محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ در چهل وسه سالگی، به سرطان بدخیم پستان مبتلا شد که هرچند در تقابل با آن فرسوده شد، از آن جان سالم به در برد. سرطان، اما دست از ســــرش بـــرنـــداشــت، تـــااینــــکـــــه در هفتاد ویک سالگی، این مرتبه در جدال با سرطان خون، کم آورد و زندگی اش را به آن باخت. سوزان رزنبلت یا سانتاگ، در آن بازه زمانی بیست وهشت ساله، به سرطان دهانه رحم نیز مبتلا شد، اما به سبک و سیاقی که زندگی به او آموخته بود، با میل سرشار به زیستن، و امیدوارانه، با دومین تجربه تلخش هم به زندگی ادامه داد.
همین تجربههای دردناک و زیست شاید همیشگی سانتاگ تحت سلطه سرطان باعث شد که بخشی از نوشتههای او به همین موضوع و دیدگاه هایش درباره بیماری اختصاص پیدا کند؛ او «بیماری همچون استعاره» را نوشت و بعد در یک مسیر بسطش داد به «ایدز و استعاره هایش». اما نباید فراموش کرد که مقاومت سرسختانه سانتاگ ماحصل واکنش اولیهای بود که خودش از آن این گونه یاد میکرد: «اولین واکنش من وحشت بود و ماتم. اما، روی هم رفته، بد نیست که آدم بداند قرار است به زودی بمیرد. نخست آنکه نباید به حال خود تأسف بخوری.»
«سوزان سانــــــتـــاگ در جدال با مرگ» یا ــ اگر بخواهیم عنوان اصلی آن، “Swimming in a Sea of Death”، را ملاک قرار بدهیم ــ «شنا در دریای مرگ» نیز عنوان کتابی است ماحصل دست وپنجه نرم کردن این نویسنده با روزهای آمیخته با بیماری، کتابی که البته نوشته پسرش، دیوید ریف، است.
دیوید ریف ــ ثمره زندگی کوتاه هشت ساله سوزان با فیلیپ ریف ــ در این اثر از روزهای واپسین زندگی مادرش میگوید که در جدال با سرطان خون میگذشت. هرچند سایه سرطان و بیماری بر سر زندگی سوزان و پسرش بوده، باید اعتراف کرد که این کتاب، اثری است که امید و میل به زندگی و تلاش برای زندگی کردن در آن جولان میدهد.
دیوید از روزهایی میگوید که در کنار مادرش به متخصصان و پزشکان مراجعه میکند، از روزهای مواجهه با سرطان که بار سوم به حریم مادرش پا گذاشته، از روزهای نشخوارهای ذهنی و تعبیر و تفسیرهای شخصی اش به عنوان همراه و نزدیک بیماری که مادرش است، اینکه دقیقا باید چه واکنشی نشان بدهد، چه حرفی را بگوید و دست از گفتن چه کلمهها و جملاتی بکشد تا مبادا ذهن و روان و جسم مادرش را رنجورتر کند. اما، در پس همه این ها، آنچه بازگو میشود تجربه سوزانِ سانتاگ است از سومین سرطان و تقلایی که او تا آخرین لحظه برای زندگی کردن میکند؛ و این میل هم زمان است با هراس مادر از روبه روشدن با مرگ.
دیوید، در لابه لای این سطور، بارها از مادرش نقل قول میکند و اشتیاق او به بودن را به رخ میکشد: «قادر نیستم حتی روزی را تصور کنم که زنده نباشم.» یا «دلم میخواهد دربرابر مرگ سنگری بسازم.» یا «[..]جایی دورتر، چیزی بهتر از آنی نهفته که امروز در دسترس قرار دارد، خواه آن چیز زندگی باشد یا درمان جدید پزشکی.» نکاتی که در صحبتهای خود دیوید درباره مادرش نیز وجود دارد و او بر آن صحه میگذارد.
او جایی درباره ولع مادرش برای زندگی کردن مینویسد: «او زیستن را دوست داشت، و ولع او برای تجربه کردن و امیدهایی که در سر داشت تا آثارش را به انجام برساند، هرقدر پیرتر میشد، فزونی میگرفت. اگر من مجبور باشم برای شیوه هستی او در این جهان واژهای انتخاب کنم، آن واژه “ولع” است. چیزی در زندگی نبود که مادرم نخواهد ببیند یا انجام دهد یا برای درک آن نکوشد.»
ریف، در بخش دیگری از کتاب، عنوان میکند که «به رغم هراسش از مرگ، طوری زندگی میکرد که انگار برای مدتی طولانی زنده خواهد بود. مشخصا از نیازش به “زمان” حرف میزد که باید طی آن همه نوشته هایش را به پایان میبرد.» و دست وپازدن و زحمتهای مادر تا آخرین روزهای زندگی ادامه داشت: «او، تا آخرین ماه زندگی اش، به نیستی نمیاندیشید، و حتی از آن به بعد هم؛ درعوض، طی بیشترین دوره بیماری اش، همچنان به جمع آوری فهرست رستورانها و کتاب ها، جملات قصار و رویدادها، طرح قصه هایش و برنامههای سفر علاقهمند بود؛ و من میفهمیدم که همه اینها شیوه نبرد او تا پایان برای نیل به تکهای دیگر از آینده بود.»
دیوید، با بازگوکردن جزئیات این برهه از زندگی خودش، با بیانی تأثیرگذار، از دل مشغولیها و درگیریهای یک همراه و همدم بیمار میگوید که بعد از مرگ مادرش به یک بازمانده تبدیل میشود، بازماندهای که شاید پاسخ یکی از «چرا»های زندگی اش را با اعتراف مادرش گرفته باشد، اعتراف به اعتقاد به ادعای قدیمی روان شناسی که میگفت سرطان عمدتا محصول سرکوب عاطفی است: «من مسئول سرطان خودم هستم: مثل بزدلها زندگی کردم و هوسها و آتش اشتیاقم را سرکوب کردم.»
«سوزان سانتاگ در جدال با مرگ»، نوشته دیوید ریف، ترجمه فرزانه قوجلو، نشر نگاه، ۱۴۹ صفحه، ۱۳۵هزار تومان.
***
سوزان سانتاگ (۱۹۳۳-۲۰۰۴) منتقد و روشنفکر آمریکایی بود که با آثار خود بر حوزه مطالعات فرهنگی تأثیر گسترده و دامنه داری داشته است. او، که درطول زندگی خود با بیماریهای مختلفی دستوپنجه نرم میکرد، در برخی از آثار مهم خویش، با نگاهی استعاری به بیماریها، به رویارویی نوع انسان با رنجها پرداخته است. برخی از این کتابها، ازجمله «بیماری بهمثابه استعاره»، بارها به فارسی درآمدهاند.