افتتاح باشگاه سیمرغ در آرامگاه فردوسی | محفلی برای شاعران و نویسندگان نوجوان تصویری از ریشه‌های نور در اقیانوس ژرف عرفان | نگاهی به نمایشگاه نقاشی و حجم در نگارخانه آسمان مشهد ادای دین هنرمندان مشهدی به شهید جمهور | درباره یک هم آفرینی هنری به مناسبت اولین سالگرد شهادت آیت الله رئیسی نصرالله مدقالچی در آستانه جراحی | آماده‌سازی برای دوبله فصل جدید «آن‌شرلی» فعالیت «تلویزیون اینترنتی همشهری» بدون مجوز! همکاری مهران احمدی، امین حیایی، هادی کاظمی و مهران مدیری در فیلم سینمایی زالو شیوا ارسطویی، نویسنده و شاعر، به خانه ابدی بدرقه شد «شاهنامه»، کتاب راهنمای حکومت داری | درباره کتاب «استقبال از شاهنامه در سده‌های میانه به سانِ آینه پادشاهان» برگزاری یازدهمین دوره کنگره شعر «از توس تا نیشابور» در مشهد + فیلم صفحه نخست روزنامه‌های کشور - دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ کارگردان فیلم پدرخوانده، یک هتل سینمایی راه انداخت درباره فیلم «انفجار در قطار گلوله‌ای»، اکشن نفس‌گیر ژاپنی که نتفلیکس را تکان داد «شب‌های برره» محبوب‌ترین سریال ایرانی در سایت جهانی فروش تئاتر‌های روی صحنه مشهد از ۲۹ میلیارد ریال عبور کرد (۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴) فرار از پله‌های اضطراری فقر | نگاهی به تئاتر «زهرماری» که این شب ها در تماشاخانه مایان روی صحنه است قصه های بزرگ برای بچه‌های کوچک | چند پیشنهاد خرید شاهنامه برای کودک و نوجوان
سرخط خبرها

درباره کتاب «سه‌خواهرون» اثر مریم قربان‌زاده + ویدئو

  • کد خبر: ۳۰۵۳۷۹
  • ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۸
درباره کتاب «سه‌خواهرون» اثر مریم قربان‌زاده + ویدئو
کتاب سه‌خواهرون روایت زندگی هشت زن از سه نسل است که به قلم مریم قربان‌زاده به رشته تحریر درآمده و نشر «ستاره‌ها» آن را به بازار کتاب عرضه کرده است.

به گزارش شهرآرانیوز، قصه کتاب سه‌خواهرون روایت زندگی خانواده بزرگی در محله دریادل مشهد است؛ خانواده پرجمعیت و بیست‌نفره حاج قاسم دهقانی. داستان از هشتاد سال پیش و با فصل دومادرون که روایت زندگی دو مادر خانواده است شروع می‌شود.

فضه‌خانم و صدیقه‌خانم از ازدواج و زندگی‌شان با حاج‌قاسم و دردسر‌ها و شیرینی‌های بزرگ کردن هفده کودک و نوجوان قدونیم‌قد می‌گویند. بعد از آنها در فصل «سه‌خواهرون» کتاب به ایستگاه زندگی سه دختر خانواده یعنی فاطمه و محبوبه و منصوره می‌رسد.

سه خواهری که هر سه همسران‌شان را در سال‌های دفاع مقدس از دست می‌دهند و به خیل خانواده‌های صبور شهدا می‌پیوندند. در فصل پایانی نیز کل داستان را از زبان سه دختری که از سه شهید این خاندان یعنی شهیدان رفیعی، بافندگان و عابدینی به یادگار مانده‌اند می‌خوانیم.

برشی از کتاب «سه خواهرون»:

سال ۶۸ امام به‌رحمت‌خدا رفت. دریادل ولوله شد. مثل سال‌هایی که خبر شهادت مرد‌های خانه آمد یتیمی ما دوباره از سر گرفته شد. بچه‌ها را برداشتم و برای چهلم امام به تهران رفتیم. هر چقدر بقی گفتند بچه‌ها را نبر، اذیت می‌کنند، اذیت می‌شوند، قبول نکردم. گفتم باید ببرمشان. از وقتی کوچک بودند هر جا دعا و زیارت و مراسم بود می‌بردمشان. شب جمعه دعای کمیل، صبح جمعه دعای ندبه، زمستان و تابستان. گاهی بیدارشان می‌کردم وسط برف و سرما می‌رفتیم دعای ندبه. خانم بزرگ می‌گفت: «بیدارشان نکن. من پیششان می‌مانم، خودت تنها برو.» می‌گفتم: نه! دعا و مناجات برای همین‌هاست نه من و شما. اینها باید راهشان را گم نکنند. چند ماه بعد از ارتحال امام اسرا آزاد شدند. خبر خوشی بود برای خانواده‌ها، کل کشور غرق شادی بود. آزاده ما هم می‌آمد تا حرف آخر را درباره آقارفیعی بزند. عباسِ دایی‌قاسم که آزاد شد اول به دریادل آمد. اول خواسته بود بچه‌های شهید رفیعی را ببیند. عباس تعریف می‌کرد که وقتی محاصره می‌شوند تیر به سر آقای رفیعی می‌خورد و به زمین می‌افتد. عباس چفیه خودش را در می‌آورد و زیر سر آقارفیعی می‌گذارد. همه مدارک شناسایی را هم از جیب‌های آقا رفیعی برمی‌دارد و با یک نارنجک از بین می‌برد. خودش هم پشت بوته‌های خار پنهان می‌شود، اما پیدایش می‌کنند.با توضیحات عباس برای ما هم قطعی شد آقا‌رفیعی شهید شده، اما باز هم منافقین دست‌بردار نبودند. زنگ می‌زدند به خواهر‌های ابوالفضل و یا به خانه ما که رفیعی را فلان‌جا و فلان شهر عراق دیده‌ایم. جوری به هم می‌ریختیم که بندبند تنمان از هم باز می‌شد. خدا لعنت‌شان کند و از جنایات‌شان نگذرد.

 
 
  

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->