کاظم کلانتری/ شهرآرانیوز؛ موقعیت جدیدی است که از یک مجموعهنقاشی، سریالی ساخته شود. دیدن قبل و بعد از آنچه در یک نقاشی آمده، جاندادن به زمانهایی است که بهتنهایی دنیایی را به وجود میآورند. ناتانیل هالپرن، در «قصههایی از حلقه» همین کار را کرده است؛ مجموعهنقاشیهای آیندهنگرانه و فراطبیعی سیمون استالنهاگ سوئیسی را که در کتاب «قصههایی از حلقه» آمده و براساس آن یک بازی هم طراحی شده دیده، به آنها فکر کرده و جهان خیالیشان را در داستانهایی بسط داده است؛ نتیجه نه یک سریال داستانی صرف است، نه یک مستند علمی و نه حتی تصاویری شاعرانه؛ سریال جدید «آمازون» نگاه کنجکاوانهای است به معنای زمان؛ درست مثل کتاب «رؤیاهای انیشتن» که آلن لایتمن در شهری خیالی در سوئیس داستانهایی تعریف میکند از تأثیر زمان بر زندگی؛ داستانهایی که شاید غیرواقعی و غیرممکن به نظر برسند، اما جزئی از درون ما هستند، بخشی شگفتآور از تجربه درونی زمان. آلن لایتمن در روز ۲۸ آوریل ۱۹۰۵ یکی از آن داستانهای خیالی میگوید: «دنیایی که در آن زمان حاکم است، دنیای نیروبخشی است. اگر حرکات مردم غیرقابلپیشبینی است، حرکات زمان را میتوان پیشبینی کرد. اگر میتوان به مردم شک برد، به زمان نمیتوان شک برد. اگر مردم اظهار دلتنگی میکنند، زمان بدون این که به پشت سرش نگاه کند، با چابکی پیش میرود.»
اگر میخواهید اندکی از حسوحال و فضای سریال را درک کنید، دیدن نقاشیهای سیمون استالنهاگ قدم اول است. رباتهایی غولپیکر که در جنگل زندگی میکنند، کودکانی که هرروز از کنار آنها میگذرند، توربینهایی عظیم که در پسزمینه شهر میچرخند، ساختمان هایی با معماری عجیب، و شهری که گاهی برف به جای باریدن، به سمت آسمان بالا میرود و مردمی که در زمینه تمام این تصاویر به زندگیشان ادامه میدهند و زمان را جزوی از درونشان میدانند.
اشتباه نکنید. سریال جدید شبکه «آمازون»، درباره داستانهای علمیتخیلی و جنگ رباتها و اتفاقات ماوراءلطبیعهای که تابهحال دیدهایم نیست؛ «قصه هایی از حلقه» مفهوم زندگی و مرگ، ارتباط شخصیتها و روابط خانوادگی را با زمان پیوند میزند؛ در این جهان داستانی والدین خودشان را در چشم فرزندانشان میبینند و بچهها در چشم والدینشان دنیایی آشنا را. سریال در شهر «مِرسِر» اوهایو اتفاق میافتد و جهان داستانی تمام قسمتها مشترک است اما هر قسمت روی یکی از شخصیتها متمرکز میشود. قصهها با «حلقه»، مرکزِ فیزیک آزمایشگاهیِ «مرسر»، به هم متصل میشوند؛ برای مثال شخصیتی که در پسزمینه داستان یک قسمت قرار دارد در قسمت بعدی مرکز داستان میشود، حوادث یک قسمت بر اپیزود بعدی اثر میگذارد و درعینحال تمام قسمتها استقلال روایی خودشان را حفظ میکنند. شاید اثرات آزمایشهای پایگاه این شهر، قوانین فیزیک و زمان را به هم بزند یا جاذبه در برخی نقاط شهر وجود نداشته باشد، اما «قصههایی از لوپ» به زندگی و واقعیت دنیای بین شخصیتها میپردازد، به مواقعی که فکر میکنیم فردایی وجود ندارد و یا کل روزمان به خاطرهای ازگذشته برمیگردد.
احتمالا برخی از قسمتهای این سریال، شما را به یاد سریالهای «تاریک» و «چیزهای عجیب» و «آیینه سیاه» بیندازد اما «قصههایی از لوپ» تجربهای است متفاوت و منحصر بهفرد از دورانی که شاید فناوری روش تعاملمان با جهان را تغییر دهد، دورانی که نباید انسانیتمان را فراموش کنیم. اگر به دنبال جنگهای حماسیفضایی با صحنههای انفجار عظیم هستید این سریال برای شما نیست. اگر داستانهایی میخواهید درباره شخصیتهایی که با قلب شما کار دارند و وادارتان میکنند به شرایطی انسانی در دنیایی غیرمعمول و ناممکن فکر کنید، پیشنهاد میکنم هرچه زودتر خودتان را در حلقه سریال گرفتار کنید.
گارگردان: ناتانیل هالپرن
تعداد قسمت: ۸
زمان تقریبی هر قسمت: ۱ ساعت
ژانر: درام، علمیتخیلی
اگر از سریال خوشتان آمد میتوانید اینها را هم ببینید: