کاظم کلانتری | شهرآرانیوز - نمیدانم بوشهر در ابتداییترین تداعیهای ذهنتان با چه چیزهایی همنشین است؛ شاید با گویش و لهجه بوشهری، شاید با دریا و ساحل و مرغ دریایی و لنج و کشتی، شاید هم با گرما؛ اما بعید میدانم در کنار همه اینها موسیقی نباشد؛ رنگ و لعاب و حس و شور و حرارت و ریتم؛ بعید میدانم پارو زدن و ماهیگیری و دریانوردی بوشهریها را به یاد بیاورید و آواز و موسیقی و نیانبان و جفتی و موسیقی زار و شروهخوانی و لالایی بندری را فراموش کنید. اگر قطعه «شعر یادم ر...» را هم تازگیها شنیده باشید حتما «سیریا» کنار یکی از این تداعیهاست؛ گروهی که تلاش میکند بخشی از تصورات معمول و غلط به بوشهر را تغییر دهد: «همیشه جنوبیها و بوشهریها و جاشوها را با لُنگ و عرقچین نشان میدهند؛ ولی اتفاقا جاشوها خوشبوترین و خوشپوشترین مردمان بوشهر بودهاند؛ چون آنها سفر میکردند به کشورهای دیگر و دنیادیده بودهاند. کسی که دنیادیده است میداند که میتواند عطر خارجی به خودش بزند، شلوار «دیکیز» و کفش «کلارک» بپوشد. » محمد لاریان، خواننده و ترانهسرای «سیریا»، این تصور را ناشی از دیدگاه بالا به پایین مرکزنشینها میداند. این تصور برایتان آشنا نیست؟ منظومه هنری بوشهریها که حالا سوار بر جریانی نوپا و پویا و مدرن شده بسیار به حال و احوال موسیقی و هنر پیشرو مشهد شبیه است؛ دلگیر از تبعیض و محدودیتها و نگاههای غیرمنصفانه. اما با تمام اینها قرار نیست بوشهر به چنین چیزهایی تن بدهد. موسیقی محسن شریفیان، گروه «لیان»، «داماهی»، «جالبوت» و «کماکان»، «فریدون» و خیلی گروههای دیگر و حتی سینمای احسان عبدیپور –هرچند کمی با لاریان در این مورد اختلافنظر داریم- مبدأ این تغییر نگاه هستند؛ جریانی که میخواهد حس و حال فولک و قدیمی و افسانه و اسرار و جادوی قصهگویی خیالگونه جنوب را با هنر منتقل کند. آلبوم «میز دوتایی» اولین تلاش گروه «سیریا» در این راه است؛ آلبومی که هفته آخر فروردین در شرایط قرنطینه و شیوع کرونا نسخه دیجیتالیاش منتشر شد و بعد نسخه فیزیکیاش. تصاویری از مناطق گردشگری و چهرههای مفاخر بوشهر هم در بستهبندی فیزیکی آلبوم آمده که روایتی دغدغهمند است از بوشهر و هنر و مردمان خونگرمش.
***
آقای لاریان! من اولینبار نام «سیریا» را در پوستر پلتفرم «داربست» دیدم که اجرای گروه شما و نوید اربابیان در یک شب بود. با نوید که صحبت میکردم از گروه شما زیاد تعریف میکرد. شاید خیلیها ندانند چرا اسم گروهتان «سیریا»ست، مثل خود من که اول فکر میکردم اسم گروهتان به کشور سوریه اشاره دارد؛ یا به شهری در اسپانیا (به واسطه تعاملات آبی جنوب ایران و اسپانیا). البته این را هم بگویم که یک گروه موسیقی دونفره آلمانی هم هستند که اسمشان «سیریا»ست.
نه. اسم گروه ربطی به اسپانیا و سوریه ندارد. ما برای اسم گروه از بزرگان بوشهر کمک گرفتیم. دنبال اسمی بودیم که هم بوشهری باشد و هم روی زبان راحت بچرخد. چندتا اسم به ما پیشنهاد شد و درنهایت تصمیم گرفتیم اسمی که آقای فرید میرشکار، نمایشنامهنویس و استاد دانشگاه، به ما پیشنهاد داده بودند انتخاب کنیم. در بوشهر به اهالی موسیقی میگویند «سیریا». در زمان قاجار بردههای سیاهپوست در بوشهر راه میرفتند و میخواندند: «سیریا سیریا... همپای سیاه کی میآد؟» در طول زمان مردم وقتی صدای سیریا را میشنیدند میگفتند اهالی موسیقی آمدند. ما هم فکر کردیم این اسم بهترین انتخاب است برای گروهمان.
روی کاور آلبوم هم نوشتهاید «سیریا از بوشهر» اما در توضیح آلبومتان با عنوان «از بوشهر تا سیریا» آوردهاید که قصد داشتید بهجای تصویری غیرواقعی و سنتی از بوشهر، تصویری مدرن از مردم و موسیقی این شهر ارائه دهید. منظورتان از تصویر غیرواقعی و مدرن از بوشهر چیست؟
آن متن را آقای حمید مؤذنی، یکی از نویسندگان و منتقدان سینمایی بوشهر، نوشتند. برای پاسخ به سؤالتان مثالی میزنم: تلویزیون ملی ایران که مُبلّغ فرهنگی و اقلیمی کشور است، همیشه جنوبیها و بوشهریها و جاشوها را با لُنگ و عرقچین نشان میدهد؛ ولی اتفاقا جاشوها خوشبوترین و خوشپوشترین مردمان بوشهر بودهاند؛ چون آنها سفر میکردند به کشورهای دیگر و دنیادیده بودهاند. کسی که دنیادیده است میداند که میتواند عطر خارجی به خودش بزند، شلوار «دیکیز» و کفش «کلارک» بپوشد. این ما را اذیت میکند که جنوبیها در چشم مرکزنشینها یکسری سیاهپوست و احتمالا عرب هستند که از فرهنگ کمتری برخوردارند؛ درصورتی که اینطور نیست. همانطور که یک نفر در پاریس عاشق میشود، یکنفر در بوشهر هم عاشق میشود. همانطور که یکنفر در فرانسه میرود کافه الان در بوشهر هر ده قدم یک کافه باز شده است. سرو قهوه در بوشهر خیلی مهم است، همان طورکه مثلا در ایتالیا و اسپانیا مهم است. این مرزگذاریها و نگاه از بالا به پایین به بوشهر و جنوب به نظر «سیریا» اشتباه است. ما نسل جوان بوشهر با همان گویشی که داریم میتوانیم عاشق شویم، میتوانیم درباره مهمترین مباحث فلسفی و اخلاقی دنیا بحث کنیم. در دنیایی زندگی میکنیم که بوشهر و پاریس فرقی با هم ندارند.
درواقع فکر میکنید آن نگاه ظاهربین و سطحی به یک تصویر غیرواقعی منجر شده؟
بله. نگاه مرکزنشینها به جنوب، نگاهی توریستی است؛ درصورتیکه این نگاه به شمال وجود ندارد. اینها ما را اذیت میکند و یکجورهایی خودمان هم باورمان شده است. در شرایط کنونی یکنفر در ونیز باید در قرنطینه باشد، همانطورکه من در بوشهر در قرنطینهام.
البته من فکر میکنم این نگاه کمی دارد تعدیل میشود. هرچه مردم با موسیقی شما و یا مثلا با فیلمها و داستانهای احسان عبدیپور آشنا شوند نگاهشان هم تغییر میکند.
من حتی به فیلمها و داستانهای احسان عبدیپور هم انتقاد دارم. احسان عبدیپور خیلی تلاش کرده و از سینماگران مهم ایران است ولی او هم گاهی تن داده به این نگاه تبعیضآمیز؛ مثل همه ما.
ببینید شاید بخشی از این نگاه به رویکرد شما برگردد و یا نگاه واقعگرایانهای که احسان عبدیپور به جنوب دارد. حرفم این است که راه تغییر این نگاه از خود بوشهر و جنوب آغاز میشود با کارهای هنریای که شما و دوستان دیگرتان میکنید.
درست است. از دورهای که علیخان حبیبزاده و ابراهیم منصفی در بندرعباس سعی کردند ساختار و نگاه نویی را وارد فولکلور ایران و جهان بکنند تا الان که «داماهی» و «جالبوت» و «کماکان»، «فریدون» و ... در موسیقی کار میکنند همه تلاش کردهاند این نگاه عوض شود. ولی نقد من به سیستم کلی و این نگاه از بالا به پایین است. سیستم آنقدر این نگاه از بالا به پایین را داشته که ما ناخودآگاه از پایین به بالا نگاه میکنیم. اروپا و آمریکا و آفریقا و ایران از لحاظ انسانی که تفاوتی با هم ندارند. همانطور که آنها میتوانند درباره فسلفه هگل صحبت کنند من هم میتوانم.
من حداقل از طرف مشهدیها میتوانم بگویم که این نگاه به بوشهر در مشهد وجود ندارد. نمیدانم میدانید که در مشهد چهقدر طرفدار دارید یا نه. شاید حتی ما در این موضوع همجبهه باشیم.
حتما ما حواسمان هست. من بهشخصه ممنون مشهدیها هستم و افتخار میکنم به اینکه مشهدیها همیشه در خلق موسیقی پیشرو بودند. ما فراوان هنرمندان مشهدی داریم که در موسیقی کار جدید انجام دادهاند. اینقدر با عبارت «تهران و شهرستانها» دودستگی درست کردهاند که انگار ما شهرستانیها همیشه پایینتر از تهرانیها هستیم. به نظر من شیراز و بوشهر و مشهد بارها ثابت کردهاند که هیچ تفاوتی با تهران ندارند.
این را هم اضافه کنم که یکی از دوستهای خوب ما مشهدی است و موزیسین درجهیکی هم هست و سابقهاش را همه ما میدانیم؛ نوید اربابیان عزیز. من و گروه «سیریا» ارادت خاصی به او داریم و خیلی خوشحالیم که مشهد همچنین هنرمندان کاردستی دارد.
بله. فوق العادهاست نوید اربابیان. از همینجا یک مقدار برویم سمت آلبوم و پروژه موسیقی «سیریا». شما با آهنگ «شِعر یادُم ر...» سر زبانها افتادید و شناخته شدید. این سیر شناختهشدن «سیریا» دقیقا مثل مسیری است که «داماهی» طی کرد. مردم آنها را با قطعه «دیوانه» شناختند. فاصله بین انتشار تکآهنگ و اولین آلبوم در مسیر هنری شما و گروه های جنوبی خیلی کم است. انگار خشاب آهنگهایتان برای آلبوم پر بوده و بعد تکآهنگ منتشر کردهاید. این را هم بگویم که وضعیت حال حاضر موسیقی ایران به این شکل است که خوانندهها با تکآهنگها شهرت جمع میکنند و قید آلبوم را میزنند.
یکی از اصول گروه «سیریا» برنامهریزی است. ما برای تکتک روزهای سال 99، 1400 و ... برنامه دقیق داریم. ما همه آلبوم را ضبط کرده بودیم و بعد نشستیم صحبت کردیم که کدام آهنگ را منتشر کنیم. اما هیچ هنرمندی در دنیا نیست که مطمئن باشد فلان آهنگش هیت خواهد شد. این فرآیند را شنونده ایجاد میکند. ما سعی میکنیم طبق برنامهریزی گروه پیش برویم.
قطعه «شعر یادُم ر...» در برنامه گروه بود؟ اصلا این قطعه چطور و در چه حس و حالی درست شد؟
درباره شکلگیری قطعه میتوانم توضیح بدهم اما درباره سرفهها ترجیح میدهم چیزی نگویم. دلیلش را جلوتر عرض میکنم. من یک روز تصمیم گرفتم ترانهای بنویسم. یعنی آن شب حالم طوری بود که باید ترانهای مینوشتم. گیتار را برداشتم ولی دیدم هیچ موضوع خاصی به ذهنم نمیرسد. بعد با خودم گفتم همین بیموضوعی را بنویسم. نوشتم: «ای هَمو شِعرِن که یادُم نی» دیدم کلمه برای ادامهاش ندارم. نوشتم: «که توش دِلیدِلی میکرِدُم» بعد با خودم گفتم خب موضوع مهمی دارد شکل میگیرد؛ یعنی موضوع «من نمیتوانم چیزی بنویسم» و این شاید خیلیوقتها از چیزیگفتن زیباتر باشد. ترانه پیش رفت و رسیدم به جایی که یکی از غزلهای موردعلاقهام از سعدی را استفاده کردم. درباره سرفهها هم برای این توضیح نمیدهم چون بارها از من پرسیدهاند دلیل سرفهها چیست؟ منم هم میگویم «شما چی فکر میکنید؟»
بشنوید: قطعه «شعر یادُم ر...»:
البته دلیل سرفهها که در بافت شعر کاملا مشخص است؛ یک بازیگوشی انجام دادهای با کلمات و شاید موقعیتی خاص را با حس تعلیق سانسور کردهای. ولی «شعر یادم ر..» شکل جدیدی است از بازیگرفتن از صداها و اصوات در ترانه؛ حداقل در ایران. من یک قطعهای خیلی وقت پیش شنیده بودم از گروه «سوسنهای خالدار» (Tiger lilies)، که به نوعی تلفیق موسیقی اپرایی هستند با موسیقی کولیها. اسم قطعهشان «بیمار» است. آنها با صدای عُقزدن و استفراغ این بازی را کرده بودند؛ آن هم با زمینه صدای آکاردئون. گروه «نیوش» هم در یکی از قطعاتش چنین بازیگوشیای کرده بود. من جایی میخواندم که آقای صغیری، مدیر برنامههایتان، گفته بود این قطعه لب ساحل شکل گرفته.
شاید خیلیها تصور کنند که ترانهسرای این کار چه آدم عاشقپیشهای است؛ درصورتیکه اینطور نیست. یکی از وظایف اساسی هنرمند تخیل است و همین است که ترانه را شکل میدهد. منطقهای هست در بوشهر به اسم «پل عاشقون» یعنی تپهای که عاشقها آنجا مینشستند. به مرور زمان شهرداری بوشهر آنجا فانوس دریایی ساخت. بعد این فانوس دریایی را زمین زدند و ساختمانی درست کردند که بالایش تالار عروسی بود و پایینش کافه. بعد دوباره تصمیم گرفتند همان فانوس دریایی را بسازند. من و آقای صغیری یک روز داشتیم از آنجا رد میشدیم و درباره این صحبت میکردیم که «پل عاشقون» میتوانست منطقهای توریستی باشد که عاشقها بیایند و عشق کنند از اینکه روزی عاشقها آنجا جمع میشدهاند؛ مثل آلمان که مردم میروند قفل میبندند به یک پل. بعد من به آقای صغیری گفتم میتوانم یک چیزی بنویسم که مثلا عاشقی آنجا نشسته روی «پل عاشقون» و میخواهد یک چیزی بخواند.
آن فانوس دریایی و ساحل و دریا روی کاور آلبومتان همان «پل عاشقون» است؟
آره. ما سعی کردیم عکسهای قدیمی «پل عاشقون» را پیدا کنیم. یکیدوتا عکس پیدا کردیم که عکاس روی دریا بوده و از ساحل را گرفته. این عکسها را فرستادیم برای مجید حیدری، طراح گروه، و او سعی کرد این عکسها را دربیارود. کاور آهنگ «شعر یادم ر...» همان حالت خیالی ساحل آن زمان بوشهر است.
درباره آن هشتپا روی کاور هم توضیح میدهید؟
من فکر میکنم هشتپا یکی از موجودات اسرارآمیز دریاست. همانطور که سعی کردیم در موسیقی هم این رازآمیز بودن را نشان دهیم، از نشانههای خیالی و اسرارآمیز دریا هم در طراحیها استفاده کردیم. برای همین است که هشتپای روی کاور آن آدم را از داخل دریا درآورده.
هشتپاها موجودات باهوش و عجیبی هستند. جالب است من هم هشتپاها را خیلی دوست دارم البته نه آنطور که بخورمشان. حالا صحبت هشتپا شد چرا در این دوران خفاشی و کرونایی تصمیم گرفتید آلبوم را منتشر کنید؟
خیلی سخت بود در این شرایط آلبوم را منتشر کنیم ولی از روز اول برنامه «سیریا» این بود که مخاطب را رفیق بداند. وقتی میدانستیم که همه منتظر شنیدن آلبوم هستند دلمان نیامد که صبر کنیم تا وضعیت قرنطینه تمام شود و بخواهیم به سود بیشتر برسیم. خدا را شکر مخاطبهای ما هم انسانهای شریفی هستند و به ضررنکردن ما خیلی کمک کردند و سعی کردند این ریسک را برای ما کمتر کنند. از همهشان ممنویم.
سمتوسوی فکری گروه بازخوانی ترانههای محلی است یا خلق آهنگهای ارجینال؟ الان تقریبا نسبت این دو در آلبوم مساوی است. خودت ترانهسرای خوبی هستی و از خوشاقبالی گروههای موسیقی است که خواننده گروه، ترانهسرا هم باشد؛ چون ایدئولوژی چنین گروههایی مشخصتر است.
ببینید اصلا باید و نبایدی درباره بازخوانیها نداریم. ما قصد داریم موسیقیمان را کار کنیم؛ حالا در هر ژانری شد. مثلا من روزی حالم طوری است که پیشنهاد آهنگ «جهاز جنی» را میدهم که راک است یا وقتی دیگر حال و هوایم طوری است که پیشنهاد آهنگ «میز دوتایی» را به گروه میدهم که لطیف و عاشقانه و فولکلور است. برای بازخوانیها هم یکوقتهایی ایدههایی به ذهن آدم میآید. مثلا من احساس کردم در قطعه «هوار» یک حالت روایت وجود دارد که تصاویرش مثل انیمیشن است. انگار کسی بالای تپه ایستاده و دارد هوار میکشد که «یارُم میایه». ما سعی کردیم این حالت خیالگونه ترانه را منتقل کنیم. بعد دیدیم انگار قصه ترانه پایانبندی ندارد. آنجا یکی دیگر از ترانهها و ملودی های بوشهری را استفاده کردیم: «یِلا یِلا جونم یِلا ...» ما سعی میکنیم حس و حال تازهای به اثر ببخشیم و بعد بازخوانیاش کنیم. رویکرد «سیریا» بیشتر قصهمحور است؛ مثل قطعه «حجله»، «میز دوتایی»، «رفیق».
من میخواستم درباره تأکید شما بر رواییبودن قطعات هم صحبت کنیم. خیلی کم پیدا میشود گروههایی که سمت موسیقی روایی بروند. در دیگر نقاط دینا مثلا آلبومهای اُپراراکِ روایی با تلفیق موسیقی محلی و فولکلور ساخته میشود ولی ما که سرشار از این قصهها و حکایتها هستیم در این زمینه کار نمیکنیم. «سیریا» تمرکزش روی روایت کلامی است یا روایت موسیقایی؟
نمیتوانیم یکی از اینها را برتری بدهیم بر دیگری. ما داریم موزیک کار میکنیم. ما از دوساعت تمرینمان، یکساعت اولش را نمیدانیم میخواهیم چه کار کنیم. هر کس زودتر رسید سازش را برمیدارد و بداههنوازی شروع میشود و این بداههنوازی، قطعه نهایی را شکل میدهد. تمام قطعات این آلبوم و آلبوم بعدی از بداههنوازی ساخته شدهاند. ما میخواهیم موسیقی و کلام همدیگر را پوشش دهند. آلبوم «میز »دوتایی شاید آلبومی ترانهمحور باشد اما اینطور هم نیست که بگوییم ترانه از موسیقی در این آلبوم مهمتر است. در رابطه با روایت در موسیقی باید بگویم که فردوسی قصه گفت، مولوی قصه گفت، حافظ قصه گفت، سعدی قصه گفت ولی ما همینطور داریم از اینها فاصله میگیریم و موسیقی الان ایران تبدیل شده به یک موسیقی بیمحتوا. همه از آسیا و شرق وام میگیرند و ما که در آسیا و شرق هستیم شدهایم کپی دستچندم از یک کار هنری غربی.
یک جریانی چندسالی هست شکل گرفته و از پشت آن موسیقی جنوب به واسطه شور و هیجان و ریتمهایش طرفداران زیادی پیدا کرده. گروههایی مثل «داماهی»، «دارکوب»، «کماکان»، «کاکوبند» و «سیریا» جزوی از این جریان هستند. این جریان آنقدر قوی هست که مثلا ابراهیم منصفی فراموششده را زنده کند و یا دیگران را داخل خودش بکشد؛ مثلا ترانهسرایی مثل محمود طلوعی را که شاید ترانههایش در بافت موسیقی دیگر جواب ندهد.
من یک خبر بد دارم برای شما. این جریان مختص به ایران نیست. ما فکر میکنیم اینطور است. ما در دنیایی زندگی میکنیم که هنرمندان مطرحی مثل ظافر یوسف یا ابراهیم معلوف در موسیقی فیوژن یا تلفیقی یا «موسیقی جهان» کار میکنند و در دنیا شنیده میشوند. ظافر یوسف زمانی به ایران میرسد چون در پاریس همه ظافر یوسف گوش میدهند. وقتی به اینجا رسید ما دنبال مابهازایش میگردیم در ایران. مابهازای ظافر یوسف در ایران کجاست؟ جنوب که نزدیکتر است به موسیقی جهان عرب. اینطوری گروههای جنوبی شنیده میشوند. من نمیخواهم بگویم این جریان خوب نیست. میخواهم بگویم این جریان از جای دیگری شروع شده، و خیلی خوشحالیم که اینطور است.
حالا به نظرت این موج ماندگاری است؟ با تمامشدن این جریان چه اتفاقی برای موسیقی جنوب میافتد؟
واقعا نمیتوانم بگویم جریان ماندگاری خواهد بود یا نه. ما دوست داریم جریان ماندگاری باشد. این را تاریخ مشخص میکند. میتوانم بگویم که «سیریا» همه تلاشش را خواهد کرد که ماندگار باشد. از طرف دیگر این جریانها هیچوقت از بین نخواهند رفت. همانطور که آن هنرمند خراسانی که الان در ایران نیست جریانی ساخته که هیچوقت فراموش نخواهد شد.
محمد لاریان: خواننده، بهروز شریفیان: نوازنده پرکاشن، مهدی ناصری: نوازنده گیتار، امیرحسین ماهینی: نوازنده گیتار باس و عود، معین پاکباز: نوازنده درامز، مهدی حیدری منفرد: نوازنده نیانبان، نی جفتی و عود
چندتا قطعه عاشقانه وجدآور و سرخوشانه در آلبوم هست که با حزن ملیحی خوانده میشوند و گاهی هم ریتم شاد همراهیشان میکند. این اتکا بر وصال و امید -حداقل در ترانههای خودت- خیلی پررنگ است.
ببینید. من دقت کردم در مطالعاتم هیچوقت حافط خطاب به معشوقش نمیگوید که من به تو نمیرسم. حافظ میگوید من تلاش میکنم به تو برسم. به شوق وصال تو شب تا صبح نمیخوابم. این امید به وصال را نمیتوانیم فراموش کنیم.
برویم سراغ «جهاز جنی» که من بسیار دوستش دارم.
اتفاقا اولین خبرنگاری هستید که درباره این قطعه صحبت میکند. من هم دوست دارم صحبت کنم دربارهاش.
آره. فضای بسیار متفاوتی دارد؛ یک فضای رعبآور و وحشتزا که از فرهنگ و موسیقی زار بیرون میآید. تنظیم قطعه هم خیلی متفاوت است. سعی شده فضاسازیها حس موسیقی زار را منتقل کنند.
آهنگ «جهاز جنی» را من هم خیلی دوست دارم چون پر از راز و رمز است. اثر هنری باید یک رازی را با خودش حمل کند. شاید این دلیلی است که شما و دوستان دیگر از این قطعه خوشتشان آمده. قصه قطعه درباره لنجی (همان جهاز) است که در دریا درگیر رؤیاها میشود. این رؤیاها چی هستند؟ موجودات افسانهای دریا. مردمان دریا کلی قصه و افسانه و داستان و توهم دارند راجع به دریا؛ مثلا «بوسلمه». این شخصیتهای افسانهای باعث میشوند توهمی ایجاد شود برای مردم دریا و آنها را از حالت عادی بیرون بکشد. ابتدای قطعه که میشنویم «همه دنگن، همه منگن، همهشون گیج شده ونگن.. ای جهاز پر جنه» اینجا نقطه ورود به وادی رویا و توهم و زار است. بخشی از ترانه این قطعه از آقای عباس دریایینژاد است که در یکی از تئاترهایش میخواند. من از ایشان اجازه گرفتم و قطعه را بازنویسی کردم و در پایان قطعه هم یکی از اشعار زار خوانده میشود: آنها دارند از زار تشکر میکنند که از تنشان بیرون رفته است.
برای تهیه نسخه فیزیکی آلبوم در مشهد میتوانید به کتابفروشی «کوچه» (نبش هنرستان ۳۸) مراجعه کنید. برای دانود قانونی آلبوم هم روی لینک زیر کلیک کنید: