تعطیلی سینماهای کشور به مناسبت شب های احیا و شهادت امام علی(ع) جزئیات برنامه‌های تلویزیون در شب‌های قدر واکنش معین به انتشار اخباری درباره رفت و آمد پنهانی‌اش به ایران قسمت آخر فصل چهارم «زیرخاکی» امشب پخش می‌شود (۸ فروردین ۱۴۰۳) احسان علیخانی از آغاز تولید فصل دوم جوکر خبر داد دفتر واشنگتن «ایران اینترنشنال» تعطیل شد + عکس ضرغامی: ایران، ارزان‌ترین بلیط اماکن گردشگری را دارد اسکارلت جوهانسون وارد «دنیای ژوراسیک» می‌شود؟ سعید راد در بیمارستان بستری شد فروش ۷ میلیارد تومانی سینما‌های خراسان رضوی در هفته اول ۱۴۰۳ برنامه تعطیلی سینما‌های کشور در شب‌های قدر شعرخوانی شاعران در محضر رهبر انقلاب + فیلم و متن برگزاری نشست علمی و فرهنگی «حسنه ماندگار» در مشهد واکنش قاضی شهریاری به اظهارات یکتا ناصر در اینستاگرام چه بود؟ قسمت چهاردهم ویژه‌برنامه افطار «هلال» امشب پخش می‌شود (۶ فروردین ۱۴۰۳) + تیزر انتشار اولین تصاویر از «اریک»، سریال جدید نتفلیکس | عروسک‌گردانیِ بندیکت کامبربچ یکتا ناصر و منوچهر هادی در دادسرای جنایی + عکس آمار پرفروش‌ترین فیلم‌ها در سینما‌های خراسان‌رضوی طی هفته‌ای که گذشت (۵ فروردین ۱۴۰۳) قسمت سیزدهم ویژه‌برنامه افطار «هلال» امشب پخش می‌شود (۵ فروردین ۱۴۰۳) + تیزر
سرخط خبرها

نویسنده باید از دیوار زمان رد شود

  • کد خبر: ۲۳۶۷
  • ۰۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۸
نویسنده باید از دیوار زمان رد شود
مهدی یزدانی‌خرم، نویسنده، روزنامه‌نگار و منتقد ادبی از دنیای نوشتن و رابطه‌اش با سیاست می‌گوید

علی قدیری - مهدی یزدانی خرم، از جمله نویسندگان و روزنامه نگاران سرشناس کشور است. او متولد 1358 تهران است و عمده شهرتش به نقدهای ادبی‌اش بازمی‌گردد. رمان های منتشر شده او عبارتند از «به گزارش اداره هواشناسی فردا این خورشید لعنتی»، «من منچستریونایتد را دوست دارم»، «سرخ سفید» و «خون خورده» که به تازگی منتشر شده و در اندک مدتی با استقبال خوب مخاطبان از چاپ هفتم گذر کرده است. رمان «به گزارش اداره هواشناسی فردا این خورشید لعنتی» جایزه ادبی «واو» و رمان «من منچستریونایتد را دوست دارم» عنوان بهترین رمان سال 1391 جایزه ادبی هفت اقلیم را برای او به ارمغان آورده است.یزدانی خرم همچنین در اردیبهشت 1395 برنده جایزه ادبی «چهل» به عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی ایران شده است. از جمله ویژگی های آثار او که داستان هایش را متفاوت از آثار مشابه می کند، فرم خاص او برای روایتِ داستان های تاریخی است. یزدانی خرم دانش‌آموخته رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است و تا کنون با روزنامه هایی نظیر خرداد، فتح، همشهری، هم میهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتماد ملی و نیز هفته نامه های شهروند امروز، ایران دخت، آسمان و صدا همکاری کرده است.
او دبیر بخش ادبی مجله مهرنامه بوده و اکنون سردبیر ماهنامه تجربه و دبیر سرویس ادبی روزنامه سازندگی است. یزدانی خرم همچنین مسئول انتخاب داستان ایرانی نشر چشمه و از مشاوران اصلی بخش ادبیات این انتشارات به شمار می آید. در گفت وگوی پیش رو با این نویسنده و روزنامه‌نگار، به بررسی بینش تاریخی و سیاسی یک نویسنده و ملاک های موفقیت آثار تولیدی نویسندگان پرداخته‌ایم.

 

شما همواره بر لزوم تسلط نویسندگان به تاریخ و بینش سیاسی تأکید دارید، در حالی که برخی نویسندگان مدعی هستند ما داستان خود را روایت می کنیم و کاری به مسائل سیاسی نداریم.از نظر شما چقدر بینش سیاسی نویسنده اهمیت دارد؟ به خصوص اینکه نوشته‌های خودتان عمدتا در بستری تاریخی و سیاسی است؛ یکی در سال 1320 و دیگری در دهه 60 روایت می شود.
من همیشه گفته‌ام و نوشته‌ام که نویسنده سیاسی ترین موجود کل عالم بشریت است. حالا این سیاسی بودن اصلا چه خودش بخواهد و چه نخواهد با او همراه است. چون وقتی رمان یا مطلبی را می نویسی، در حال گفت وگو با یک قدرت هستی؛ در حال قراردادن قدرت خود در مقابل قدرتی دیگر. برای همین گریزی از سیاسی بودن نیست. حتی نویسنده ای که رمان عامه پسند می نویسد که مثلا در یک فضای عاشقانه در تهران می گذرد، ناگزیر است که به المان ها، هنجارها و رفتارهای اجتماعی و سیاسی موجود توجه کند. حتی اگر رمان به 200 یا 300 سال پیش مربوط باشد، باز هم باید آن هنجارها را به شکل دیگر درک و مطالعه کند. سیاسی بودن نویسنده از این جهت برای من مهم است. من سال ها در این زمینه مطالعه و کار کرده ام. منتها وقتی من یا هر نویسنده دیگری می خواهد داستان بنویسد، جدا از تفکراتش نمی نویسد و این تفکرات مخصوصا اگر گرایش و پیشینه تاریخی داشته باشید، در برهه های مختلف تاریخی شکل دهنده نگاه به شخصیت هاست. به هرحال من به اندازه خودم منتقد جدی جریان های مختلف چپ هستم. وقتی شخصیتی در این راستا طراحی می کنم، به هر صورت این ها با من هستند. هرچند شخصیت ها را بر اساس ایده های سیاسی ام طراحی نمی کنم، ولی قضاوت دارم، انتخاب دارم و به همین دلیل به هیچ عنوان نمی توانم این ها را کنار بگذارم. همان طور که مثلا «بارگاس یوسا» درباره فساد می نویسد و در رمان یکی مانده به آخرش که ترجمه نشده، یعنی «قهرمان فروتن»، جنس نگاهش به فساد فرق می کند با کسی مثل فوئنتس که گرایش های چپ دارد. هر دو قصه نویس های توانمند و صاحب ساختار و سبک هستند، ولی بارگاس یوسا نگاهی دارد که برای مثال همه ثروتمندان را نمی کوبد، نقد نمی کند و از آن ها گذر نمی کند و گاه به طبقات فرودست حمله می کند و خیلی زیرکانه می توان این را در کارهای وی دید. او نویسنده کاملا راست گرایی است. اما در آثار و داستان های اجتماعی فوئنتس و مارکز چنین چیزی دیده نمی شود. هرکدام از نویسنده ها قدرت روایت داشته باشد، می تواند مخاطب خود را تحت تأثیر قرار دهد. وقتی من سارتر می خوانم، وقتی «تهوع»، «سن عقل» و «تعلیق» او را می خوانم، شیفته نگاهش در روایت هستم. کاملا می فهمم که بحث وجودی را مطرح می کند، بحث آزادی و اشکالش و ایده اش را به عنوان مخاطب آگاه تر درک می کنم. اما در نهایت موتوری که شما را به جلو می برد، داستان گویی است.


یعنی معتقدید نویسنده غیرسیاسی وجود ندارد؟
من مثل هر نویسنده دیگری حاصل تجربیات سیاسی خود هستم و معتقدم نویسنده غیرسیاسی وجود ندارد. تلقی نسلی از نویسندگان درباره سیاسی بودن، تلقی حزبی بودن مثل نویسندگانی چون تنکابنی بود که در ستایش حزب توده می نوشتند یا نویسندگانی که کتاب های سفارشی می نویسند. نویسنده نمی تواند سیاسی نباشد. وقتی درباره زنان می نویسید، این یک رفتار سیاسی است. مثلا اگر درباره خیابانی در مشهد می نویسید یا روایت می کنید، رفتار سیاسی دارید، چون خیابان منصه ظهور امر سیاسی است.


در دهه های 40 و 50 نویسندگان مطرحی داریم؛ از جمله احمد محمود، علی اشرف درویشیان، صادق چوبک و بسیاری دیگر که عمدتا متأثر از چپ نو هستند. در واقع می توان گفت با توجه به شرایط بین المللی آن برهه و از جمله فعالیت حزب توده در کشور، عمده روشنفکران آن زمان متأثر از این جریان فکری بودند. بر این اساس می توان گفت نویسندگان هر دوره با توجه به حوادث آن برهه زمانی، به یک شکل فکر می کنند؟ اگر چنین امری صادق باشد، می توان برای دهه های 60 تا 90 هم جریان فکری غالبی را معرفی کرد؟ و اگر چنین نیست، کثرت فرم و محتوایی که در کتاب های امروز می بینیم ناشی از چیست؟
درباره دهه های 40 و50 درست است، ولی شاید بهتر باشد بگوییم صدای غالبی که ما شنیده ایم صدای نویسندگانی بوده است که چپ نو یا چپ ارتدوکس بودند یا گرایش های چپ داشتند، وگرنه همان دوره نویسنده های غیرچپ مثل قاسم هاشمی ‌نژاد و شاعرانی مثل بیژن الهی و ابراهیم گلستان را داریم. اما خب صدای نویسندگانی مثل آل احمد، چوبک و... بلندتر است و طرفداران بیشتری نیز دارند. فضای سیاسی جامعه نیز ایجاب می کرد که ادبیات با مبارزبودن معنی پیدا کند. نمونه دیگر صمد بهرنگی بود؛ نویسنده ای که با کمترین استعداد در نویسندگی و نوشتن بدترین داستان ها، به دلیل مرگش تبدیل به ستاره شد. اما در دهه 60 از یک سو تشتت فکری زیاد است و از سوی دیگر تعداد کتاب هایی که چاپ می شود به دلیل بحران کاغذ آن قدر کم است که عملا نمی شود از جریان فکری غالبی سخن گفت؛ اگر هم باشد همان جریان چپ است. هرچند نویسندگان جدیدی هم ظهور کردند؛ نویسندگان مکتب حوزه هنری یا نویسندگان سازمان تبلیغات اسلامی که بیشتر در حوزه کودک فعال بودند و کارهایی که تولید می کردند مثل امیرحسین فردی که رمان «سیاه چمن» را نوشت، رمانی کاملا شعاری است و به انگاره های چپی نزدیک است. در دهه 70 هم این جریان وجود دارد، اما از اواسط دهه 70 که دوره مهمی در تاریخ ماست، اتفاقی که می افتد همین تشتتی است که به آن اشاره کردم. قدرت نویسندگان چپ یا سمپات چپ در ادبیات ما بسیار زیاد است و ناشران ما عمدتا چپ هستند. خیلی از آثار غیرچپ در گذشته اصلا پخش نمی شد. مثلا کتاب «یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ» سال 62 برای اولین بار منتشر شد، اما هیچ ناشری در ابتدا حاضر به انتشار آن نبود و نشر فاریاب برای اولین بار پس از مدت ها آن را منتشر کرد. با آمدن دولت اصلاحات، تشتت و تکثر عجیب وغریبی در فضا ایجاد شد که بسیار مثبت بود.


نویسندگان امروز چطور؟ از نظر بینش سیاسی و آثاری که تولید می کنند چگونه هستند؟
اکنون جریان های فعال متأثر از نگاه های مختلفی هستند که در جامعه فکری ما وجود دارد و خیلی جدی هم کار می کنند. برای همین است که ما این تشتت و تضارب آرا را می بینیم که بسیاری اوقات به شکل جدل است. اما ایرادی ندارد، تک صدایی هولناکی که در سه چهار دهه گذشته ما بود، به قول معروف چیزی نبود که بتوانیم به راحتی از آن گذر کنیم و نویسنده ای بتواند از لایه های آن سر بیرون بیاورد. به نظر من این فضا شکسته شده و اتفاق مهمی از لحاظ فکر ادبی در ادبیات ما در حال وقوع است.


از آنجا که بخشی از فعالیت مطبوعاتی و تخصصی شما در حوزه نقد ادبی است، نظر شما درباره بازار نشر امروز چیست؟ با توجه به اینکه عمده آثار پرفروش بازار، از نویسندگانی نظیر «جوجو مویز» است، آیا می توان این جریان را به منزله نوعی ابتذال در مطالعات مردم دانست یا اینکه یک روند طبیعی است برای مخاطبانی که مطالعات عمیقی ندارند و به سمت کتاب های عامه پسند می روند؟
با بخش دوم حرفتان موافقم. من نمی توانم به آدمی که مطالعه محدودی دارد، «ناباکوف» را پیشنهاد کنم، زیرا درک و شناختی از آن ندارد و آزار می بیند. همه جای دنیا رمان عامه پسند و زرد در شکل ها و ژانرهای مختلف، در بازار فروش ادبیات وجود دارد و پول ساز است. شکل کتاب خواندن مخاطبان این تیپ ادبیات با ما فرق می کند؛ آن ها کتاب می خوانند که لذت صرف ببرند، اما من فارغ از لذت بردن در مطالعات خودم، می خواهم با وجوه تاریکی از جهان روبه رو شوم. در واقع ادبیات عامه پسند نیاز همیشگی جامعه است، مثل سینما و موزیک عامه پسند. ما نمی توانیم آن را نفی کنیم یا نادیده بگیریم. اصلا ما نمی توانیم اشتباهاتی را که امثال آقای اباذری درباره پدیده ای مثل پاشایی انجام دادند که همه را محکوم کردند و به قول معروف به جامعه تاختند، مرتکب شویم. بخش عمده ای از جامعه طرفدار این نوع محصول فرهنگی است و نمی شود این مسئله را نادیده گرفت. من تولیدکننده آن محصول نیستم، چون تولید هر محصول، مقتضیات خاص خود را دارد که من بلد نیستم. البته باید این نکته را هم گفت که بخش های خیلی محدودی از این مخاطبان، بعدها به مخاطبان حرفه ای و نویسندگان تبدیل می شوند. امروز در بازار کتاب آثار فوق العاده بی ارزشی مثل آثار خانم مویز پرفروش است، اما در کنارش رمان «جزء از کل» استیو تولتز هم فروش زیادی دارد. کماکان نویسندگان رمانتیک مثل نادر ابراهیمی و مصطفی مستور نیز پرفروش هستند. حتی در دوره های کوتاهی، گاه کتاب های جدی هم پرفروش می شوند، مثل آثار یرواند آبراهامیان. این اتفاق در کلیت وجود دارد، ولی همیشه در کل تاریخ کتاب های زرد آمار زیادی در فروش داشته اند. شاید امروز عجیب به نظر برسد، ولی در گذشته سیستم آماری نداشتیم که این آمار را دقیق مشخص کند. 10 سال پیش چیزی با عنوان کتاب پرفروش نداشتیم. در هفت هشت سال اخیر چون این آمار تجمیع می شود، می توانیم به چنین نتیجه ای برسیم. کافی است به دهه های 50 یا 60 یا 70 در آمریکا برگردید؛ بخشی از آمار فروش آثار ادبی مربوط به آثار پروفروش عامه پسند بوده است. البته در کنارش «سلینجر» هم ممکن بود فروش خوبی داشته باشد. البته اضافه کنم که کلا ذائقه ادبی مردم به ویژه در 12 سال گذشته پایین آمده، ولی همین که باز به سراغ کتاب می روند خوب است و اگر 5درصدآن ها به کتاب های جدی تر برسند، به نظر من شگفتی در فضای نشر ما به وجود خواهد آمد.


برای این که یک اثر در میان مردم دیده شود و ماندگار باشد و مدام درباره آن بحث شود، چه ملاک هایی را قائل هستید؟
ادبیات در تعامل با مخاطب ساخته می شود. برخی دوستان و شاید بیشتر مارکسیست ها یا فرانکفورتی ها به اینکه فرهنگ به مثابه کالا و امثالهم قرار بگیرد، اعتقادی ندارند و در برابر آن موضع می گیرند، اما من فکر می کنم که کتاب یا هر بسته فرهنگی از قبیل فیلم یا یک پکیج موسیقی، کالاهای فرهنگی هستند و باید خریداری شوند. وقتی 20 سال، 15 سال یا 5 سال از تاریخ انتشار یک رمان می گذرد و هنوز خریداری می شود و آدم های جدیدی سراغش می آیند، موفق است. بیایید درباره چوبک صحبت کنیم؛ چوبک تا چند ماه پیش، بیش از 4 دهه کارهایش به صورت رسمی منتشر نشده است یا هدایت که البته مورد خاصی است یا نویسنده ای مثل احمد محمود که به طور خاص رمان «همسایه ها» نوشته او از سال 56 تا کنون چاپ رسمی نداشته است، اما جامعه و سه نسل از مخاطب خواستار آثار آن ها بوده اند یا درصدد رابطه برقرارکردن با این آثار برآمده اند. این نشان دهنده زنده بودن یک رمان است؛ اینکه چند نسل بتوانند و بخواهند درکش کنند، وگرنه ما در دهه های 40 و 50 نویسنده های زیادی داریم که در دوره خودشان مشهور و شناخته شده هستند، ولی بعد از چند سال کاملا گم شدند. در آن زمان کتاب هایی منتشر می شد و نویسنده هایی بودند که آن زمان شهرت داشتند ولی نتوانستند از دیوار زمان رد شوند. من دوباره تأکید می کنم که کتاب باید بتواند به حیات خود در طول یک دوره طولانی ادامه دهد، وگرنه از بین می رود.


شما در رمان های خود، فرمی خاص ارائه داده اید. این فرم ناشی از تجربه زیسته خاص مهدی یزدانی خرم است که به ابداع رسیده یا متأثر از نویسندگان خاص؟
من هم مثل هر نویسنده ای، تعدادی از نویسندگان را بیشتر از بقیه دوست دارم و بی تردید روی من تأثیر گذاشته اند؛ جان دوس پاسوس و همچنین سلین و زولا خیلی روی من تأثیر گذاشته اند. در میان نویسندگان ایرانی نیز احمد محمود، رضا جولایی و تا حدود زیادی گلستان روی من اثر گذاشته اند. اما بیشتر از هر چیزی این فرم، حداقل فرمی که در این دو رمان وجود دارد، حاصل مطالعات غیرادبی من است؛ یعنی در واقع مطالعات من بیشتر در حوزه زیبایی شناسی و تاریخ. مسئله دیگر این است که زیست بسیاری از ما که در دهه 70 به طور جدی وارد کار ادبیات شدیم، با تنش های زیادی همراه بود. چون روزنامه نگاری شغل اصلی من بود، طبیعی بود که برخی اتفاقات در ایران بر کار من اثر بگذارد؛ مثلا توقیف کتاب در طول یک شب یا گم شدن یک آدم که گاهی در یک ساعت اتفاق می افتد و اصلا گاهی نمی توانید یک آدم را حتی در طول یک سال دنبال کنید، زیرا ممکن است اول تیر او را ببینید و در مرداد ته دنیا باشد و در 10 روز سرنوشتش عوض شود. این در دوره های مختلف تاریخی ما هم بوده است؛ در دهه 20 که خیلی به آن علاقه دارم یا در اوایل انقلاب می بینیم که سرنوشت آدم ها در یک ساعت تغییر کرده و علت آن به وضعیت ناتورالیستی تاریخ در ایران مربوط است؛ هجمه ای که ناگهان به واسطه جنگ، انقلاب یا عوض شدن ناگهانی هنجارها بر شخصیت وارد می شده است. این اتفاقات در ادبیات، تاریخ و زندگی ما زیاد افتاده است و من بخشی از این ها را استخراج کرده ام. تاریخ ما روند پیوسته ای نداشته و مملو از حفره های عجیب وغریب متأثر از اتفاقات اجتماعی و نوع زیست انسان ایرانی است. سرنوشت خود نویسنده ها را ببینید که یک باره گم و پیدا می شوند. مدار زندگی در ایران حداقل در شهرهای بزرگ، مدار خیلی لرزانی است؛ خط مستقیم نیست که شما در آن زندگی روتینی داشته باشید، به ویژه در قشر ما نویسندگان و روزنامه نگاران؛ شغلی که به راحتی ممکن است از بین برود.


اگرچه به سبب سبک تجربه گرای شما، مخاطبانتان عام و داستان هایتان عامه پسند نیستند، اما آثار شما از فروش خوبی برخوردار است. به طور کلی ملاک های موفقیت یک نویسنده را در چه چیزی می دانید؟
به نظرم بعد از مرگ یک نویسنده است که می توان درباره موفقیت او اظهارنظر کرد. زمانی که یک نویسنده، خود فکر کند موفق است، کارش تمام است و در همان سطح متوقف می شود. به نسبت نویسندگانی که در فرم ذهنی من می نویسند و در همان ساختار هستند، از دیده شدن کارهایم راضی هستم؛ هرچند برای کارهای بعدی امیدوارم تعداد خوانندگان بیشتر شود. فارغ از بحث فروش که برای هر نویسنده ای لذت بخش است و هرکه بگوید مهم نیست کذاب است، برای من بیشتر بازخوردها مهم است؛ اینکه چه مقدار نظرات مثبت، منفی، انتقادی و حتی نظرات تند احساسی درباره کتابم وجود داشته باشد. درباره بخش دوم سئوالتان که چه ملاک هایی نویسنده ای را موفق نشان می دهد، جنس نویسنده ها با هم فرق می کند، اما اگر بخواهم از نویسنده های تجربی بگویم که خودم هم جزو آن ها محسوب می شوم، به نظر من اگر کتابی بتواند بیش از 4 یا 5 سال به زیست خود ادامه دهد و در واقع به دست نسل بعدی برسد، نویسنده آن کتاب موفق است؛ یعنی کتاب در بازار هر چند سال یک بار تجدید چاپ و درباره آن صحبت شود، نسل جدید درباره آن بنویسند و نظر بدهند، مانند آقای جولایی که «سوءقصد به ذات همایونی» را در اوایل دهه 70 منتشر کرد، ولی تا همین امروز هم تجدید چاپ و درباره آن صحبت می شود یا نویسندگانی مثل محمدرضا کاتب یا یعقوب یادعلی که فروش چندانی ندارند و به 2 یا 4 یا 5 چاپ محدود می شوند اما مدام درباره آن ها بحث و نوشته می شود. این در حالی است که نویسندگانی وجود داشتند که گاه چاپ های خیلی زیادی داشتند و بعد از یک سال کاملا فراموش شدند یا نویسندگان نخبه گرایی که فکر می کردند چه کار عجیب وغریبی نوشته اند و بعد از هیاهویی کوچک از بین رفته اند و دیگر هیچ کسی سراغشان را نگرفته است. در نهایت باید بگویم موفقیت یک نویسنده در زنده بودنش در بین حداقل 2 نسل از مخاطبان است.


نخبه گرایان به ویژه در مکتب فرانکفورت بر این نظرند که خواست مخاطب مهم نیست، متفکر باید حرف خود را بزند و حتی در مواقعی ذائقه سازی کند. در مقابل دیدگاه مبتنی بر مکتب بازار بر این نظر است که اثر تولیدی نوعی کالاست و تا زمانی که کالا فروخته نشود اهمیتی ندارد؛ هر چقدر هم که حرف جدی برای زدن داشته باشد. در این جدال، مهدی یزدانی خرم کجا ایستاده است؟
من بیشتر در میانه هستم، ولی به مکتب فون هایک نزدیک ترم. هیچ تردیدی ندارم که منِ نویسنده می نویسم چون قصد دارم ذائقه خود را تحمیل کنم. جنس نویسندگان نخبه و تجربی و ضدجریان این است که ذائقه خود و نگاه خود را نشان بدهند ولی درعین حال نمی توانند نسبت به مخاطب بی تفاوت باشند. من برای مخاطب نمی نویسم، ولی باید بتوانم بخشی را که می توانند مخاطبم باشند پیدا کنم. این کار، بازاریابی و کاری اقتصادی است. زمانی مشهور بود که اگر یک کار خوب منتشر شود، اگر زیرسنگ هم باشد دیده می شود. من می توانم به شما کتاب های خوبی معرفی کنم که به بازار ارائه شدند اما چون خوب معرفی نشدند از بین رفتند. این افسانه ای بود که در دهه های 60 و 70 شمسی رواج داشت و دلیل آن هم این بود که کتاب خیلی کم چاپ می شد و به هر صورت احتمال داشت که به دست مخاطبان نرسد. امروز اگر شما در نخبه ترین شکل کاری هم باشید و متفاوت ترین اثر را هم تولید کنید، نیاز به پخش دارید.


برخی متفکران از این منظر که رمان خواندن باعث نوعی انزوا در دنیای مدرن می شود، منتقد جریان رمان هستند. در میان فرم های مختلفی که برای داستان گویی و روایت وجود دارد، چرا انتخاب شما رمان است؟
فرانکفورتی ها کلا رمان را دوست نداشتند. آدورنو هم همین گونه بود. بیشتر به سمت شعر گرایش داشتند. رمان قلب ادبیات است. این رمان است که در واقع ذهن ادبی را تعیین می کند و رقم می زند. این حرف من نیست، بلکه تجربه ای است که در جهان وجود دارد. به نظر من بی تردید رمان عالی ترین و پربسامدترین نوع روایی است که می تواند تکه های مختلف روح تاریخ، روان شناسی و زندگی اجتماعی شخصیت ها را کاملا بیرون بکشد و شما را با خود همراه کند. هیچ رمانی باعث تحرک اجتماعی نشده است؛ اصلا وظیفه رمان چنین چیزی نیست، اما خیلی از رمان ها راوی تحرکات اجتماعی مهمی بودند و بعدها اگر انقلاب ها و کودتاها و حتی اتفاقات کوچک از بین رفتند، رمان ها آن ها را زنده نگه داشتند. طبق آماری که داریم، 60درصد رمان هایی که در سال 2016 در فرانسه نوشته شده، ارتباط مستقیم به یکی از دو جنگ جهانی داشته است؛ یعنی یا روایت داستان در خود جبهه جنگ بوده یا شهری در دوره جنگ را روایت کرده است. چنین جذابیت و ظرفیتی بعد از گذشت 70سال از پایان جنگ جهانی دوم هنوز باقی مانده است. رمان دقیقا انگاره مدرن است و داستان کوتاه هیچ گاه چنین قدرتی را ندارد. آن چیزی که ذهن ادبی را می سازد و فرشته تاریخی را که بنیامین شیفته اش بود احضار می کند، برخلاف نظر او، رمان است.


فرمی که استفاده کرده اید، در خدمت به محتواست یا برای شما همین فرم اولویت دارد؟
من فرمالیست هستم و فرم برایم اهمیت دارد. در واقع فرم است که محتوا را می سازد؛ فرم به معنای مکتبی، نه به معنای کلی تر آن. من هیچ وقت نمی گویم که می خواهم رمانی درباره مجاهدین خلق و مثلا عملیات مرصاد بنویسم، بلکه می گویم می خواهم مثلا با 4 شخصیت درباره کشته شدن در یک وضعیت نظامی رمانی بنویسم.


شما معتقدید که سطح عمومی ذائقه ادبی نسبت به گذشته کمی پایین آمده است؛ علت خاصی را برای این مسئله متصور هستید؟
این مسئله علل مختلفی دارد و یکی از علل آن را شاید بتوان به تأثیر مخرب تلویزیون، رسانه های عمومی و کم سوادی فکری جامعه مربوط دانست. از طرفی جامعه ای که دچار استرس های فکری است، سعی می کند وقتی در تنهایی به یک کتاب یا فیلم پناه می‌برد، آن کتاب یا فیلم آزاردهنده نباشد. اگر به دهه 60 نگاه کنیم که فضای جنگ و سختی وجود داشت و همه جا کمبود بود، میزان فروش رمان های تاریخی به طرز هولناکی در آن دوره بالاست. کتاب های «دلاور زند»، «خواجه تاج دار»، «کلیدر» دولت آبادی و به طور کلی کتاب هایی که رویکرد تاریخی دارند، طولانی و مفصل هستند و در آن ها زندگی در خانواده جریان دارد، بسیار پرفروش می شوند. این اتفاق در دوره های مختلف تاریخی برای ما افتاده است. در همان زمان،جنسی از ادبیات تاریخی زرد مثل رمان هایی که منصوری ترجمه کرده نیز بسیار پرمخاطب بوده است. این رجعت به تاریخ در این شکل دلیلی داشته است. اکنون می بینیم همین اتفاق در رمان های عامه پسند می افتد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->