وحید حسینیایرانی | مهدی یزدانیخرم در جامه یک نویسنده و روزنامهنگار فرهنگیِ شناختهشده و همچون هر فرد سرشناس دیگری، بیش از آدمهای معمولی زیر ذرهبین است. این قرار گرفتن در کانون توجه اهل قلم و عموم مردم کتابخوان، شاید باعث میشود بیان باورها یا مسائل جانبی حرفه او پررنگتر از حد معمول جلوه کند و گاه حاشیهساز شود. در ادامه به برخی از این حواشی و مسائل جانبی میپردازیم.
2 طیف ناهمساز با آقای نویسنده
اگرچه به دلیل شهرتش در جامعه ادبی و بهویژه عرصه روزنامهنگاری ادبی دوستان فراوانی دارد، مخالف -اگر نگوییم دشمن- نیز کم ندارد. بخشی از این مخالفتها برمیگردد به خط مشی سیاسی او که رویاروییهایی را در میان دستکم 2 طیف برانگیخته است؛ مخالفان ادبیات موسوم به روشنفکری و چپگرایان. مناظره او با احمد شاکری نمونه احتمالا مناسبی است که بازخوانی آن میتواند علت مخالفت گروه نخست را با او روشن سازد. در آن مناظره که تیرماه 1395 برگزار شد، شاکری در مقام مدافع اصل ممیزی رویاروی یزدانیخرمِ منتقدِ این پدیده نشسته بود. از سویی با توجه به رویکرد راستگرایانه و مواضع صریح نویسنده «سرخ سفید» بدیهی است که جریانهای چپ ادبی نیز با او آبشان در یک جوی نرود.
رماننویسِ مستبد
البته مخالفان او لزوما از 2 طیف یادشده نیستند. برای نمونه میتوان از برخی ناسازیها یاد کرد که کمابیش نمود عمده آن در فضای مجازی است. این تقابلها از انتقاد به کتابهای داستانی که با نظارت و بررسی یزدانیخرم در نشر چشمه چاپ میشود، تا واکنش به برخی اظهارنظرهای او را دربرمیگیرد. درباره نشر چشمه بهعنوان یکی از مهمترین بنگاههای انتشاراتی کشور در یکی دو دهه اخیر، لابد طبیعی است که حساسیتها و توجهات را برانگیزد و به نسبت گستردگی کار انتشاراتی مدنظر انتقاد به آن، و از جمله به دستاندرکاران آن، نیز درخور توجه باشد؛ اما ابراز دیدگاههای صریح این نویسنده و روزنامهنگار هم مجادلات بسیاری را سبب شده است. مثل مطرحکردن تعبیر «فاشیسم ادبی» و بهکار بردن تعبیر «نویسنده مستبد» برای خود که واکنشهای کمابیش تندی را برانگیخت؛ حالا چه این ترکیب ابداع او باشد و چه بتوان پیشینهاش را در مثلا مفاهیم ایدئولوژیستیزانه در نظریات ادبی غربی یافت و باز چه تأکید او را مبنی بر اهمیت نشان دادن قدرت نویسنده در نگارش اثرش و تفاوت فاشیسم ادبی با فاشیسم سیاسی و ... بپذیریم و چه آن را رد کنیم. نمونهای دیگر علاقه شدید یزدانیخرم به تیم فوتبال آبیپوش پایتخت است که در هنگام ابراز احساسات هوادارانهاش از جایگاه نویسنده و منتقد و روزنامهنگار فرهنگی فرود میآید و در هیئت یک استقلالی دوآتشه تیم رقیب و طرفدارانش را مینوازد. این بروز دادن عِرقِ فوتبالی، یکبار چنان حاشیهساز شد که او ناگزیر از بستن صفحه شخصیاش در فیسبوک شد.
جستارنویسی بر قابهای عکاسان
یزدانیخرم دلبستگی ویژهای به «عکس» دارد. اینگونه مینماید که این دلبستگی برآمده از درک مناسب او از ضرورت «درست دیدن» برای نویسنده رمان و داستان است. او که علاقه دارد از رویدادهای تاریخ معاصر در رمانهایش بهره ببرد، بهخوبی فهمیده است که باید زمینهها و فضاها و حالوهوای مقاطع تاریخی نزیسته اثرش را تجربه کند و با توجه به فاصلهگرفتن از آن، یکی از بهترین ابزارهای از سرگذراندن این تجربه، دیدن عکسهای مربوط است. بروز این دلبستگی، افزون بر نوشتههای داستانی او، در جستارنویسیهای اینستاگرامیاش بر قابهایی از عکسهای مطرح ایران و جهان دیده میشود. جالب است که در صفحه اینستاگرام او تحلیل عکس نهتنها بر اظهارنظرهای شخصی که حتی بر نوشتههای ادبی او چیرگی دارد.
شبانهروز او چند ساعت دارد؟!
آخرین نکتهای که در این نوشته به آن نگاهی گذرا خواهیم کرد، پرکار بودن این فعال عرصه قلم است. او اکنون در حوالی چهلسالگی، نوشتن 4 رمان را در کارنامهاش دارد. مقالات و یادداشتهای بسیار در چند نشریهای که در آن در سِمتهای گوناگون فعال است، نوشته است. تقریبا صفحه مجازی خود را مدام بهروز میکند. کتابهای گوناگونی را میخواند و در نشریات کاغذی یا فضای مجازی معرفی میکند. به اینها بیفزایید زمانی را که صرف نوشتن داستانهایش میکند، وقتی را که برای ورزش دلخواهش، کاراته کیوکوشین، میگذارد و داستانها و رمانهای منتشرنشده دیگرانی که برای بررسی و اعلام نظر و قابل چاپ دانستن یا ندانستن باید بخواند. پرسشی که پیش میآید این است که شبانهروز او چند ساعت دارد و آیا اصلا خواب و استراحت در زندگیاش مفهومی دارد؟!