مسی، ستاره بیهمتای آرژانتینی با آنهمه توپ طلا و آنهمه افتخار باشگاهی و البته عنوان قهرمانی جام جهانی، در آخرین مصاحبهاش اشاره به نکاتی کرده است که برای ستارههای سربی وطنی میتواند حاوی چند جلد کتاب ادب و معرفت و فروتنی باشد.
مسی اعلام کرده «من بدون بارسا هیچ وقت مسی نمیشدم، اما بارسا بدون مسی همیشه بارسا بوده و خواهد بود». همین یک جمله ساده میتواند عمق فرهنگ ورزشی و اجتماعی توسعهیافته در بالاترین سطح از حرفهایگری را نشان دهد. این یعنی هرچقدر بازیکنان حرفهایتر و باافتخارتر میشوند، جهانبینی آنها نسبت به اصالت وجودی محیط پیرامونشان عمیقتر میشود و دستاوردهای خود را بیش از اینکه شخصی تلقی کنند، همواره ریشه آنها را در فرصتهایی میبینند که دیگران در اختیارشان قرار دادهاند. برای آنها همیشه تیم، باشگاه و پیراهن ملی ورای توهمات شخصی بوده و با دیده احترام به آنها مینگرند.
در ایران اما بسیاری از ستارههای تازهبهدورانرسیده هنوز باشگاه و تیم ملی را مدیون هنر نداشته خود دانسته و غرق در توهمات، خود را بزرگتر از باشگاه و تیم ملی میدانند. خیلی شفاف اگر قرار باشد مثالی وطنی در این مورد زد، باید به بیرانوند و دارودستهاش اشاره کرد که با چند جرقه نصفونیمه و بدون دستیافتن به افتخاری قارهای و جهانی، عنوان میکنند دیگران به واسطه بردن نام آنها تا هفتهها در بورس خبری میغلطند و اگر آنها نباشند، باشگاهها به ورطه سقوط میروند.
جملات مسی را با جملات بیرانوند و دیگران از این دست مقایسه کنید تا خیلی عیان به دلایل پیشرفت فرهنگ و فوتبال در اروپا و آمریکا پی ببرید. اینجا بازیکن خود را بزرگتر از باشگاه میداند و ملت را وامدار خود، اما آنجا برای پیشرفت و تعالی، همه باشگاه و تیم ملی را هدف غایی میدانند. در سایه چنینجهانبینی است که فرهنگ ورزشی بین هواداران و بازیکنان و مدیران گسترش مییابد و کیفیت خدمات و کیفیت نمایش ستارهها بالاتر میرود. وقتی بازیکنی خود را بالاتر از تیم ملی میداند، تماشاگران آن تیم ملی را از خود نمیدانند و اوضاع آنی میشود که امروز در مورد اقبال از تیم ملی خودمان در میان هواداران میبینیم.