تلاشهای جامعه انسانی همواره معطوف به بررسی مسئله زندگی، ماهیت، کیفیت و اصلاح آن درجهت توسعه (یا به معنای بومیاش پیشرفت) بهعنوان هدف غایی و مشترک نوع بشر بوده است. زندگی، مفهومی چندبعدی و پیچیده است که مطالعه و ارتقای کیفیت آن نیازمند برخورداری از رویکرد میانرشتگی با توجه بنیادین به فرهنگ است، چه آنکه آمارتیا سن، مؤلفه فرهنگ را عنصری محوری در منظومه توسعه فرض میکند.
از دیگرسو تحولات عمیق اجتماعی و فناورانه، تأثیر شگرف و پیچیدهای بر زندگی انسان گذارده است، بهگونهایکه توجه و بررسی مسئله زندگی انسان به سادگی گذشته ممکن نیست و با پیچیدگیهای ویژهتری همراه خواهد بود. از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر زندگی و کیفیت آن، مفهوم شهر بهعنوان بستر جامع زندگی انسانی است. نوآوری و ابداعات بشر در زمینه شهر و تحولات آن را میتوان یکی از فعالیتهای ویژه انسانی دانست که در مطالعه کیفیت زندگی، دگرگونیهای جدی ایجاد کرده است. مفهوم شهر در حوزه نظری دستخوش تغییراتی شده است که بیتوجهی به آن، امکان برنامهریزی درجهت شاخصسازی و برنامهریزی ارتقای کیفیت زندگی را از بین خواهد برد. معنای نخستین شهر، مرکزی برای تجمع انسان در یک نقطه جغرافیایی مشخص و تجربههای او در این محیط بوده است، اما در مراحل عالیتر بعدی بهعنوان یک عامل مؤثر در توسعه تمدنی و زندگی انسانی عمل کرده است و شهر و انسان به دو مفهوم باهم عجینشده بدل گردیدهاند، بهگونهایکه امروز دیگر شهر صرفا یک سکونتگاه انسانی نیست، بلکه نمایانگر هویت جامعه با همه ویژگیها و پیشینههایش بهحساب میآید. این دو مفهوم خود دو واژه دیگر را بهدنبال دارند: شهرنشین و شهروند. شهرنشینان همان ساکنانی هستند که در شهر به معنای صرفا یک سکونتگاه زندگی میکنند و در بهترین شرایط مبتنی بر قوانین وضعشده و براساس اجبار حاصل از قانون، ارتباطات و رفتارهای خود را تعریف میکنند، اما شهروند که مفهوم استعلایی و توسعهیافته شهرنشین است، به معنای مسئولیتپذیری افراد دربرابر شهر و نظام اجتماعی سکونتگاههای خویش است. ارتقای رویکردهای مدنی، ترویج باورهای عمیق و اصیل دینی، حرکت سیاستگذاری فرهنگی بهسوی تبیین مسئولیتپذیری و تعریف حقوق دوسویه شهروندی، زمینهساز تحقق مدنیت و تبدیل شهرنشینان به شهروندان خواهد شد. در بحرانهای بزرگ بشری مثل همهگیری ویروس کووید۱۹ مهمترین مشکل مدیران جهانی، همراهی نکردن خودخواسته مردم است. درخواستهای مکرر مدیران بهداشتی مبنیبر رعایت پروتکلها از سوی مردم، نشان از آن دارد که در مفهوم شهروندی دچار مشکلاتی هستیم. شهروند بهدلیل آنکه میداند بهجز حقوقی که برعهده دارد، وظایفی نیز در قبال جامعه شهری خویش دارد که باید بدان توجه و عمل کند، خودخواسته و درونی این وظایف را میپذیرد، اما آن زمان که نگره شهروندی شکل نگرفته باشد، استفاده از ابزارهای دیگر برای تحقق قانون براساس اجبار شکل میگیرد که البته چندان مؤثر نخواهد بود. ساده آنکه حرکت از شهرنشینی به شهروندی در همه جهان، کلید برونرفت از بحرانهاست. مسئله بازهم بیتوجهی به عناصر فرهنگی است. سیاستگذاری فرهنگی میتواند و باید در گذر از مفهوم شهرنشینی به شهروندی -که رفتارهای شهری او مبتنیبر زندگی اجتماعیاش است نه صرفا قانون- مورد توجه جدی قرار گیرد.