گزارشی از آخرین شب جشنواره فیلم فجر در مشهد (۲۲بهمن ۱۴۰۳)| مهر قبولی برای مخاطبان سینما ویدئو | صحبت‌های مصطفی زمانی برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اصلی مرد برای فیلم «شمال از جنوب غربی» ویدئو | درخواست خانی، برنده سیمرغ بهترین فیلم اول، از وزیر ارشاد برای اکران فیلم قاتل وحشی ویدئو | لحظه اهدای سیمرغ بهترین کارگردانی فیلم اول به محمود كريمى برای فیلم «بچه مردم» ویدئو | صحبت‌های فریبا نادری پس‌از دریافت سیمرغ بهترین بازیگر نقش اصلی زن برای فیلم شوهر ستاره ویدئو | اهدای سیمرغ بهترین بازیگر نقش اصلی زن به فریبا نادری برای «شوهر ستاره» ویدئو | لحظه اهدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اصلی مرد به مصطفی زمانی برای «شمال از جنوب غربی» ویدئو | صحبت‌های لیندا کیانی پس‌از اهدای سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم ۱۹۶۸ ویدئو | لحظه اهدای سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل زن به لیندا کیانی برای فیلم ۱۹۶۸ ویدئو | صحبت‌های فرهاد آییش پس‌از دریافت سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم موسی کلیم الله ویدئو | لحظه اهدای سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل مرد به فرهاد آئیش برای «موسی کلیم‌الله» ویدئو | اجرای قطعه «وطن» توسط علی زندوکیلی در اختتامیه جشنواره فیلم فجر ۱۴۰۳ تلویزیون کلیپ خاطره‌انگیز جشنواره فجر را نمایش نداد! استاندار خراسان رضوی: از ایجاد دبیرخانه دائمی جشنواره فیلم فجر در مشهد حمایت می‌کنم + ویدئو ویدئو | شوخی حاضران در اختتامیه جشنواره فیلم فجر ۱۴۰۳ با «موسی‌ کلیم‌الله» ویدئو | معرفی خلاقانه داوران چهل‌‌وسومین جشنواره فیلم فجر توسط محمدرضا علیمردانی ویدئو | صحبت‌های جعفر صادقی برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم مستند برای «شگرد» ویدئو | لحظه اهدای سیمرغ فیلم مستند سینمایی به جعفر صادقی تهیه کننده فیلم «شگرد» ویدئو | صحبت‌های نیما مهدیان پس‌از دریافت سیمرغ بهترین کارگردانی مستند داستانی برای «یک وجب خاک» ویدئو | لحظه اهدای سیمرغ بهترین کارگردان فیلم مستند سینمایی به نیما مهدیان برای فیلم یک وجب خاک
سرخط خبرها

درباره کتاب «سه‌خواهرون» اثر مریم قربان‌زاده + ویدئو

  • کد خبر: ۳۰۵۳۷۹
  • ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۸
درباره کتاب «سه‌خواهرون» اثر مریم قربان‌زاده + ویدئو
کتاب سه‌خواهرون روایت زندگی هشت زن از سه نسل است که به قلم مریم قربان‌زاده به رشته تحریر درآمده و نشر «ستاره‌ها» آن را به بازار کتاب عرضه کرده است.

به گزارش شهرآرانیوز، قصه کتاب سه‌خواهرون روایت زندگی خانواده بزرگی در محله دریادل مشهد است؛ خانواده پرجمعیت و بیست‌نفره حاج قاسم دهقانی. داستان از هشتاد سال پیش و با فصل دومادرون که روایت زندگی دو مادر خانواده است شروع می‌شود.

فضه‌خانم و صدیقه‌خانم از ازدواج و زندگی‌شان با حاج‌قاسم و دردسر‌ها و شیرینی‌های بزرگ کردن هفده کودک و نوجوان قدونیم‌قد می‌گویند. بعد از آنها در فصل «سه‌خواهرون» کتاب به ایستگاه زندگی سه دختر خانواده یعنی فاطمه و محبوبه و منصوره می‌رسد.

سه خواهری که هر سه همسران‌شان را در سال‌های دفاع مقدس از دست می‌دهند و به خیل خانواده‌های صبور شهدا می‌پیوندند. در فصل پایانی نیز کل داستان را از زبان سه دختری که از سه شهید این خاندان یعنی شهیدان رفیعی، بافندگان و عابدینی به یادگار مانده‌اند می‌خوانیم.

برشی از کتاب «سه خواهرون»:

سال ۶۸ امام به‌رحمت‌خدا رفت. دریادل ولوله شد. مثل سال‌هایی که خبر شهادت مرد‌های خانه آمد یتیمی ما دوباره از سر گرفته شد. بچه‌ها را برداشتم و برای چهلم امام به تهران رفتیم. هر چقدر بقی گفتند بچه‌ها را نبر، اذیت می‌کنند، اذیت می‌شوند، قبول نکردم. گفتم باید ببرمشان. از وقتی کوچک بودند هر جا دعا و زیارت و مراسم بود می‌بردمشان. شب جمعه دعای کمیل، صبح جمعه دعای ندبه، زمستان و تابستان. گاهی بیدارشان می‌کردم وسط برف و سرما می‌رفتیم دعای ندبه. خانم بزرگ می‌گفت: «بیدارشان نکن. من پیششان می‌مانم، خودت تنها برو.» می‌گفتم: نه! دعا و مناجات برای همین‌هاست نه من و شما. اینها باید راهشان را گم نکنند. چند ماه بعد از ارتحال امام اسرا آزاد شدند. خبر خوشی بود برای خانواده‌ها، کل کشور غرق شادی بود. آزاده ما هم می‌آمد تا حرف آخر را درباره آقارفیعی بزند. عباسِ دایی‌قاسم که آزاد شد اول به دریادل آمد. اول خواسته بود بچه‌های شهید رفیعی را ببیند. عباس تعریف می‌کرد که وقتی محاصره می‌شوند تیر به سر آقای رفیعی می‌خورد و به زمین می‌افتد. عباس چفیه خودش را در می‌آورد و زیر سر آقارفیعی می‌گذارد. همه مدارک شناسایی را هم از جیب‌های آقا رفیعی برمی‌دارد و با یک نارنجک از بین می‌برد. خودش هم پشت بوته‌های خار پنهان می‌شود، اما پیدایش می‌کنند.با توضیحات عباس برای ما هم قطعی شد آقا‌رفیعی شهید شده، اما باز هم منافقین دست‌بردار نبودند. زنگ می‌زدند به خواهر‌های ابوالفضل و یا به خانه ما که رفیعی را فلان‌جا و فلان شهر عراق دیده‌ایم. جوری به هم می‌ریختیم که بندبند تنمان از هم باز می‌شد. خدا لعنت‌شان کند و از جنایات‌شان نگذرد.

 
 
  

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->