به گزارش شهرآرانیوز؛ آغاز روز برای بعضیها یک نقطه روی دایره تکرار است که بدون هیچ تغییری شب به همان نقطه میرسند. روزها و ساعتها برای این افراد آن قدر تکراری و تکراری شده است که به جز انجام دادن کارهای ضروری آن هم با کیفیت متوسط یا ضعیف، دغدغه دیگری ندارند؛ برای همین به گوشی پناه میبرند و در آن غرق میشوند، بدون اینکه هدفی دنبال کنند.
البته این چرخه فقط برای افراد بیکار یا با فراغت زیاد نیست و حتی برای آدمهای سرشلوغ و پربرنامه هم به وجود میآید. تکرار و ملال در زندگی ممکن است آن قدر توأم با یکنواختی و دل زدگی باشد که روحیه همه افراد را با بی رحمی یکسان آسیب بزند. «باید چه کار کنم؟»، «همه اش درجا میزنم!»، «حوصله ام سر رفته است!»، «زندگی روزمره خسته ام کرده است!»، «همه کارها تکراری شده اند!» و شاید صدها جمله و عبارت دیگر که هم خودمان به زبان آورده و هم از زبان دیگران شنیده ایم، تداعی کننده همان مسیر دایره واری است که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید. این احساسات میتواند انسان را افسرده کند و تا مرز ناامیدی مطلق پیش ببرد؛ موضوعی که با کمک علی سلمانی زاده، روان شناس، بیشتر به آن میپردازیم.
روزهای تکراری را همه ما کم وبیش تجربه کرده ایم؛ همان روزهایی که دیگر هیچ فعالیتی نه تنها برایمان رنگ وبوی تازهای ندارد، بلکه مجبوریم با رخوت و بی حوصلگی انجامشان دهیم. کارمندی که رفت وآمد در ساعت مشخص به محل کارش او را خسته کرده، بانویی خانه دار که کارهای منزل برایش روی دور تکرار افتاده است و محصلی که نصف روز نشستن سر کلاس حوصله اش را سر میبرد، همه و همه نمونههایی از به تکراررسیدن در امور روزمره هستند.
متخصصان حوزه سلامت روان بر این باورند ملال گاهی زمانی رخ میدهد که ظرفیتهای ذهنی، مهارتها و استعدادهایمان به کار گرفته نمیشوند و ما از نظر ذهنی بیکار هستیم و گاهی هم میخواهیم کاری انجام دهیم، ولی نمیتوانیم هیچ کاری بکنیم. برای همین، در آن لحظه نمیتوانیم میل به انجام دادن کاری را در خودمان ایجاد کنیم و از آنجا که آرزوی وضعی متفاوت داریم و نمیتوانیم به آن برسیم، ناامید میشویم و دست از تلاش میکشیم. نکته جالب توجه ماجرا این است که هر دو این سازوکارهای کسل کننده، دیگری را به شدت تقویت میکنند و در نهایت ملال را در ما به وجود میآورند.
وقتی از نظر حسی با اطلاعات یا تجربههای یکنواخت روبه رو هستیم، دچار احساس تکرار و ملال میشویم.
این روزها بیشتر وقتمان را صرف گوشی یا رایانه میکنیم و در مقایسه با گذشته تعاملات اجتماعی واقعی مان کمتر و حس تکراری بودن روزها بیشتر شده است.
یعنی گاهی میدانیم چه کاری باید انجام دهیم، ولی نمیتوانیم. به نوعی در اعمال اراده مان محدودیت داریم.
با اینکه کارهای جدید هم انجام میدهیم، چون معنایی برای آنها نداریم، آن کارها ما را گرفتار ملال میکنند.
بین مهارت هایمان و چالشهای پیش روی کارمان تناسب و ارتباطی وجود ندارد؛ یعنی با کارهایی روبه رو هستیم که خیلی آسان یا خیلی دشوار هستند. به بیان دیگر، اگر همیشه برنده باشیم یا ببازیم، در هر دو حالت اسیر تکرار میشویم.
در بازه سنی کودکی تا پایان نوجوانی به دلیل اطاعت کردن از والدین، بیشترین ملال را تجربه میکنیم. جمله «حوصله ام سر رفته است!» که از کودکان زیاد میشنویم، به همین دلیل است.
تکراری شدن روزها حاصل بی انگیزگی است و از خردسالی و با سبک تربیت والدین در برخی افراد آغاز میشود. خیلی از والدین بدون درنظرگرفتن تواناییهای فرزندشان آرزوی هایشان را درون آنها جست وجو و به این ترتیب احساس ناکارمدی تزریق میکنند.
با مرور بیش از اندازه شبکههای اجتماعی یا تماشای تلویزیون، زمان زیادی از وقتمان صرف محتواهای تکراری و مشابه میشود، به همین دلیل احساس میکنیم که روزها به هم شبیه هستند.
روابط انسانی، مالی، کاری، خانوادگی و بسیاری از جنبههای دیگر زندگی ممکن است در برههای از زمان برای ما تکراری شود. فرار از هر تکراری یا ایجاد هر تنوعی به تلاش و برنامه ریزی نیاز دارد که در اینجا به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
اگر علاقه مندید که در این حوزه مطالب بیشتری بخوانید، توصیه میکنیم این کتاب را تهیه و مطالعه کنید.
نام کتاب: روان شناسی ملال؛ شرح بی حوصلگیهای انسان
نویسنده: جیمز دانکرت و جان دی ایستوود
مترجم: مریم حیدری
نشر: نوین توسعه
تعداد صفحات: ۲۳۲ صفحه
قیمت: ۲۴۰,۰۰۰ تومان