لیلا جانقربان- شهرآرانیوز/ خانم ثریا خسروکیانی از آن مادران کمیاب است؛ مادری که پرستاری خوانده، اما دغدغه کمک به همگان را دارد و محیط زیست برایش مهم است. مادری که هرجا درد غم درونش رخنه میکند قلم و کاغذش را برمیدارد و غزلی میسراید و گاهی هم پای پیانوی قدیمیاش مینشیند و نوایی مینوازد.
پرستاری را دوست داشتم
او سال ۱۳۳۶ به دانشگاه پرستاری میرود و باوجود اینکه در آن زمان میتواند پزشکی بخواند، به دنبال رشته مورد علاقهاش که پرستاری است میرود و بعد از فارغالتحصیل شدن مدتی در بیمارستان جندی شاپور اهواز مشغول به کار و سپس راهی مشهد میشود تا با تجربهای که کسب کرده است، کمکی باشد برای تن رنجور بیمارانی که آن زمان با کمترین تجهیزات باید درمان میشدند. خودش میگوید: پرستاری را دوست داشتم و هیچوقت این شغل برایم تمام نمیشود. الان هم خودم را یک پرستار میدانم. زمانی که من شروع به کار کردم، اوضاع این چیزی که الان میبینید نبود؛ آن زمان سرنگها را میجوشاندیم تا برای نفر بعد استفاده کنیم. همین بیمارستان دکتر شیخ که به اسم بیمارستان شماره ۲ شهرداری معروف بود، هیچ تجهیزاتی نداشت و از سال ۴۰ به بعد شروع به تجهیز آن کردیم. آن سالها واقعا مردم شرایط بدی داشتند و از نظر پزشکی چندان پیشرفته نبودیم، ولی من هیچوقت نمیخواهم از کموکاستیها حرف بزنم، بلکه به نظرم اینها فرصتی بوده است برای اینکه ما بهتر بتوانیم خدمت کنیم.
دیگر صاحبخانه شدم
پرستاری را به عنوان شغلش انتخاب میکند و در مشهد ساکن محله فرامرز عباسی میشود، اما دغدغهاش چیزی فراتر از کار در بیمارستان و کمک به بیماران است. او یک فعال محیط زیست و یک بانوی خیر است که هرکجا کاری از دستش برآمده انجام داده و با همافزایی دیگر خیران از سراسر جهان به کمک نیازمندان رفته است، بهویژه نیازمندانی که دنیا راه بینایی آنها تار کرده است. او میگوید: اولینبار که به مدرسه بچههای نابینا رفتم، با دیدن این بچهها دنیای دیگری رو به من باز شد و یک حال خاص به من دست داد. بچههایی را دیدم که هیچ چیز نمیدیدند. آنقدر آنجا منتقلب شدم که گریهام گرفت. سال ۸۶ به عنوان میهمان به مدرسه بچههای نابینا رفته بودم، ولی بعد از آن دیگر صاحبخانه شدم.
ببینید: ویدئو/مادری با بیش از ۱۷۰ فرزند نابینا
بچههایی که وکیل و روانشناس میشوند
از خوراک گرفته تا سیستم آموزشی را برای بچههای نابینا فراهم میکند. حتی لباس و کفش زمستانی آنها را هم برایشان میخرد و به مدرسه میفرستد. همیشه نگران خورد و خوراک بچهها هم هست تا جایی که توانسته بستههای غذایی و هزینههای کمک معیشتی به حساب آنها واریز کرده است و تمام این کارها فقط از جیب خودش نبوده، بلکه در این مسیر خیران زیادی را هم همراه خودش کرده است. میگوید: بارها شده است که از دیدن مشکلات بچهها گریه کردهام و بعد زمانی که مشکلی از آنها حل میشود باز از خوشحالی اشکم درآمده است. بچههای نابینا استعدادهای بسیاری دارند که باید به آنها توجه شود و من سعی کردهام گوشهای از کار را بگیرم. بچههایی که وکیل و روانشناس میشوند و دکترای ادبیات میگیرند و توقفی در کسب مدارج علمی ندارند. باتوجهبه این استعدادها از سراسر دنیا خیر وارد این کار کردهام و الان ۱۷۰ بچه نابینا و کمبینا پیش من پرونده دارند. بعضی از این بچهها با وجود نابینایی، مشکلات جسمیحرکتی یا مشکلات ذهنی هم دارند که ما سعی میکنیم کمکی بر درد و رنج آنها باشیم. خیرانی که با من همراهی میکنند، بعضیها حتی ۷ بچه را هم زیر پوشش خودشان دارند و ماهانه به بچهها کمک هزینه میدهند. این کمک هزینه را من به حساب بچه ها واریز میکنم و برای هر خیر یک پاکت درست کردهام که پایان سال پاکتها را به خود خیر یا رابط او میدهم. الان خانم آقایی که ساکن کانادا هستند ۷ بچه را زیر حمایت خود دارند. ۲ خانم آمریکایی که هرکدام ۶ بچه را و آقایی از شانگهای چین ۶ فرزند دیگر را حمایت میکنند و خانمی دیگر از انگلیس حامی مالی بچهها هستند و خیران بسیاری را هم برای ما پیدا کرده اند. این روابط و آشناییها همه بهصورت اقماری پیش آمده است و خیلی وقتها دوستانم سبب معرفی خیران جدید بودهاند.
وقتی در مدرسه هستند خاطرم جمعتر است
خانم خسرو کیانی در کنار ۱۷۰ دانشآموز خود که از آنها با عنوان بچههایش یاد میکند، ۸۵ خانواده را هم زیر حمایت دارد که در این خانوادهها یا پدر و مادر نابینا هستند یا فرزندی نابینا دارند که فارغالتحصیل شده است. او حتی برای بچهها قرصهای ویتامینه تهیه میکند و چون بچههای نابینا را مانند بچههای خودش میداند، از هیچ تلاشی برای آنها فروگذار نمیکند. خودش میگوید: همین چند روز پیش ماسک و قرص ویتامینC و D برای بچهها فرستادم که یک وقت دچار ضعف نشوند. وقتی در خانه هستند از وضعیت تغذیه آنها خبری ندارم. بستههای کمک معیشتی برایشان میفرستیم، اما وقتی در مدرسه هستند خاطرم جمعتر است.
برای بچههایشان سیسمونی میگیرد
بچههای نابینا و کمبینای مدرسه همانقدر که خانم خسروکیانی به آنها حس مادری دارد، به او احساس فرزندی دارند و روزهایی که مدرسه میرود مانند پروانه دوروبرش میچرخند و حرفهای دلشان را به او میزنند. حرفهایی که شاید به مادر و پدر خودشان هم نگویند و رازهایی که فقط در گوش این مادر زمزمه میکنند.
الحق که او نیز مادری را در حق این بچهها تمام کرده است و در دانشگاه نیز کمک خرجشان است. به بچههایی که ازدواج میکنند جهیزیه میدهد و حتی برای بچههایشان سیسمونی میگیرد. او همچنین از اولین کسانی است که مسیر نابینایان در مشهد را پیگیری کرده است.
دوبار دور دریاچه بزنگان را تمیز کردهایم
در کنار پرستاری و کمک به بچههای نابینا و کمبینا خانم خسرو کیانی دغدغههای محیط زیستیاش را هم دنبال کرده است. میگوید: همان سال ۸۶ با یک جمع از خانمهای دغدغهمند یک مؤسسه به نام راهیان سبز نسیم زدیم و فعالیتهای محیط زیستی را شروع کردیم. یکی از دغدغههای ما در این مؤسسه کمربند سبز جنوبی بود که برای احداث آن کلی تلاش کردیم. یکی دیگر از برنامههای ما تمیز کردن کشفرود بود که برای مقابله با استفاده از آب آلوده در سبزیکاریها هم زیاد تلاش کردیم. با خانمهای مؤسسه دوبار دور دریاچه بزنگان را تمیز کردیم. جالب است که اول مردم به ما میخندیدند، ولی بعد خودشان هم به کمک ما آمدند و یک کامیون زباله از دور دریاچه جمع شد. دغدغه محیط زیست از دغدغههای همیشگی من بوده است و حتی در جمعهای کوچک و چند نفره دوستان و خانواده هم نکاتی که میدانم را منتقل میکنم و بارها به خانمها تفکیک زباله را آموزش دادهام. خدا را به این دلیل شکر میکنم که توانستهام آنچه را که یاد دارم به دیگران آموزش دهم.
مرا لطف تو میباید، دگر هیچ...
این بانوی خیراندیش بزرگترین آرزویش این است که روزی برسد که هیچ نیازمندی در عالم هستی نباشد. او تمام کارهایی که انجام داده است را لطف خدا میداند و در آخرین جملهاش سرش را رو به آسمان میکند و میگوید: مرا لطف تو میباید، دگر هیچ...