الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ با وجود همه قوانینی که وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی برای آموزشگاههای هنری، انجمنها و تعیین صلاحیت و سنجش استادان هنر وضع کرده است، هیچ راه مشخصی در عرصه آموزش برای تشخیص سره از ناسره وجود ندارد. به ویژه با پررنگ ترشدن فضای مجازی در زندگی مردم، هرکسی با هر سابقه و سطحی به راحتی میتواند ادعای استادبودن در حوزه هنر کند و آموزش بدهد، بدون اینکه هیچ معیاری برای سنجش ادعای او وجود داشته باشد.
از آنجایی که هنر تا حد زیادی به قدرت خلاقیت و آفرینش شخصی افراد وابسته است و به سختی میتوان یک روش مشخص برای آموزش هنر تدوین کرد، آشفتگی و به هم ریختگی موجود نیز ممکن است خلاقیتها را کور کند و استعدادها را هدر دهد و حتی در برخی موارد زمینه سوءاستفاده را فراهم کند.
چه بسیارند علاقهمندان به هنر که خیلی زود اسیر تبلیغات و وعدههای رنگارنگ افراد در فضای مجازی شده و در آخر به جز سوءاستفاده چیز دیگری ندیده اند. با این مقدمه سراغ دو هنرمند شناخته شده مشهد رفتیم و از آنها درباره الزامات آموزش هنر و ضرورت و چگونگی ساختارمندکردن این حوزه پرسیدیم.
آموزش هنر در ذهن بسیاری از افراد با اوقات فراغت تعریف شده است و از آنجایی که آدمها معمولا در اوقات فراغتشان کارهای جدی انجام نمیدهند، هنر و آموزش هنر نیز مسئلهای سرگرم کننده و صرفا برای گذران وقت خواهد بود. با چنین نگاهی آیا اصلا اهمیت دارد که آن آموزش چه سطحی دارد، توسط چه کسی ارائه میشود و در آخر چه مهارت و خلاقیتهایی را در هنرجو شکوفا میکند؟
محمد مداح حسینی، بازیگر، نمایشنامه نویس و استاد دانشگاه، سه مشکل عمده در آموزش هنر را برمی شمرد: نخست اینکه سیستم اعتبارسنجی و تشخیص صلاحیت مشخصی درباره استادان و مدرسان هنر وجود ندارد؛ دوم اینکه هیچ گونه آموزشی برای ارتقای سطح استادان و به روزشدن آنها نیست؛ سوم اینکه بیشتر آموزشها به چند رشته محدود شده اند. برای مثال در هنرهای نمایشی تمرکز بر آموزش بازیگری است و دیگر بخشها مانند نویسندگی و کارگردانی فراموش شده اند.
به همین دلیل، با رشد سرطانی بازیگران مبتدی و درپی آن، کارگردانان بی مایه و نمایشهای کم کیفیت روبه رو هستیم. سرمایههای فراوانی در این فرایند هرز میروند و سلیقه تماشاچیان بد میشود. این هنرمند بر ضرورت نظارت یکپارچه و نظاممند بر آموزش هنر تأکید میکند، اما با این شرط که نظارت توسط خود هنرمندان صورت بگیرد، نه دولت. او دراین باره میگوید: در همه جای دنیا چنین رویکردی وجود دارد. این میتواند مانند نظارتی باشد که اتحادیهها و نظامهای شغلی بر اصناف، پزشکان، وکلا یا مهندسان دارند.
شما اگر شکایتی از یک نانوا یا یک پزشک یا مهندس داشته باشید، به اتحادیه یا نظام پزشکی یا نظام مهندسی مراجعه میکنید، یعنی جایی که نمایندگان آن شغل که با فرایندهای حرفه و دغدغهها و مسائل آن آشنا هستند، شکایتتان را بررسی میکنند؛ اما وقتی نظارت را به دست دولت میدهید، کارمندی که به مسئله آشنا نیست، به جای آنکه بتواند نظارت مؤثری داشته باشد، یک بروکراسی ناکارآمد ایجاد میکند.
در گذشته بیشتر بار آموزش هنر بر دوش انجمنهای هنری بود، اما در سالهای گذشته این آموزشگاههای آزاد هنری هستند که نقشی پررنگتر و اصلیتر را در این زمینه بازی میکنند. مداح حسینی این اتفاق را شمشیری دولبه توصیف میکند و میگوید: جنبه مثبت آن این است که تنوع خدمات آموزش هنر افزایش پیدا کرده و رقابت ایجاد شده است. چنان که میدانیم، شرط هر توسعه ای، رقابت است. تا زمانی که رقابت سالم نباشد، امکان توسعه هم وجود ندارد. اما جنبه منفی آن همین آشفتگی و بلبشویی است که اکنون به وجود آمده است و معلوم نیست جای هرکسی کجاست!
به نظر او، سامان دهی این وضع باید برعهده خود آموزشگاهها گذاشته شود: آموزشگاه دارها باید بتوانند بر سر منافع مشترکشان به توافق برسند. از سوی دیگر، معمولا هنرجویان از حقوق خودشان آگاه نیستند و متوجه کم فروشی آموزشگاههایی که هنرهای مختلف را با بدترین کیفیت آموزش میدهند، نمیشوند.
این بازیگر تئاتر درباره برخی کارگاههای رایج هنری میگوید: اگر بخواهم صادقانه صحبت کنم، باید بگویم بسیاری از این کارگاههای آموزشی بی ارزش اند و بازدهی ندارند و صرفا با هدف تجاری برگزار میشوند. در اینجا مسئله صرفا سودجویی آموزشگاه دارها نیست، بلکه بخشی از مشکل ناشی از ناآگاهی مخاطب است.
برخی مخاطبان به دلیل نداشتن سواد رسانه ای، صرفا دنبال این هستند که سلبریتیها را از نزدیک ببینند و نمیخواهند چیزی یاد بگیرند. بنابراین، نبود ساختارهای صنفی پاسخگو و ناظر بر فعالیتهای آموزشی در اینجا هم تأثیر سوء خودش را نشان میدهد. البته معدود کارگا ههای اثرگذار هم بوده اند که اتفاقا این موارد، آنهایی بوده اند که با آدمهای معروف و سلبریتی برگزار نشده اند.
زمانی در این شهر تعداد مدرسان رشتههای مختلف هنری مانند موسیقی به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسید، ولی امروز کافی است در هر خیابان و محلهای گشت کوچکی بزنید. دست کم یکی دو تابلو آموزشگاه موسیقی را خواهید دید. این تازه برای جاهایی است که مجوز رسمی فعالیت دارند.
اگر غیررسمیها و فعالان آموزش هنر در فضای مجازی را هم بخواهیم حساب کنیم، متوجه افزایش فوق العاده خدمات آموزش موسیقی در سالهای گذشته خواهیم شد. برای رشتههای دیگر هم همین وضع کمابیش وجود دارد. اما چنین رشدی را در کیفیت آموزش هنر نیز میتوانیم مشاهده کنیم؟ آیا افزایش کمی آموزش هنر ما را به استانداردهای مشخصی در کیفیت آموزش نیز رسانده است؟
حامد طاهری، آهنگ ساز و مدرس موسیقی، در پاسخ به این سؤال میگوید: به دلیل دسترسی به فضای مجازی و دسترسی آسان به استادان و دورههای آموزشی، تا حدی اوضاع بهبود یافته است، اما در سطح سخت افزاری مانند تجهیزات و استانداردهای آموزشگاهها رشد چندانی نداشته ایم. نخست به این دلیل است که استانداردهای مدونی وجود ندارد و دوم به این علت است که اگر هم استانداردهایی وجود داشته باشد، عموما رعایت نمیشود. البته باید به این موضوع هم دقت کرد که استانداردسازی فضاهای آموزشی هنر به ویژه در موسیقی مستلزم هزینه و سطحی از گردش مالی است تا بخش خصوصی را به سرمایه گذاری در این حوزه تشویق کند.
او درباره ضرورت نظارت بر آموزش هنر و چگونگی آن میگوید: دراین باره دو دیدگاه وجود دارد. عدهای معتقدند هنر چارچوب خاصی ندارد و هر کسی با هر سبک وسیاقی میتواند هنر خودش را ابراز کند و کسانی نیز که علاقهمند هنر او هستند، میتوانند پیرو همان سبک و شیوه ارائه هنری باشند و از او یاد بگیرند. در مقابل، دیدگاه دیگری وجود دارد که میگوید هنر و آموزش آن حتما باید کلاسیک و طبقه بندی شده باشد.
این هنرمند میافزاید: برای انتخاب تصمیم درست به نظرم بهتر است به نمونههای موفق در دنیا نگاهی بیندازیم. متأسفانه ما برخلاف بیشتر کشورها، هیچ نظام خاصی نداریم که بتواند سطح کیفی و توانایی یک هنرمند را بسنجد. در بسیاری از کشورهای پیشرو در زمینه هنر، یک هنرمند در خانه اش هم میتواند تدریس کند، اما حتما باید سرفصلهای مشخصی را که در نظام آموزشی آن هنر نوشته شده است، رعایت کند.
بعد از تمام شدن یک دوره آموزشی، مراکزی غیردولتی، اما مورد حمایت دولت، گواهی نامه پایان آن دوره را به هنرجو اعطا میکنند. نمونه هایش کنسرواتورهای موسیقی هستند که دانشگاه نیستند و مستقیم با بخش دولتی کار نمیکنند، اما در بخش خصوصی براساس استانداردهای ازپیش تعیین شده خدمات آموزش موسیقی ارائه میدهند.
طاهری ادامه میدهد: ما در کشورمان در هیچ جایی، نه در مراکز آکادمیک، نه در مراکز غیررسمی و نه در مراکز خصوصی، استانداردهای مشخص و نوشته شدهای نداریم. مثلا اگر یک فرد معمولی بخواهد سنتور یاد بگیرد، نمیداند از کجا باید شروع کند و چه مدتی را باید طی کند تا بتواند به یک درجه مشخصی از توانایی و تخصص در سنتور برسد.
طاهری با بیان اینکه ما در عرضه محصول هنری نسبت به دنیا عقب هستیم، میگوید: به همین دلیل بازار برای بی هنرها و کسانی که همیشه از استانداردها فرار میکنند و بنیه هنری ندارند، خیلی داغ میشود؛ زیرا هرکسی هر ادعایی مطرح کند، مترومعیاری برای سنجش آن وجود ندارد. تا این استانداردها را ننویسیم و فضای آزادانه تری برای ارائه اثر هنری نداشته باشیم، این مشکل همچنان وجود دارد. تعیین متولی و نظارت توسط خود هنرمندان میتواند یک راهکار برای برون رفت از این بلبشو باشد که البته ابزار هم میخواهد. متأسفانه انجمنها تشکیل میشوند، اما به دلیل اینکه قدرتی پیدا نمیکنند یا امکانات مالی مناسبی در اختیارشان قرار نمیگیرد، ضعیف میشوند.
این هنرمند نیز مانند مداح حسینی به نبود یک سیستم منسجم در آموزش هنر اشاره میکند و میگوید: بسیاری از مشکلات در هنر و آموزش هنر با ایجاد نظام یا سیستمی، به دست خود هنرمندان حل میشود، ولی چنین نظامی باید قدرت داشته باشد. ما انجمنی درست میکنیم و دولت میخواهد ضمنا انحصار خودش را نیز از انجمن برندارد. این یک بام و دو هواست! شما نمیتوانید نظام پزشکی داشته باشید، ولی در کنارش قدرت به او ندهید.
یعنی اگر پزشکی تخلف کرد، بگویید نظام پزشکی نمیتواند تعطیلش کند. نظام پزشکی وقتی میتواند کارش را درست انجام دهد که بازوی اجرایی هم داشته باشد. اگر این اتفاق در هنر بیفتد که صفرتاصدش به دست خود هنرمندان باشد و بازوی اجرایی درستی هم در اختیارشان قرار بگیرد، قطعا اوضاع از این بهتر خواهد شد.