سرخط خبرها

رنگ‌هایی که ماندگار می‌شوند

  • کد خبر: ۲۳۵۲
  • ۰۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۱:۳۳
رنگ‌هایی که ماندگار می‌شوند
روایت نیکوکار جوانی که دنیای رنگی خیرات می‌کند

نجمه موسوی کاهانی - هر وقت حرف از امور خیریه می‌شود اولین تصویری که از فرد خیّر در ذهنمان نقش می‌بندد انسانی میانسال است که سرد و گرم روزگار را چشیده و پستی و بلندی‌های زیادی را پشت سر گذاشته است؛ سپس مورد لطف خداوند قرار گرفته و اوضاع مالی او سرو سامان یافته است. معمولا خیران منزلی وسیع دارند و مرکبی سریع. از همین رو به شکرانه این رزق و روزی قدم در راه خیر گذاشته و بخشی از اموال خود را به نیازمندان می‌بخشند. اما این‌بار که با مسئول خیریه «راه ماندگار» قرار ملاقاتی دارم خلاف تصور من، جوانی لاغراندام با سر و وضعی کاملا معمولی را می‌بینم از جنس مردم کوچه و خیابان که با یک پراید قدیمی به محل ملاقات می‌آید. خیریه هم که هنوز تابلویی ندارد و از قرار مراحل ثبت آن هم به پایان نرسیده است، یک زیرزمین کوچک در محله لادن است که به گفته احمد قوی‌تن محلی اجاره‌ای است برای انجام قرارهای کوچک و نگهداری مدارک و مرسولات مردم.

 

نیکوکاری از جنس مردم
خیلی آرام صحبت را این‌طور آغاز می‌کند: احمد قوی‌تن هستم 35ساله که در خیابان صیاد شیرازی ساکن هستم. دو خواهر و دو برادر دارم و خودم فرزند ارشد هستم که در منزل مسکونی پدرم زندگی می‌کنیم. شغل من نصب تأسیسات گاز و شوفاژ است و به درآمدی که دارم راضی هستم.
 بیشتر از این از خودش نمی‌گوید. انگار تمام زندگی‌اش خلاصه شده در همین خیریه‌ای که در نگاه اول فقط یک اتاق کوچک است. ادامه می‌دهد: از بچگی کمک‌کردن به دیگران را دوست داشتم. از همان موقعی که اولین حقوقم را گرفتم و به اصطلاح دستم رفت توی جیب خودم به هر کسی که در اطرافم نیاز به پول داشت کمک می‌کردم. از 4سال قبل هم که به طور کامل وقتم را برای امور خیریه گذاشتم و به فکر افتادم که با راه‌اندازی یک خیریه گرهی از مشکل دیگران باز کنم. از آذر سال96 این محل را اجاره کردم و خیریه راه ماندگار را با همکاری چند تن از دوستانم که همگی از فعالان اجتماعی هستند راه‌اندازی کردم. ما در هر زمینه‌ای که بتوانیم به دیگران کمک می‌کنیم.

 

اعضای پرانرژی و جوانی داریم
قوی‌تن معتقد است که نیاز مردم همیشه مالی نیست، بعضی وقت‌ها آدم‌ها نیاز به گوش شنوا دارند، گاهی اوقات سر زدن به بیمار یا مادری پیر می‌تواند بهتر از هر نوع دارویی حال آن‌ها را رو به بهبودی سوق دهد. او می‌گوید که بیشتر فعالیت‌های خیریه کمک‌های یدی است و اضافه می‌کند: به نظر من گره‌گشایی از کار مردم قرار نیست فقط رفع مشکل مالی باشد. هر کاری مانند برگزاری جشن در مکان‌های مختلف، پاکبانی و حتی تدریس به بچه‌هایی که نیاز به کمک درسی دارند می‌تواند در فهرست کمک‌های خیریه ما باشد. مرحله اول کار ما شناسایی افراد نیازمند بود. پس از اینکه این افراد را شناسایی کردیم و تا حدودی روال کارمان مشخص شد، با ایجاد گروه و کانال در فضای مجازی و با همکاری تعدادی از فعالان اجتماعی که آن‌ها هم مانند من دغدغه مشکلات مردم را داشتند عده‌ای را با خود همراه کردیم تا بتوانیم به‌طور گروهی فعالیت‌هایمان را انجام دهیم. نکته جالب توجه خیریه ما این است که 200نفر عضوی که دارد همگی جوان و نوجوان هستند و بازه سنی آن‌ها از 17 تا 35سال است.

 

هدف ما انجام کارهای ماندگار است
قوی‌تن از انتخاب نام گروه می‌گوید؛ نامی که با اهداف خیریه مرتبط است. روند نام‌گذاری را این‌طور توضیح می‌دهد: برای انتخاب نام خیریه با بچه‌های گروه مشورت کردم. وقتی اسم‌های مختلف را بررسی می‌کردیم نظرات متفاوتی گفته شد، از اسم‌های لطیف و احساساتی گرفته تا نام‌های بزرگ و انگیزه‌بخش اما در نهایت به این نتیجه رسیدیم که هدف ما فقط کمک مالی نیست و ما تصمیم داریم کارهای ماندگار معنوی را انجام دهیم به همین دلیل نام «راه ماندگار» را با نظر اکثریت جمع انتخاب کردیم. همان‌طور که گفتم وجه تمایز خیریه ما با دیگر گروه‌های مردم‌نهاد در این است که اعضا جوان هستند و جوان بودن اعضا دو خصوصیت را به دنبال دارد. اول اینکه انگیزه زیادی برای صرف انرژی در انجام کارها دارند و دوم اینکه زمان بیشتری نسبت به افراد مسن دارند. البته این مشکل وجود دارد که به دلیل کم‌بودن سن از نظر مالی خیریه ما هنوز نتوانسته است کمک‌های بزرگی انجام دهد اما با روابطی که همین اعضای جوان ایجاد کرده‌اند در آینده‌ای نزدیک چند نفر نیکوکار که تمکن مالی خوبی دارند به جمع ما اضافه می‌شوند.

 

دوست دارم دنیای بچه‌ها را زیباتر کنم
قوی‌تن هدفش را از انجام کارهای انسان‌دوستانه ساختن دنیایی زیبا برای انسان‌ها و به‌ویژه کودکان بیان می‌کند. او معتقد است باید برای تغییر روحی بچه‌های پایین‌شهر آستین بالا بزند و تمام فکر و ذهنش پیداکردن راه‌هایی جدید برای ارتباط با کودکان و ایجاد روند مثبت در زندگی آن‌هاست. در حالی که نگاهش را به تابلو روی دیوار دوخته است که منظره‌ای سرسبز در یک دشت پر از گل‌های رنگارنگ را نشان می‌دهد، ادامه می‌دهد: من بیشتر دوست دارم کارهایی که انجام می‌دهم
برای نشاط بچه‌ها باشد. بچه‌های پایین‌شهر که خانواده‌هایشان با مشکلات مالی دست به گریبان هستند از همان کودکی طعم درد و رنج را حس می‌کنند و دنیایشان خاکستری و بی‌روح می‌شود. با خودم فکر کردم حداقل کاری که می‌توانیم برایشان انجام دهیم، این است که دنیای کوچک آن‌ها را در زمان‌هایی که در مدرسه سپری می‌کنند رنگی کنیم. طرح «رنگ ماندگار» را که رنگ‌آمیزی مدارس مناطق محروم است با همین هدف آغاز کرده‌ایم. من به همراه چند نفر از اعضای گروه از مدارس مناطق حاشیه شهر بازدید کرده و وضعیت آن‌ها را بررسی می‌کنیم. سپس با مدیر مدرسه صحبت می‌کنیم تا رنگ را تهیه کنند و ما به همراه اعضای گروه دیوارهای حیاط و کلاس‌های مدرسه را طراحی و رنگ‌آمیزی می‌کنیم. البته ایده این طرح مربوط به من نبود و در سال‌های گذشته نیز با گروه نذر شادی این‌کار را انجام می‌دادیم. خوب به خاطر دارم اول مهر حال و هوای بچه‌ها و معلمانشان دیدنی بود، شور و نشاطی که در این کودکان به وجود می‌آمد وصف‌شدنی نیست. پس از فروپاشیدن گروه نذر شادی من با راه‌اندازی این گروه دوباره همان پویش را ادامه دادم. در حال حاضر 5مدرسه را در دست اجرا داریم که همگی از مناطق محروم مشهد و اطراف آن هستند که تا جاده سرخس را هم شامل می‌شود. 

 

خانم‌ها در کار خیر بیشتر مشارکت دارند
او معتقد است به طور کلی خانم‌ها دست به خیرشان بیشتر از آقایان است و هرجا صحبت از کارهای خیرخواهانه و انسان‌دوستانه باشد تعداد خانم‌های داوطلب که پای کار می‌آیند همیشه بیشتر بوده است. البته به این هم اشاره می‌کند که تعدادی از آقایان گروه هم همیشه پای ثابت کارها هستند و می‌افزاید: نکته جالب در طرح رنگ ماندگار این است که با وجود کار بدنی خسته‌کننده و طولانی‌مدت استقبال خانم‌ها برای کمک‌کردن در رنگ‌آمیزی بیشتر است. بچه‌های گروه ما برای زیباسازی مدارس به قدری ذوق و شوق دارند که خانواده‌ها هم با آن‌ها همراه می‌شوند. با اینکه ما صبح زود برای آغاز رنگ‌آمیزی حرکت می‌کنیم بعضی مادرها و پدرها فرزندشان را تا مدرسه همراهی می‌کنند و حتی مشوق آن‌ها هم هستند. هیچ اجباری در کار ما وجود ندارد. جمع‌شدن گروه به این صورت است که هر شب تعدادی که برای روز بعد داوطلب حضور در پویش هستند اعلام آمادگی می‌کنند و با توجه به تعداد افرادی که در برنامه حضور خواهند یافت چند نفر از افراد که خودرو دارند هم برای رساندن بچه‌ها به محل قرار صبحگاهی می‌آیند. خیلی از اعضای گروه ما جوان هستند و ماشین ندارند اما پدر و مادر آن‌ها به فعالیت‌های گروه اعتماد دارند و معتقدند که فرزندشان در مسیر درستی حرکت می‌کند و ما را تا مقصد همراهی می‌کنند. خانم‌هایی در جمع ما حضور دارند که همسرانشان نه‌تنها مخالف نیستند بلکه آن‌ها را تا مدرسه همراهی می‌کنند. در میان جمع ما از قشرهای مختلف وجود دارد. از دانشجو و شاغل و خانه‌دار گرفته تا مهندس و جوشکار همه در کنار هم برای زیباسازی فضای تحصیل بچه‌های معصومی تلاش می‌کنیم که آینده همین شهر در دستان آن‌هاست.

 

نتیجه خوبی به خودمان برمی‌گردد
برگه‌ای را از کشوی میزش خارج کرده و از روی آن اسامی مدرسه‌هایی را که در نوبت رنگ‌آمیزی هستند برایم می‌خواند: دو مدرسه در رسالت، یک مدرسه در پنجتن، یکی در جاده سرخس و یکی هم در محله صابر، در حال حاضر این مدرسه‌ها شناسایی شده و در نوبت قرار گرفته‌اند و تا پایان تابستان هم برنامه ما شناسایی و رنگ‌آمیزی مدارس دیگر است، اما در فصل امتحانات اعضای گروه برای بچه‌های مناطق محروم کلاس‌های رایگان برگزار می‌کنند تا بتوانند با معدل خوب امتحانات را پشت سر بگذارند. بچه‌های گروه ما باور دارند که نتیجه این کارهای خوب به خودشان بازمی‌گردد. یکی از بچه‌هایی که تازه به گروه پیوسته بود در دومین روز حضورش در طرح رنگ‌آمیزی در کمال تعجب بیان کرد مشکلی که مدت‌ها با آن درگیر بود، برطرف شد و ایمان داشت که به‌دلیل همین کار خوبی که شروع کرده این نتیجه را دیده است.

 

بعضی مدیران استقبال نمی‌کنند
 اعتقاد من این است که باید به بچه‌های کم سن و سال بیشتر از این‌ها بها دهیم به همین دلیل مدارسی را که برای رنگ‌آمیزی انتخاب می‌کنیم دبستان دوره اول هستند. با وجود اینکه همه می‌دانند که زیبا بودن فضای تحصیل چقدر در روحیه دانش‌آموزان اهمیت دارد و ما غیر از هزینه رنگ هیچ هزینه دیگری از مدرسه مورد نظر نمی‌خواهیم اما مدیران بعضی مدارس حاشیه شهر با طرح ما مخالفت کرده و اجازه ندادند که این طرح را در مدرسه آن‌ها اجرا کنیم. طرحی مشابه همین رنگ‌آمیزی حدود 10میلیون تومان هزینه دارد و ما فقط با هزینه حدود یک و نیم میلیون تومان که برای رنگ پرداخت می‌شود تمام مدرسه را رنگ‌آمیزی می‌کنیم. البته این مخالفت‌ها در اراده و انگیزه ما تأثیری نداشته است و همچنان به دنبال بهسازی مدارس مناطق محروم هستیم. ما برای افزایش اشتیاق بچه‌های گروه و کاهش هزینه‌ها، خودمان در همان فضای مدرسه ناهار ساده‌ای درست می‌کنیم و به بچه‌ها انرژی می‌دهیم تا کار زیر آفتاب داغ آن‌ها را خسته و دلسرد نکند.

 

کار خیر از جنس فعالیت‌های فرهنگی
او که ماندگاری کارهایش را بر مبنای باقیات الصالحاتی می‌داند که در کارهای فرهنگی نهفته است، ادامه می‌دهد: تصمیم داریم با گسترش گروه و جذب کمک‌های مردمی بیشتر پس از رنگ‌آمیزی مدارس اقدامات دیگری نیز انجام دهیم. کارهایی مانند ایجاد کتابخانه و فضای بازی‌های فکری و حرکتی برای بچه‌ها که در آینده‌ای نزدیک آن را اجرا خواهیم کرد. ما برای انگیزه‌بخشیدن به جوانانی که برای کمک به مردم به خیریه ما پیوسته‌اند فضای شاد فرهنگی در گروه به وجود آورده‌ایم، به عنوان مثال از دیگر برنامه‌هایی که انجام می‌دهیم برگزاری جشن تولد در هر ماه برای افراد گروه است که این جشن‌ها را در خانه‌های سالمندان، مؤسسات نگهداری معلولان یا کودکان بدسرپرست و بی‌سرپرست برگزار می‌کنیم و به این بهانه، هم اعضای گروه را تشویق می‌کنیم و هم برای کودکان و سالمندان فضای بانشاطی را ایجاد می‌کنیم. جشن‌هایی که هر کدام از بچه‌های گروه می‌توانند با زرق و برق فراوان در محیط‌های دوستانه خودشان برگزار کنند در جمع صمیمانه بچه‌های معلول و کودکان بدون سرپرستی برگزار می‌شود که شاید ماه‌ها آرزوی حضور در یک جشن کوچک در دلشان مانده باشد. شادی ما در کنار این بچه‌ها نه‌تنها برای آن‌ها امیدبخش است بلکه روح ما را هم به آرامش می‌رساند. ما در مناسبت‌های مختلف مانند روز پدر و روز مادر هم برنامه‌هایی را برای سالمندان برگزار می‌کنیم. مادران و پدرانی که در این روزهای خاص چشم انتظار فرزندانشان هستند با دیدن بچه‌های گروه غرق شادی می‌شوند.

 

گاهی اوقات خیلی زود، دیر می‌شود
از این دست جشن‌ها زیاد برگزار می‌کنیم، آخرین برنامه ما 22تیرماه امسال بود که برای بچه‌های کار جشن بزرگی را با همکاری بهزیستی و شهرداری در فرهنگ‌سرای غدیر برگزار کردیم. به نظر من درست است که بچه‌های کار در کنار خانواده‌شان زندگی می‌کنند اما آن‌ها به دلیل مسئولیتی که برعهده دارند خیلی زودتر از سنشان بزرگ می‌شوند و اگر دست نجنبانیم و به نیازهای کودکی‌شان توجه نکنیم خیلی زود، دیر می‌شود. خیریه ما به دلیل فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی معتمد مردم و نهادهاست به‌طوری که از بهزیستی و خیریه گلستان علی(ع) کودکانی را به ما معرفی می‌کنند تا در زمینه‌های فرهنگی و تحصیلی به آن‌ها کمک کنیم.

 

حتی درمان بیماران هم به روحیه‌شان بستگی دارد
از جایش برمی‌خیزد و چای نیمه‌ دم کشیده‌ای را در لیوان ساده‌ای ریخته و بدون تشریفات روی میز می‌گذارد. تا اینجای صحبت متوجه می‌شوم که در پس این ظاهر آرام و ساده افکاری است که هر لحظه در تلاطم است و قوی‌تن یک تن است با هزاران فکر و دغدغه. در زندگی شخصی خود با تجملات درگیر نیست و آن‌قدر رسیدگی به مشکلات مردم ذهنش را درگیر کرده است که یادش می‌رود برای خودش هم چای بیاورد. بعد از چند لحظه‌ای که به بهانه ریختن چای سکوت می‌کند سمت و سوی صحبتش عوض می‌شود و این طور ادامه می‌دهد: ماه گذشته یکی از اعضای گروه دختری به نام هانیه را به ما معرفی کرد که سال قبل به پارکینسون مبتلا شده و غیر از اینکه خانواده او از پس هزینه‌های درمان برنمی‌آیند روحیه خود را نیز از دست داده و دیگر امیدی به بهبودی نداشت. ما هم با بچه‌های گروه دست به کار شدیم و داروهایش را تهیه کردیم و با گروه موسیقی به ملاقات او رفتیم. در ابتدا اصلا حال و حوصله دید و بازدیدهای ما را نداشت اما بعد از چند ملاقات، بچه‌های گروه توانستند با او ارتباط خوبی برقرار کنند، این دیدارهای ما به‌قدری در روحیه او تأثیرگذار بود که امسال وقتی روز دختر به خانه‌شان رفتیم، دیدیم که روی پاهای خودش ایستاده است. این اتفاق برای ما خیلی خوشایند بود و بچه‌های گروه احساس می‌کردند جواب کار خود را گرفته‌اند. این حس که هر کدام از این جوانان با کمک‌کردن به مردم انرژی می‌گیرند مرا امیدوار می‌کند که در سال‌های آینده خود آن‌ها نیز می‌توانند یک گروه را رهبری کرده و فعالیت‌های انسان‌دوستانه‌ای را آغاز کنند.

 

پاکبانی هم بانشاط می‌شود
این جوان انسان‌دوست پرانرژی، برای زیباترشدن دنیا به هر کاری دست می‌زند. داستان علاقه‌اش به محیط زیست و پاکبانی هم شنیدنی است. وقتی تعریف می‌کند که چطور بچه‌های بالاشهر را در تمیزکردن جاده با خود همراه کرده است، حسرت می‌خورم که چرا در آن لحظه همراه گروه نبودم تا با تک تک آن بچه‌ها صحبت کنم و حال و هوایشان را از نزدیک ببینم. او می‌گوید: یکی از کارهایی که بچه‌های گروه با ذوق و شوق فراوان انجام می‌دهند فعالیت‌های محیط زیستی است. همه ما مشهدی‌ها هر از گاهی برای رسیدن به ییلاقات مشهد از مسیر طرقبه و شاندیز عبور می‌کنیم و حتما تاکنون دیده‌اید که چقدر چمنزارهای اطراف جاده نمای نازیبایی دارد. پلاستیک‌ها و زباله‌هایی که در باد، این طرف و آن طرف می‌رود حس خوب طبیعت‌گردی را از آدم می‌گیرد. سال گذشته در روز هوای پاک با بچه‌های گروه به جاده شاندیز رفتیم و مسیر ویرانی تا ورزشگاه ثامن را تمیز کردیم. برایمان جالب بود که در همان روز پاکبان‌های شهرستان شاندیز هم مشغول تمیزکردن مسیر بودند و با دیدن ما بسیار خوشحال شدند، انگار خستگی از تنشان بیرون رفت وقتی دیدند برای تمیزکردن مسیر تنها نیستند. حتی از طرف سازمان محیط زیست شاندیز هم از این حرکت ما تقدیر شد. همین تقدیر و استقبال باعث شد بچه‌ها انگیزه بیشتری داشته باشند.

 

رسانه‌ای شدن انگیزه‌ای برای بچه‌هاست
من خودم دنبال مطرح‌شدن نیستم اما فکر می‌کنم رسانه‌ای شدن این‌کارها باعث افزایش انگیزه در گروه می‌شود و شاید عده بیشتری هم برای حضور اعلام آمادگی کنند. برنامه بعدی پاکبانی ما در نیمه مرداد است که تصمیم داریم این‌بار در منطقه و محله خودمان این حرکت را انجام دهیم. هر وقت برای کوهنوردی به کوه‌های آخر خیابان صیاد می‌روم پلاستیک‌هایی که باد تا آنجا آورده است روح مرا آزار می‌دهد. من که نمی‌توانم به تک تک افراد بگویم زباله‌های خود را در طبیعت رها نکنند، کاری که از دستم برمی‌آید جمع‌آوری آن‌هاست. به بچه‌های گروه گفته‌ام این‌بار در کوه‌های آخر صیاد شیرازی تا بوستان خورشید به جمع‌آوری زباله‌ها و پلاستیک‌ها می‌پردازیم. در برنامه‌های بعدی، پاکبانی داخل شهر هم خواهیم داشت. پارک‌های حاشیه‌ای شهر نیاز به پاکبانی دارند، البته در آن‌ها بیشتر باید فیلترهای ته‌سیگار یا شیشه‌های شکسته و رهاشده در چمن‌ها جمع‌آوری شوند.

 

همین که سالم هستم خدا را شکر می‌کنم
با اینکه از صبح زود مشغول رنگ‌آمیزی مدرسه بوده است و 12ساعت کار سنگین زیر آفتاب داغ هر انسانی را خسته می‌کند اما اثری از خستگی در چهره این مرد نمی‌بینم. به ساعتش نگاهی می‌اندازد و می‌گوید: همیشه از اینکه خداوند تن سالم به من هدیه کرده است تا بتوانم کار کنم شکرگزار هستم و بیش از این چیزی از خدا نمی‌خواهم. اما تا زمانی که این انرژی جوانی در من وجود دارد به نیازمندان کمک خواهم کرد.سعی می‌کنم گفت‌وگو را زودتر تمام کنم تا او هم به استراحت پرداخته و برای صبح فردا که دوباره روز از نو و روزی از نو است، آماده باشد. اما متوجه می‌شوم که بعد از مصاحبه برنامه سرکشی به خانواده‌های نیازمند را دارد تا آن‌ها را شناسایی کرده و به مشکلاتشان رسیدگی کند. از او می‌پرسم که وقتی با این خستگی به منزل می‌رود آیا با اعتراض خانواده روبه‌رو می‌شود؟ خیلی آرام با همان لحن ملایم جواب می‌دهد: خستگی‌ام را که به خانه نمی‌برم. در حد توانم در کارهای منزل به مادرم کمک می‌کنم و برنامه‌های خانواده را فراموش نمی‌کنم. هیچ کار خیر و پسندیده‌ای به اندازه کمک به خانواده اهمیت ندارد و کمک به دیگران نمی‌تواند بهانه‌ای باشد که به مادرم بگویم خسته هستم. من تأثیر کمک به دیگران را در زندگی‌ام دیده‌ام. همین آرامشی که در زندگی من وجود دارد و همین که شب‌ها با خیال آسوده سر بر بالین می‌گذارم برای من کافیست.

 

ایده‌های بزرگ‌تری در سر دارم
تنها چیزی که ذهن مرا به خود مشغول می‌کند برنامه‌هایی است که برای خیریه دارم. به عنوان مثال از همین حالا شناسایی خانواده‌هایی را که فرزند کوچک دارند، آغاز کرده‌ام تا بعد از تمام شدن فصل تابستان که رنگ‌آمیزی و پاکبانی را انجام دادیم، از اول مهر به تهیه سبد کالا و اسباب‌بازی برای این خانواده‌ها بپردازیم. من فکرهای بزرگ‌تری هم دارم مانند آزادکردن زندانیان دیه که خانواده‌هایشان چشم انتظار برگشت آن‌ها هستند. زندانیانی که به دلایل غیرعمد گرفتار زندان شده‌اند و خانواده آن‌ها با از دست دادن سرپرستشان در وضع نامناسبی به سر می‌برند.
با خود می‌اندیشم چطور یک انسان می‌تواند تا این حد از خود و خواسته‌هایش بگذرد؟ مگر یاری‌رساندن به دیگران چقدر انرژی‌بخش است؟ دیگر به انسان‌های ساده و بی‌آلایش کوچه و خیابان به چشم رهگذر نگاه نمی‌کنم، هر کدام از آن‌ها می‌توانند دغدغه‌ای برای خودشان یا شاید هزاران نفر دیگر داشته باشند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->