در بسته خبری این هفته، به کم رنگ شدن حضور خویشان در جلسات رسمی، پررنگ شدن قیمت نان، خوش رنگ شدن چشم ها، کم بودن وامهای ازدواج و زیاد بودن مکملهای سوخت میپردازیم.
اگر یادتان باشد هفته قبل از حضور پسر عارف در یک جلسه رسمی سخن گفتیم. حالا این هفته تصاویر حضور داماد رئیس جمهور در سفر رئیس جمهور به عراق منتشر شده است و رسانهها پرسیدند سمت و علت حضور او در این جلسات چیست؟ البته این خبر، خبر بدی نیست، چون اگر دقت کنید هفته پیش پسر یک مسئول در جلسه شرکت کرد این دفعه داماد یک مسئول.
داماد هم نسبت به فرزند یک سطح دورتر است. این یعنی هر هفته قرابت فامیلی مسئول و خویشاوندش کمتر میشود و مثلا هفته بعد پسرخاله یک مسئول در یک جلسه رسمی حضور دارد، هفته بعدترش داماد خاله یک مسئول و همین طور میزان نسبت فامیلی کمتر و کمتر میشود تا به جایی برسیم که مسئولان هیچ قوم وخویشی در جلسات و سفرهای رسمی خودشان نداشته باشند.
هفته قبل خبرهایی درباره احتمال گران شدن نان در مشهد منتشر شد و ما هم منتظر بودیم ببینیم باید پنیر را لای نان بگذاریم یا نان را لای پنیر. میترسیدیم یک نرخی اعلام شود که زورگیرها ریسک گیرافتادن را به جان بخرند و در مسیر نانوایی به منزل نانمان را از دستمان بقاپند.
میترسیدیم در آگهیهای اینترنتی ببینیم که یک نفر آگهی کرده است، یک عدد نان مال دوره قیمت قبلی نان، داخل فریزر، کاملا سالم و بدون تکه کنده شده و خط و خش، لطفا دلالها تماس نگیرند، فقط نانخورهای واقعی! اما هیچ کدام از این اتفاقهای تلخ نیفتاد و نان فقط ۲۵ درصد گران شد. مطمئنا با خودتان میگویید: (۲۵ درصد کم نیست، چون این طوری کسی که نان آور خانواده چهارنفره بوده است حالا باید برای پنج نفر نان بیاورد.)، اما عزیزان من شما اگر تورم بقیه اقلام خوراکی را ببینید و با تورم نان مقایسه کنید متوجه میشوید نسبت به آنها قیمت نان داغ، داغ کمتری روی دلمان گذاشته است.
تحقیقات نشان میدهد که عمل تغییر رنگ چشم خطرناکترین عمل زیبایی جهان است. این خبر را که خواندیم دیدیم چشم خودمان هم به عملهای زیادی نیاز دارد که البته عمل زیبایی نیست بلکه عمل ضروری است. مثلا از بس به موجودی کویرمانند کارتمان نگاه کردیم خشکی چشم گرفتیم. از بس چشم به در ماندیم که کارت ملی مان را بیاورند چشممان پیر شد و دچار پیرچشمی شدیم. حتی یک عمل لازم داریم که دو تا چشممان را بردارند، چون یا با شنیدن مبالغ اختلاس چشمانمان چهار تا میشود یا با شنیدن قیمت کالاها! البته گاهی هم عمل برگرداندن چشم به حدقه لازم داریم، چون اتفاقاتی میافتد که چشممان از حدقه در میآید.
رئیس بانک مرکزی گفته است: ما فقط به اندازه دویست همت منابع داریم که به جوانان وام ازدواج بدهیم ولی احتمالا درخواستها به هشتصد همت برسد. این سخن نشان میدهد یکی از کارهای بی فکرانه جوانان در آستانه ازدواج این است که برای خواستگاری ابتدا گل و شیرینی میخرند، اما در واقع شخص خواستگار باید به جای قنادی و گل فروشی به جای مهم تری برود و آنجا جایی نیست جز بانک.
باید اول از همه بروند ببینند بانکها چند همت منابع دارند که به عنوان وام ازدواج بدهند. بعد اگر دیدند بانک همت لازم را ندارد ببینند آیا میتوانند با همت خودشان از پس هزینههای ازدواج بربیایند یا خیر. حالا درست است که بانکها منابع دارند، ولی منابعشان جوششی نیست که قل قل کنان از زمین بجوشد و تمام هم نشود بلکه کاهشی است. مخصوصا که یا باید به کارکنان خودشان تسهیلات بدهند یا به ابربدهکارها وام بدهند تا آنها ابرتر شوند.
سخن گوی شرکت ملی نفت گفت: فروش مکمل سوخت در جایگاهها غیرقانونی است. البته ایشان عادت دارند هر وقت چشمشان به خبرنگاران میافتد، این جمله را بگویند و حرف جدیدی نیست. با این تک جمله هم که نمیشود فروش اجباری مکملها را متوقف کرد. گاه باید این تهدید را با تهدید جواب داد مثلا به محض اینکه خواستند مکمل داخل باک بریزند، ما هم تهدید کنیم اگر تو باک بنزینم مکمل بریزی، منم جلو پمپ بنزینت سیگار میکشم.
حتی میتوانیم پیش دستی کنیم و به محض پیاده شدن از خودرو بگوییم: مکمل نمیخوای بدم بهت؟ مکمل باشگاه؟ البته همه پمپ بنزینها هم این طور نیستند. یک بار پمپ بنزینی رفتم که خلوت بود و مشخص بود کسی قصد فروش مکمل ندارد. تا نازل را برداشتم یک نفر به سرعت سراغم آمد که گفتم: مکمل نمیخوام. گفت: مکمل چیه داداش، اینجا جایگاه گازوئیله نه بنزین.