خادم | شهرآرانیوز؛ توان دانش آموزان در دروس زبان و ادبیات فارسی ــ در خوانش، نگارش، درک مطلب و ... ــ از موضوعهایی است که بسیاری از اهل ادب و دغدغهمندان به آن اشاره کرده اند و درباره اش گفته و نوشته اند. آنچه پنهان نیست این است که گویا، به دلایل مختلفی، توانایی دانش آموزان در دروس گفته شده متناسب با دوره دوازده سالهای که در مدرسه میگذرانند نیست و وقتی دیپلم میگیرند هنوز مشکلات گاه پیش پاافتادهای در این زمینه دارند. کم توانی در خواندن متون نظم یا نثر، و معنی کردن و درک آنها یکی از آشکارترین و پرتکرارترین صحنههایی است که هر کسی که با دانش آموزان سر و کار داشته به چشم دیده است. این مسئله موضوع یک سلسلهگزارش است که در هریک پی یکی از دلایل یا عوامل مؤثر آن را گرفتهایم.
در بخش نخست، سراغ حسن دلارامی و حسین باقری، دو تن از معلمانی رفته ایم که هم دغدغه ادبیات دارند و هم سالها تجربه معلمی در این دروس در پایههای مختلف تحصیلی. یکی از نکاتی که حسن دلارامی به آن اشاره میکند این است که لذت ادبی از دانش آموزان گرفته شده و آنها فقط به فکر تست و کنکور هستند، چیزی که ارتباطی با ادبیات، که آمیخته با تخیل و خلاقیت است، ندارد.
از نکات مهمی که دیگر طرف گفتگو در این گزارش، یعنی حسین باقری، به آن اشاره میکند نیز این است که در برخی از مدارس، به خصوص مدارس مناطق روستایی، جای معلم متخصص و ادبیات خوانده خالی است و دبیرانی سر کلاس ادبیات میروند که تخصصی در این رشته ندارند.
حسن دلارامی که حدود هجده سالی سابقه تدریس دارد متوجه چالش درس فارسی هست و میگوید: دوران دانش آموزی را میشود به سه دوره تقسیم کنیم؛ یکی تا پایان دبستان است، بعدی دوره راهنمایی قدیم که حالا شده متوسطه اول، و سومی دوره دبیرستان قدیم یا متوسطه دوم. در پایههای اول، هدف این است که دانش آموز بتواند بخواند. اما، هرچه به پایههای بالاتر میرویم، بیشتر با مشکلاتی روبه رو میشویم. هنوز معلمان میخواهند همان روال روان خوانی و روخوانی یا رونویسی از متن فارسی را داشته باشند.
او ادامه میدهد: مسئله بعدی این است که دوره اول متوسطه بهترین دورهای است که ما میتوانیم بچهها را هم با ادبیات کهن آشنا کنیم، هم با ادبیات روز دنیا و هم با نویسندههای امروز خودمان. اگر بخواهیم درباره ادبیات کهن برای دانش آموزان کاری انجام دهیم، زمانش همین سه ساله دوره متوسطه اول است که در کنار کتاب درسی ــ اگر نقصی هم دارد ــ معلم میتواند بخشهایی از «تاریخ بیهقی» یا «سفرنامه» ناصرخسرو را هم بخواند و مرور کند. اما از این دوره هم انگار به عنوان مقدمهای استفاده میکنند برای دوره دوم دبیرستان تا بچهها را با آرایهها یا تست زودتر آشنا کنند که تست زنهای خوبی برای کنکور شوند.
دلارامی به تفاوت ذاتی دروسی مانند ریاضی و ادبیات اشاره میکند: شاید در درسهایی مانند ریاضی تست جواب بدهد، اما، برای فارسی و درسهایی که ما با مفهوم یا خیال سروکار داریم، بحث تست خطاست. اینکه درس فارسی یا یک مفهوم ادبی را در قالب چهارتا گزینه بیاوری خطاست.
بحث ادبیات یا ادبیات خلاق در دوره دوم خیلی کم رنگ است؛ باز هم همان روال است و دانش آموزان باید تستها را خوب بزنند که درصدهایشان بالا برود. هیچ کمکی که اینجا دانش آموز را با ادبیات کهن آشنا کند وجود ندارد. بچهها با این روش هیچ وقت با یک جریان ادبی آشنا نمیشوند. چیزی به نام قدرت درک مطلب یا تحلیل یک متن به هیچ وجه در دانش آموز ایجاد نمیشود که بعد ما بیاییم بگوییم چرا از ادبیات دور هستند، مگر فقط معلم علاقه مندی ایجاد کند.
این دبیر ادبیات یادآور میشود: به هیچ عنوان، ساعتی که در آن دانش آموزان لذت ادبی ببرند نداریم، مثلا ساعتی که در آن فقط شعر بخوانیم و درباره شعر حرف بزنیم. فاجعه در نوشتن است. علتهای زیادی هم دارد. چیزی به نام «نگارش خلاق» هم نداریم که دانش آموز بتواند ذوق ادبی اش را فعال نگه دارد. حوصله خواندن در بچهها کم شده است و به شدت ضد خواندن هستند. یکی از دلایلش همین است که آن قدر درگیر تست و کتابهای کمک درسی هستند تا در کنکور موفق شوند که جایی برای لذت بردن از متن باقی نمیماند.
مسئله مهم این است که فرصت ایجاد شود تا بچههای ما بتوانند لذت متون کهنمان را بچشند، آن هم بی نگرانی از آزمون و تست. در دوره دوم متوسطه، وقتی شما شعری را برای بچهها میخوانی، نه خوانش شعر برایشان مهم است، نه تصاویر شعر، فقط قلم به دست آماده اند که معنی را بگویی و بنویسند، که این کار هم اشتباه است. مثلا، شعری را که نظامی در دو بیت آورده هر معلمی بگوید من معنی میکنم اشتباه است، چون، اگر قرار به معنی و نثر بود، نظامی احتمالا از ما در این زمینه هم بهتر و خلاقتر میبود.
از او درباره اینکه چطور میشود وضع موجود را بهبود بخشید میپرسیم؛ این طور پاسخ میدهد: یکی این است که باید ساعتی مخصوص کتاب و کتاب خوانی باشد، و آن ساعت دست معلم ادبیاتی باشد که علاقهمند به متون است. قسمتهایی مانند «بخوانیم و بیندیشیم» را بیشتر کنیم، از بیهقی و ناصرخسرو که نوشته شان نمونههای خوب نثر است بیشتر بیاوریم. یا میشود از «شاهنامه» مستقیم خود ابیات را آورد تا بچهها با آن آشنا شوند و هیچ تستی از آن طراحی نشود.
داستانهای معاصر خیلی کم است؛ میشود متونی مانند تک نگاریهای جلال آل احمد، «سووشون» سیمین دانشور، بعضی از داستانهای صادق هدایت، یا «کلیدر» محمود دولت آبادی را برای آشنایی دانش آموزان با نثرنویسان معاصر در کتابها آورد. من بخشی از ساعت کلاسی خودم را به خواندن متون کهن و معاصر اختصاص داده ام و توانسته ام با این کار ساعت ادبیات را از حالت خشک خودش خارج کنم.
راهکار دیگری که شخصا به آن رسیدم این بود که در ساعات غیردرسی، داوطلبانه و رایگان، کلاس تشکیل دهم و با بچهها رمانهای مهم دنیا را بخوانم. همیشه مخالفتهایی هم وجود داشته است. مدیران خوبی که من در همه این سالها با آنها کار کرده ام مدیرانی بوده اند که اختلالی در این کار ایجاد نمیکردند و مانع آن نمیشدند.
حسین باقری دبیر ادبیاتی است که به گفته خودش در پایههای دهم و یازدهم و دوازدهم درس میدهد و بیشتر در مدارس روستایی خدمت کرده است. او تجربهای متفاوت دارد و میگوید: پایه دانش آموزانی که من با آنها کار کرده ام و میکنم بسیار ضعیف است، احتمالا، چون معلم هایشان در دوره راهنمایی توجهی به درس ادبیات فارسی نمیکرده اند و آن را جدی نمیگرفته اند؛ مثلا، معلم تاریخ و جغرافیا میآمده و فارسی را هم درس میداده یا سربازمعلم را میگذاشته اند دبیر ادبیات. احتمالا این باعث شده دانش آموزانی که من با آنها کار کرده ام، چه در خوانش و چه در معنی، بسیار بسیار عقب باشند.
او میافزاید: مسئله دیگر دوزبانه بودن دانش آموزانی است که با آنها کار کرده ام، و این باز کار را سخت میکند؛ مثلا، آنها با یک گویش خاص فکر میکنند، ولی باید فارسی حرف بزنند یا بخوانند. در جایی که زبانشان فارسی است، مشکلشان کمتر است، ولی کسانی که زبان مادری شان غیر از فارسی بوده و در خانه تا هفت سالگی تقریبا همیشه مثلا با یک گویش خاص صحبت میکرده اند، وقتی به مدرسه میآیند، مشکل دارند.
البته من مسئله و مشکل اصلی را در همان پایههای ابتدایی میبینم؛ یعنی معلم پایههای ابتدایی و راهنمایی از همه پایهها مهمتر است و در این مناطق نیز ضعیفترین معلمان را در سالهای گذشته برای همین دورهها آورده اند. من دانش آموز کلاس دوازدهم داشتم که نمیدانست فعل چیست؛ یعنی در دوازده سال تحصیل همین را هم درست نگفته اند یا او یاد نگرفته است. وقتی دانش آموز دوازدهم این سؤال را میپرسد، فرومی ریزی و میروی از اول شروع میکنی. وقتی میرفتم سر کلاس، دیگر فرق نمیکرد چه پایهای باشد؛ شروع میکردم از ابتدا درس دادن.
باقری خاطرنشان میکند: تجربه درس دادن در مشهد را هم داشته ام؛ آنجا هم خیلی تعریفی نداشته است. یکی از دلایلش این است که معلمها درسهای روان خوانی را اصلا برگزار نمیکنند و از آن رد میشوند؛ نه روی لحن کار میکنند، نه روی خوانش، و نه حتی خودشان درست میخوانند. خیلی وقتها این طور اتفاق میافتد که معلمی که حال وحوصله ندارد مینشیند و خوانش را به دانش آموزان میسپرد و بعدش هم رد میشود میرود.
ضعف و اشکال در کتابهای درسی از دیگر نکاتی است که این معلم ادبیات به آن اشاره میکند: متنها یا داستانهایی که برای کتابهای درسی انتخاب شده وحشتناک است. این متون هیچ ذوقی را در بچهها بیدار نمیکند، آن هم بچههای این نسل که «شاهنامه» یا کتابهای تاریخی که برای ما جذاب بودند هم برایشان جذاب نیست.
آن وقت، برای بچههای این نسل میآیند «سنگرسازان بی سنگر» میگذارند توی کتاب. من در جلسهای میگفتم که حتی اگر از دفاع مقدس هم بخواهی انتخاب کنی خیلی متنهای قوی تری از متنهایی که در کتاب آورده اند وجود دارد. بعضی از کسانی که مطلبی از آنها در کتاب آورده اند اصلا نویسنده نیستند و اسمهایی هستند که اگر بگویم احتمالا به گوشتان هم نخورده است.
وقتی در کتابهای درسی ما خبری از نویسندگان و شاعران بزرگ ما نیست، یعنی متن درست انتخاب نشده است؛ مثلا، وقتی میخواهیم از شعر سپید برای بچههای کلاس دهم بگوییم، به جای اینکه بهترین نمونه آن را معرفی کنیم، چهکسی را معرفی میکنیم؟ متأسفانه انتخابها درست نیست. خلاصه، میتوانیم بگوییم جای ادبیات در کتابهای درسی ادبیات دبیرستان خالی است.