انتشار فیلمی از، اما مجمعه ایرانشهر و درپی آن واکنش کاربران فضای مجازی و رسانهها که استعفای ایشان را به دنبال داشت، نکتههایی داشت که پنهان ماند. اینکه چرا از خودرو پیاده نشد تا از نزدیک در برابر کارگران قد خم کند، اینکه چرا همه را به یک چشم ندید و اینکه چرا فرد کنار او به دقت از ریزهکاریها تصویر میگرفت، حرف این یادداشت نیست. به نظر من اگرچه این اتفاق خیلی خوب بد اجرا شد _و خود امام جمعه محذوریتهایی مطرح کرد که اخلاقا باید پذیرفت_، درس خوبی هم داشت که میشود درسآموز باشد. نکته پنهان ماجرا این است که ایشان منتظر نماند تا کارگران به او مراجعه کنند، بلکه او خود به میان مردم رفت و چشم در چشم کارگران شد. بیگمان وقتی مسئولان ما به خیابان بیایند و درد کارگر را در چهره او ببینند و زخم او را در دستش، وقتی مستقیم حرف او را بشنوند که صبح تا شب در کنار خیابان در سرما و گرما منتظر میماند تا شاید شبی را دست پر به خانه برگردد، هم مدیر نظام اسلامی نگاهش واقعیتر میشود و هم کارگر دلگرمتر. تا درد لمس نشود تا درد دیده نشود تا درد حس نشود، درمان آن ممکن نیست. دردها هم فقط اقتصادی نیست؛ دردهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی هم در جامعه داریم. اگر مدیر و مسئول به خیابان بیاید، آن وقت میتواند درک درستتری از جامعه داشته باشد و در کنار آمار رسمی، آنچه را به چشم دیده است به مبانی تحلیل خود بیفزاید. آسیبهای اجتماعی در آمارهای کاغذی کجا و رودررو در کوچه و خیابان دیدن کجا؟