جزئیات برنامه‌های تلویزیون در شب‌های قدر واکنش معین به انتشار اخباری درباره رفت و آمد پنهانی‌اش به ایران قسمت آخر فصل چهارم «زیرخاکی» امشب پخش می‌شود (۸ فروردین ۱۴۰۳) احسان علیخانی از آغاز تولید فصل دوم جوکر خبر داد دفتر واشنگتن «ایران اینترنشنال» تعطیل شد + عکس ضرغامی: ایران، ارزان‌ترین بلیط اماکن گردشگری را دارد اسکارلت جوهانسون وارد «دنیای ژوراسیک» می‌شود؟ سعید راد در بیمارستان بستری شد فروش ۷ میلیارد تومانی سینما‌های خراسان رضوی در هفته اول ۱۴۰۳ برنامه تعطیلی سینما‌های کشور در شب‌های قدر شعرخوانی شاعران در محضر رهبر انقلاب + فیلم و متن برگزاری نشست علمی و فرهنگی «حسنه ماندگار» در مشهد واکنش قاضی شهریاری به اظهارات یکتا ناصر در اینستاگرام چه بود؟ قسمت چهاردهم ویژه‌برنامه افطار «هلال» امشب پخش می‌شود (۶ فروردین ۱۴۰۳) + تیزر انتشار اولین تصاویر از «اریک»، سریال جدید نتفلیکس | عروسک‌گردانیِ بندیکت کامبربچ یکتا ناصر و منوچهر هادی در دادسرای جنایی + عکس آمار پرفروش‌ترین فیلم‌ها در سینما‌های خراسان‌رضوی طی هفته‌ای که گذشت (۵ فروردین ۱۴۰۳) قسمت سیزدهم ویژه‌برنامه افطار «هلال» امشب پخش می‌شود (۵ فروردین ۱۴۰۳) + تیزر فیلم های پر فروش اکران نوروز ۱۴۰۳ تا ۴ فروردین + میزان فروش | تمساح خونی در صدر
سرخط خبرها

شهید جامی خراسانی: در انجام مسئولیت‌هایتان کوتاهی نکنید

  • کد خبر: ۳۰۵۰۶
  • ۲۶ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۸:۴۳
شهید جامی خراسانی: در انجام مسئولیت‌هایتان کوتاهی نکنید
یادی از جواد جامی‌خراسانی، فرمانده گردان فلق
گردآوری: حسین بیات/ شهرآرانیوز
او بعد آنکه دوره ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه دکتر علی شهرستانی سپری کرد، وارد دبیرستان آقامصطفی خمینی شد. اینجا بود که متاثر از فضای عمومی‌کشور تمام فکر و ذکرش شد انقلاب. شد یکی از پخش‌کننده‌های اعلامیه‌های امام. برخی دوستان به خانواده‌اش تذکر می‌دادند که جلویش را بگیرند یا به‌اصطلاح بیشتر هوایش را داشته باشند، اما کسی نمی‌توانست جلودارش باشد. همه اهل خانه می‌دانستند او راه خودش را انتخاب کرده است. حرفمان از شهید جواد جامی‌خراسانی است که معتقد بود کار نباید روی زمین بماند. سمت و مقام مهم نیست. هرکسی هرکاری از دستش برمی‌آید، باید انجامش دهد. دیروز سالروز ولادت او بود؛ کسی که فرمانده گردان بود، اما همیشه به‌عنوان یک رزمنده عادى خدمت مى‌کرد. همین بهانه‌ای شد او را میان صحبت‌های همسرش فاطمه زنجان طلب، جستجو کنیم.

منتظرش بودم
برادرم چهار سال مفقودالاثر بود و من دلم می‌خواست مانند او، دینم را به انقلاب و اسلام ادا کنم. وقتی جواد جامی که از آشنایان قدیم ما بود، به خواستگاری‌ام آمد، در همان اولین جلسه دیدار، پیشنهاد وی را برای ازدواج قبول کردم. به یاد دارم وقتی او از منزل ما رفت، پدرم به من گفت: «این جواد هم مانند پسرم، شهید می‌شود.» من جواد را به‌خاطر تقوا و ایمانی که داشت، پذیرفتم و مجذوبش شدم. در تمام مدتی که همسرش بودم، منتظر بودم که روزی خداوند این گوهر را از من بگیرد، اما همیشه دعا می‌کردم مدتی که کنار او هستم، کم نباشد. جواد همیشه با حرف‌هایش به من امید می‌داد و می‌گفت: «می‌دانم که خانواده‌ام به من احتیاج دارد، اما اکنون، اسلام و انقلاب بیشتر به من احتیاج دارند و شما هم برای من دعا کنید تا بتوانم دینم را ادا کنم.»

با هم رفتیم جبهه
۲۳ تیر ۱۳۶۲ با همدیگر ازدواج کردیم و پس از مدتى با هم به جبهه رفتیم. خودش در جبهه بود و من در پشت جبهه فعالیت مى‌کردم. راضی نشد قبل مراسم ازدواج، برایش کت و شلوار و کفش نو بخریم. گفت همان لباس قبل تمیز باشد، خوب است. ما بدون اطلاعش لباسی تهیه کردیم که درنهایت به اصرار اقوام آن را پوشید. سادگی برایش اهمیت داشت. یک روز وقتی به خانه رسید، چیزی را پشتش مخفی کرده بود. من و خواهر بزرگشان در خانه بودیم. گفت: چیزی برایتان گرفته‌ام، می‌خواهم نشانتان بدهم. بعد کفش‌هایی را نشان داد که ظاهر خیلی ساده‌ای داشت. گفت: شما از این به بعد این کفش‌ها را بپوشید؛ چون ساده و بدون پاشنه است. نمی‌خواهم وقتی از کوچه و خیابان می‌گذرید، کسی صدای پایتان را بشنود و جلب نظر کنید.

مجری تفکیک زائران حرم شدیم
با همدیگر رفته بودیم حرم. از اینکه زن‌ها و مرد‌ها مختلط بودند و با همدیگر زیارت می‌کردند، خیلی ناراحت بود. می‌گفت به‌هرحال نامحرمند و نباید با همدیگر برخورد داشته باشند.
به اتفاق رفتیم پیش شهید چراغچی. پیشنهاد داد ترتیبی اتخاذ شود که زن و مرد‌ها تفکیک شوند. شهید چراغچی گفت: «مشکلی ندارد؛ شما از طرف ما مامور هستید با افراد خاطی و خلافکار برخورد کنید» و این باعث شد که مدتی ما مامور این کار باشیم. چندی نگذشت که زن و مرد‌ها در اطراف ضریح مطهر تفکیک شدند.

خدا امتحان بزرگی برای شما دارد
آخرین باری که می‌خواست برود، برای خداحافظی از پدر و مادرشان رفتیم. موقعی که به منزل پدرشان رسیدیم، از من خواست در ماشین بمانم و داخل نروم. بعد از شهادت جوادآقا پدرشان برایم تعریف کرد که آن روز وقتی شهید داخل منزل شد، فرش اتاق را کنار زد و صورتش را روی خاک گذاشت. به پدرش گفته بود: «پدرجان! با پایتان بگذارید روی صورت من و حلالم کنید».
قبل رفتن گفت می‌خواهد برای خداحافظی به حرم برود. بعد برگشتن، صبحانه‌ای خوردیم. مشغول کار‌ها بودم که صدایم زد: «بنشینید، می‌خواهم چند کلمه برایتان صحبت کنم.» گفتم: اگر می‌خواهید باز از شهید شدن و شهادت برایم بگویید، من گوش نمی‌دهم.
دوباره با صدای لرزانی صدایم زد. زنگ صدایش عجیب بود و رنگش هم قدری پریده بود. بدنش هم می‌لرزید.
نشستم. گفت: دعا کنید این دفعه که به جبهه می‌روم، شهید شوم. گفتم: ان‌شاءا.... گفت: نه! به من قول بده که زینب‌وار صبر داشته باشی. من با آنکه آن موقع سن کمی‌داشتم و از طرفی بار‌دار بودم، گفتم قول می‌دهم زینب‌گونه صبر داشته باشم. شما هم قول بدهید که شفاعتم کنید. گفت: ان‌شاءا.... موقعی که می‌خواست برود، بار دیگر به من گوشزد کرد که: «خدا می‌خواهد امتحان بزرگی از شما بگیرد. سعی کنید از آن سرافراز بیرون بیایید.» رفت و رفت. کاملا می‌دانست که شهید خواهد شد.

فرازی از وصیت‌نامه
برادران و خواهران، امروز اسلام در لحظه خاصی از تاریخ قرار گرفته است. تمامی‌اسلام در مقابل تمامی‌کفر است و خداوند متعال حجتش را بر ما تمام کرده است و خون شهدا دیگر نقطه ابهام و تردیدی برای ما باقی نگذارده است. اگر خدای ناکرده در انجام مسئولیت‌هایمان که ادامه دادن راه شهدا و حفظ اسلام و دادن آن به صاحب اصلی‌اش امام‌زمان (عج) است، کوتاهی کنیم، در قیامت جلوی ما را خواهند گرفت.

شناسنامه
نام: جواد
نام خانوادگی: جامی خراسانی
تاریخ تولد: ۲۵/۰۳/۱۳۳۹
فرزند: محمدعلی و مریم رشتی زاده
محل تولد: مشهد
تحصیلات: دیپلم
شغل: پاسدار انقلاب اسلامی
یگان خدمتی: تیپ ۲۱ امام رضا (ع)، گردان فلق
مسئولیت: فرمانده گردان
مجروحیت: ۴ نوبت
تاریخ شهادت: ۲۳/۱۲/۱۳۶۳
محل شهادت: عراق، جزیره مجنون
گلزار: حرم مطهر امام رضا (ع)
فرزند: یک دختر؛ زینب مدتی بعد از شهادت پدر در ۱۱ اردیبهشت ۶۴ به دنیا آمد.

قاب خاطرات
اسیرگیری با قمقمه آب
برگشته بودیم پشت تپه ۳۵۰ که تدارکات تهیه کنیم. من خواستم از بچه‌هایی که در تپه ۳۵۰ بودند، خبری بگیرد تا در صورت نیاز، برایشان تدارکات تهیه کنیم. او هم با یک قمقمه آب و یک بسته بیسکویت به راه افتاد تا در حین رفتن چیزی هم بخورد. بعد از چند لحظه دیدیم با چند اسیر عراقی آمد. تعجب کردم؛ چراکه هیچ سلاحی با خود نبرده بود. بعدا مشخص شد همان قمقمه آب را طوری گرفته که عراقی‌ها خیال کرده‌اند اسلحه است. وقتی عراقی‌ها فهمیدند با یک قمقمه آب اسیر شده‌اند، با دو دست به سرشان می‌زدند.
بالا رفتن با نماز نذری
یک روز به همراه چند تن از دوستان به اخلمد رفته بودیم. همگی پای آبشار اخلمد بودیم. یکی گفت: کی می‌تواند از این آبشار بالا برود؟
ارتفاع آبشار زیاد بود و از طرفی هم دیوارهایش خزه بسته و لغزنده بود. شهید جامی داوطلب شد. فکر نمی‌کردیم بتواند، اما با سعی و تلاش فراوان توانست. مدت نسبتا زیادی طول کشید تا از پشت آبشار برگردد. وقتی پرسیدم چرا دیر برگشتی، گفت: نذر کرده بودم اگر توانستم از آبشار بالا بروم، دو رکعت نماز بخوانم؛ به همین دلیل طول کشید.
جامی مالک
به نظر ما جواد جامی، مالک‌اشتر عصر خودش بود. رزمنده‌ای که در طول جنگ به‌ندرت مانندش را دیدم. او در خطوط دفاعی دشمن، فقط با ۵ یا ۶ نیرو درمقابل ۵۰۰، ۶۰۰ نیروی دشمن تسلیم نشد و مردانه شب را تا صبح مبارزه کرد. دو ساعت قبل از اینکه آن منطقه را فتح کنیم، به درجه رفیع شهادت نائل شده بود.
موذن دبیرستان
اولین روزی که رفتیم دبیرستان شبانه جلیل نصیرزاده، هنگام اذان مغرب، جواد جامی شروع کرد به اذان گفتن. در سالن دبیرستان با صدای بلند اذان گفت. تمام که شد، به او گفتم: جوادآقا! حالا بچه‌ها کجا بروند نماز؟ گفت: همین‌جا توی سالن، روی خاک‌ها. از انباری چند مقوا و کارتن و یک موکت کوچک بیرون کشیدند و یکی از بچه‌ها جلو ایستاد و با چهار نفر نمازجماعت را تشکیل دادند.
خط شکن بدر
از شب اول و حتی چند شب قبل از عملیات بدر با برادران اطلاعات‌عملیات رفته بود و از نزدیک، خط دشمن را بررسی کرده بود تا در شب عملیات بتواند با تلفات کمتری خط را بشکند. وقتی هم عمل کرد، موفق بود. از تیپ امام‌رضا (ع) تنها گردانی بود که توانست به خط بزند. سپس بقیه گردان‌ها آمدند و به فلق کمک کردند. سه شبانه‌روز بدون اینکه کوچک‌ترین استراحتی بکند، در خط ماند. تنها قبل از شهادتش، چند لحظه‌ای آمد تا قدری خستگی درکند و عملیات را ادامه بدهد. دیدم تمام لباس‌هایش خونی است. به نظر می‌رسید شهدا و مجروحان زیادی را انتقال داده باشد تا در خط نمانند. شب اول و شب دوم در جاده خندق، خوب عمل کردیم، اما در شب سوم که گردان شهیدحافظی به کمک آمد، خط خندق به‌کلی شکست و نیرو‌های زیادی حتی افسران ارشد دشمن را در حد تیمسار اسیر کردیم که نتیجه زحمات برادرانی، چون شهیدجامی و شهیدحافظی بود.
منابع خاطرات: دانشنامه فرهنگ ایثار، جهاد و شهادت
فرهنگ‌نامه جاودانه‌های تاریخ، زندگی‌نامه فرماندهان شهید استان خراسان/ سایت یاران رضا/ روزنامه شهرآرا
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->