دومین جشنواره سرود فجر بسیج خراسان رضوی برگزیدگان خود را شناخت  رونمایی از ۸ بازی قرآنی در مشهد (۳ مرداد ۱۴۰۳) گریم غافلگیرکننده «سارا بهرامی» در یک نمایش + عکس برگزیدگان دومین کنگره استانی زنان تاثیرگذار معرفی شدند (۳ مرداد ۱۴۰۳) نقش با ترکیبی از رنگ، خط و شعر | گزارشی از نمایشگاه «الواح» در نگارخانه رادین ثبت امید و زندگی در دل جنگ و آوارگی گزارشگران تهی دست! از فرمانروایان ایرانی آناتولی چه می‌دانیم؟ برگزاری کنگره «بانوان تأثیرگذار» گامی در راستای معرفی بانوی مسلمان ایرانی است استاندار خراسان‌رضوی: برای تحقق اهداف مقدس انقلاب اسلامی به خانواده تراز نیاز داریم «داستان یک شوالیه» هیث لجر روی صحنه تئاتر می‌رود اختتامیه دومین کنگره استانی «بانوان تأثیرگذار» در مشهد برگزار شد (۳ مرداد ۱۴۰۳) | فعالیت ۸ هزار زن تأثیرگذار در خراسان‌رضوی عکس‌های دیده‌نشده از سعید راد مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر «سعید راد» با حضور هنرمندان (۳ مرداد ۱۴۰۳) + عکس و فیلم
سرخط خبرها

نگاهی به زندگی و آثار دکتر محمدمهدی ناصح، استاد پیش‌کسوت دانشگاه فردوسی مشهد

  • کد خبر: ۲۸۵۶
  • ۱۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۲۵
نگاهی به زندگی و آثار دکتر محمدمهدی ناصح، استاد پیش‌کسوت دانشگاه فردوسی مشهد
در ادامه سلسله گفت‌وگوهایی که با استادان پیشکسوت ادبیات مشهد داریم، با استاد محمدمهدی ناصح به صحبت نشستیم. سخنان او را از زبان خودش بخوانید.

رضوانی | شهرآرانیوز - تأثیر زندگی در روستاهای متعدد و مختلف در کودکی و بودن در قلب محیطی با آداب و رسوم کهن و اصیل، تا امروز در هشتادسالگی با او مانده است و حاصلش شده است کتاب‌هایی کم‌نظیر در حوزه فرهنگ عامه. دکتر محمدمهدی ناصح، استاد بازنشسته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، به سال 1318 در روستای زهان در قائنات زاده شد. او راه پدر را که معلمی بود، ادامه می‌دهد و با قبولی در دانشگاه فردوسی به مشهد می‌آید و مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری را در این دانشگاه به پایان می‌رساند و بعد هم برای دانشجویان همین دانشگاه تدریس می‌کند. او شاگرد استادان نامداری چون غلامحسین یوسفی و سید جلال‌الدین آشتیانی بوده است و تجربه نشستن سر کلاس درس علی شریعتی را هم دارد.
در ادامه سلسله گفت‌وگوهایی که با استادان پیشکسوت ادبیات مشهد داریم، با استاد محمدمهدی ناصح به صحبت نشستیم. سخنان او را از زبان خودش بخوانید.


راه پدر را ادامه دادم
پدرم از معلمان قدیمی بیرجند بود و من هم در زهان که از روستاهای قائنات است به دنیا آمدم. در آن زمان افرادی را که سواد و درکی داشتند برای بنیان‌گذاری مدارس به دهات مختلف می‌فرستادند. پدرم یکی از این افراد و در آن زمان مورد اعتماد رئیس اداره فرهنگ آن منطقه بود. ما هم به همراه پدر تغییر مکان می‌دادیم و به روستاهای مختلف می‌رفتیم. این بود که در بچگی دهات مختلف را رفتم و در همان دوران با گویش‌های محلی مردم آن محدوده آشنا شدم و کم‌کم آداب و رسوم و باورها و فولکلور مناطق را دیدم و این بعدا خیلی به درد من خورد، چون در عالم بچگی آدم خیلی چیزها را زود تشخیص می‌دهد و یاد می‌گیرد.


از سال ششم دبستان به بیرجند آمدیم. آن زمان رسم بود که از کلاس نهم داوطلبان معلمی به مکان‌هایی به نام دانش‌سرای مقدماتی می‌رفتند. من هم در سال 1335 در آزمون مربوط شرکت کردم و قبول شدم. بعد از 2 سال درس خواندن معلم شدم و مرا فرستادند به قاین و در همان منطقه‌ای که پدرم درس می‌دادند چند سالی معلمی کردم. سال 1344 در مقطع کارشناسی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد قبول شدم و به این شهر آمدم.


نخستین دانش‌آموخته کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی هستم
ادبیات را به 2 دلیل انتخاب کردم؛ یکی اینکه معلم معمولا با ادبیات مانند انشا و املا و روش نگارش سر‌و‌کار دارد و مثلا یک‌دفعه نمی‌توانستم بروم فیزیک درس بدهم. آن زمان برای من یادگیری ادبیات خیلی ساده‌تر بود تا فیزیک و شیمی. یا در قاین کسی را نمی‌شناختم که اگر، به فرض، در فیزیک به مشکلی برمی‌خوردم، در حل آن به من کمک کند. دلیل دیگر زمینه خانوادگی بود. پدرم به مسائل ادبی و شعر و اخلاق خیلی علاقه‌مند بود. بنابراین به طور طبیعی میلم به سمت این رشته بیشتر شد. در دوره کارشناسی دکتر یوسفی استاد من بودند و به ما دانشجویان سفارش کردند که در مشهد بمانیم، چون قرار است مقطع کارشناسی ارشد را هم بیاورند. دوره کارشناسی را در سال 1350 به اتمام رساندم و در همان سال برای مقطع ارشد در کنکور شرکت کردم و قبول هم شدم. ادبیات اولین رشته‌ای بود که فوق‌لیسانسش به مشهد آمد. چهار‌پنج نفر در این دوره قبول شدیم. در سال 1352 از رساله‌ام دفاع کردم و اولین دانشجوی فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد مشهد شدم. این دفاع با درجه ممتاز صورت گرفت و پس از آن در سال 1353 بنا به دعوت زنده‌یاد استاد غلامحسین یوسفی و نیاز گروه آموزشی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، از وزارت فرهنگ آن روزگار که وزارت آموزش و پرورش فعلی می‌شود به وزارت علوم منتقل شدم و در دانشگاه فردوسی و گروه آموزشی زبان و ادبیات فارسی آن با مرتبه مربی پایه‌یک به امر تدریس پرداختم. البته آن زمان اگر کسی می‌خواست استخدام شود باید 3 امتحان می‌داد. یک امتحان جامع اولیه بود، یک امتحان به صورت مصاحبه در مقابل استادان و یک امتحان هم این بود که برویم سر کلاس درس بدهیم تا استادان نمره بدهند. اگر این 3 را قبول می‌شدیم می‌توانستیم در دانشگاه تدریس کنیم.
بعد از آن می‌خواستم بروم دوره دکتری، باز دکتر یوسفی گفتند ما درخواست داده‌ایم دوره دکتری اینجا ایجاد شود. سال 1355 در کنکور دوره دکتری رشته خودم شرکت کردم و پذیرفته شدم. در این دوره هم‌زمان هم دانشجو بودم و هم تدریس می‌کردم. دوره دکتری را در سال 1361 و از قضا زودتر از بقیه دفاع کردم و با درجه ممتاز قبول شدم. در مجموع حدود 47 سال در دوره‌های مختلف در مدارس و دانشگاه تدریس و کار کردم تا اینکه بازنشسته شدم. از آن زمان تاکنون هم بیکار نبوده‌ام، هم درس داده و هم مقاله و کتاب منتشر کرده‌ام.


دکتر شریعتی و پیش‌بینی شگفت‌انگیز دکتر رجایی
این بخت را داشتم که محضر استادان بزرگی چون دکتر احمدعلی رجایی بخارایی، دکتر غلامحسین یوسفی، استاد سیدجلال‌الدین آشتیانی، دکتر علی‌اکبر فیاض، دکتر یوسف بَکّار، دکتر محمدمهدی رکنی و دکتر علی شریعتی را درک کنم. دکتر شریعتی آدمی استثنایی بود در آن عصر. من به عمرم چنین آدمی ندیده بودم. در درس تاریخ اسلام شاگرد دکتر بودم و وقتی رفتم سرکلاسشان فهمیدم همان الفبای اولیه اسلام را بلد نیستم. من مسلمانم اما نمی‌دانستم دین یعنی چه. نظریات جامعه‌شناسانی مانند دورکیم که دکتر شریعتی سر کلاس مطرح می‌کرد برای من در آن زمان بسیار بدیع بود. در بیرون از کلاس هم نکات جالبی از دکتر شریعتی آموختم. به یاد دارم دکتر رجایی، رئیس دانشکده، به یکی از سخنرانی‌های دکتر شریعتی آمد و آنجا به من گفت این مرد را اگر آزاد بگذارند انقلاب بزرگی بر پا می‌کند. عجبا که پس از چندی این پیش‌بینی او به وقوع پیوست.


دانشجو باید علم و آزادگی را در کنار هم می‌آموخت
در آن دوره در دانشگاه 2 نکته برای دانشجو خیلی مهم بود؛ یکی اینکه خوب درس بخواند و دیگر اینکه درس آزادگی را هم یاد بگیرد. این بود که مدام به مناسبت‌های خاص جنبش‌های دانشجویی در اینجا در می‌گرفت. اگر در جایی ظلمی می‌شد دانشجویان شروع می‌کردند به اعتراض. البته شاید دولت خوشش نمی‌آمد اما به هرحال فضای آزادی وجود داشت.


جمع‌آوری دوبیتی‌ها و رباعی‌های عامیانه
ادبیاتی که ما می‌خواندیم و در آن موقع مطرح بود، بیشتر ادبیات به صورت عام بود و مانند امروز رشته‌های مختلف نداشت. وقتی می‌گفتند رشته ادبیات، یعنی درس‌های دوره دبیرستان در رشته ادبیات را می‌خواندیم، منتها با تفصیل بیشتر. من چون در کودکی در میان مردم روستاها بودم و با آداب و رسوم آن‌ها آشنایی داشتم، به فولکلور علاقه پیدا کردم. در دانشگاه هم درسی گذاشتند به نام فرهنگ عامه و برای سال‌های سال مسئول این درس بودم. به نظرم آمد این فرهنگ عامه درسی بود که به درد همه می‌خورد،
به همین خاطر درس را آزاد گذاشتم و حتی دانشجویان پزشکی و مهندسی هم می‌آمدند آن را انتخاب می‌کردند. این امر زمینه بسیار خوبی برای بعضی دانشجویان شد که روی آداب و رسوم خودشان تحقیق و آن را مطرح کنند. در این زمینه آثاری هم تألیف کرده‌ام، مانند مجموعه‌ای شش‌جلدی شامل دوبیتی‌ها و رباعیات عامیانه مردم با عنوان‌های «شعر دلبر»، «شعر نگار»، «شعر دلدار»، «یار و دیار»، «دیده به دیدار» و «شعر غم». این کتاب شعر غم اثری است که در ادب فارسی کم‌نظیر است و خیلی هم مورد توجه قرار گرفت. اسمش را به این خاطر گذاشتم «شعر غم» چون دوبیتی بیشتر مناسب شادی و نشاط است، اما در رباعی - که این کتاب شامل آن است- بیشتر غم و غصه و مرگ و میر و هجران حضور دارد. یک جلد دیگر هم با عنوان «دوبیتی‌های بازیافته» تألیف کرده‌ام که 6 ماهی می‌شود که چاپ شده است. اگر عمری باشد یکی‌دو جلد دیگر هم منتشر می‌کنم. البته غیر از این‌ها مقالاتی هم در این زمینه دارم.
فرهنگ عامه چیزی است که در گذشته کمتر به آن توجه می‌کردند. سال 1315 مرکزی در تهران ایجاد شد به نام مرکز مردم‌شناسی ایران. در این مرکز طبقه روشنفکر و محققان حرف‌هایی می‌زدند که به حکومت برمی‌خورد. مانند بحث‌های حقوق بشر. کم‌کم مرکز مردم‌شناسی تعطیل شد. در گوشه و کنار یکی‌دو نفر بودند که بحث‌های فرهنگ عامه را در آثارشان مطرح می‌کردند. زنده‌یاد شاملو هم «کتاب کوچه» را چاپ کرد که در کارهایم به آن هم مراجعه کردم. بنده معتقدم پایه زبان فارسی مبتنی است بر زبان عامه و پایه فرهنگ مبتنی است بر فرهنگ عامه. یعنی در اینجا باید یک چیزی باشد که بتوانیم به آن تکیه کنیم.


اما به نظر خودم بزرگ‌ترین کاری که به همراه دکتر یاحقی انجام داده‌ام، تصحیح «تفسیر ابوالفتوح رازی» است که بنیاد پژوهش‌هاى اسلامى آستان قدس رضوى آن را در 20 جلد چاپ کرد. این کار حدود 8 سال از وقت ما را گرفت. کوچک‌ترین اثرم هم کتابی است به نام «دوبیتی‌های عامیانه» که تحلیلی است بر دوبیتی‌های عامیانه بیرجند و ایران. امسال هم کتاب «واژه‌نامچه گویشی فرهنگی مردم چَهکَندوک» از من به چاپ رسیده است. چهکندوک زادگاه آبا و اجدادی من در بیرجند است و فکر کردم کاری برای زادگاه اجدادی‌ام هم انجام بدهم. 1800 صفحه شده در 2 جلد. در مجموع حدود 20 کتاب و 80 مقاله تألیف و تصحیح کرده و در چندین کنگره علمی در ایران و خارج از ایران شرکت کرده‌ام. در طی این سال‌ها چند مأموریت خارجی داشته‌ام به خصوص به پاکستان و هند. یکی‌دو سال آنجا بودم و در دانشگاه‌های آن‌ها تدریس کردم، هنوز هم رساله‌های دکتری‌شان را برایم می‌فرستند و روی آن‌ها نظر می‌دهم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->