکردند. مهاجرت باعث شده بود هنرمندان آن دوره منفعل باشند. مدل زندگی هنرمند مهاجر یک مدل بلاتکیلفی است. وضعیتش نه با جامعه، نه با خانواده و نه با خودش مشخص است. یک بخش از این مشکل به خود هنرمند برمیگردد که به خود نپرداخته است و زمانی که لازم بوده، سیلی را به خودش نزده. از کجا متوجه این سیلی میشود؟ زمانی که آن را از بغل دستی خودش دریافت کند. در فرایند رشد هنری اگر خود را نسازی، از سایران عقب میافتی. بخشی هم مشکل جامعه و شرایط اجتماعی کشورهاست؛ چرا که هنرمند هویت و جایگاه تعریفشده خودش را نداشته و هنرش ارزشی نداشته است.
اما جنس هنر مهاجرت و هنرمند مهاجر یک جنس متفاوت است و به طور ناخودآگاه مهاجرت در آثار این هنرمندان ظهور و بروز یافته است. استاد در این رابطه میگوید: این مسئله باعث شده خیلی از تابوشکنیها در این آثار وجود داشته باشد. هنرجویان با دید دیگری به موضوعات و دغدغههای بومیشان نگاه میکردند و تلاش میکردند در آثارشان با نگاهی دیگر به مسائل بپردازند. جنس هنرمند مهاجر باید قالب خودش را بسازد.
پرترههایشان را نصب کردیم تا یادشان بیاید مسئولیت دارند
استاد جعفری معتقد است که خیلی از هنرمندان، دنیای هنریشان را خودشان میسازند و زمانی به این اعتماد میرسند که نگاهشان را ابراز کنند و آثارشان دیده شود و بازخورد داشته باشد. استاد میگوید: هنرمندان دهه 80 هم به آن هویت و تعریفشان از هنر و اینکه از هنر چه میخواهند، دست پیدا کردند، ولی چون بازخوردی نداشتند، دست به خودسانسوری زدند و هنرشان را کنار گذاشتند. بزرگترین ظلمی که ممکن است به یک هنرمند بشود، این است که به او اجازه ندهند خودش را ببیند. وقتی هنرمند خودش را دید، قطعا چیزی برای بروز دارد، ولی دیده نشدن باعث مرگش میشود. بخشی از هنر دوران مهاجرت، یک هنر دروغین است.
استاد میگوید: الان هم خانه هنر و موزه جایی است که باید هنرمندان جامعه مهاجر خود را ببینند. برای همین پرترههایشان را نصب کردیم تا یادشان باشد که جایگاهشان کجاست و در قبال آن مسئولیت دارند. امروز فهمیدم که با مسئولیت دادن به آنها افراد موفقتری خواهند بود. باید بدانند که بخشی از هنر مهاجرت به آنها نگاه میکند و در قبال آن مکلف هستند. اگر این هنرمندان را به حال خودشان بگذاریم، روزبهروز منفعلتر میشوند و جایگاه واقعی خودشان را فراموش میکنند.
شانههای شهر به جای حاشیه شهر
استاد جعفری ایدههای هنری زیادی برای شهر و محلات حاشیه شهر دارد و در دیداری که با شهردار مشهد، محمدرضا کلائی، داشته است، از او خواسته تا به جای استفاده از کلمه حاشیه شهر، «شانههای شهر» به کار رود. در پایان صحبتهایش میگوید: یک مهاجر نمیتواند از زندگی ایرانی جدا شود. همسر من ایرانی است و من با موسیقی، ادبیات و هنر ایران گره خوردهام. خانه هنر خانهای ایرانی است و در بخش کوچکی از آن نمادها و نشانهایی از هنر اصیل افغانستان دیده میشود. اینجا قرار است محل همدلی باشد و جایی برای پروراندن ریشههای مشترک.