آزیتا حسین زاده خبرنگار شهرآرامحله - وقتی به خیابان عامل 32 میرسیم، خورشید زل زده است توی چشمان خیابان. شیشههای سکوریتی مغازهها تلنگری است که با بازتاب داغی خورشید سنگفرش پیادهرو را داغتر میکند. از اثرات داغی این روزها بر خط اعصاب شهروندان و کسبه خبری نیست. شنیدهایم جای پارک معضلی است که کسبه و شهروندان را در این خیابان به جان هم انداخته اما هنوز کوچه در امان است. صدای جرو بحثی حداقل در ساعتهای10 تا 15 امروز که ما اینجاییم نمیآید. انگار گیس و گیسکشی هم جای خودش را به سپر به سپر چسباندن صلحآمیز خودروها داده است. کم کم رد پای رهگذران به خیابان کشیده میشد و خط توازنی از شلوغی عابران تا مغازههایی که کرکرهشان را بالا کشیدهاند، ترسیم میشود. اهالی بازار کفش عامل اما معتقدند بازار اصلی کفش مشهد دیگر تب و تاب قدیم را ندارد؛ آفتابش اگر چه داغتر شده و آدم را بیتاب میکند اما بازار مشتری که روزگاری به دل کاسبکاران و تولیدکنندگان مینشست دیگر داغ نیست. برخی میگویند؛ علتش پای چین است که در کفش بازار عامل، رفته است و برخی علتش را دست درازی دلالان داخلی میدانند و برخی مشکلات خرید جنس و تورم و گرانی و هزار علت دیگر. اما در این میان برخی مشکلات هم خاص خود این خیابان و به عبارتی ساکنان اصلی آن یعنی دست اندرکاران کفش است که حل برخیهایشان به اتحادیه برمیگردد و برخی به شهرداری و برخی به کسبه و برخی دیگر هم به توان خرید مشتریها ...
گل قیمت کفش در بازار عامل
یحیایی از مشتریهای پرو پا قرص بازار کفش عامل است. میگوید کفشی که اینجا 80 هزار تومان عرضه میشود، در احمدآباد 200 هزار تومان روی شاخش است. ما که از اول کوچه عامل 32 تا انتهایش را گز کردیم یکی از مشکلات بازار این است که شاید نیمیاز مغازهها کلی فروش هستند وگرنه گل قیمت کفش را که بخواهی همین عامل است.
سرابی از دیگر شهروندانی است که برای چندمین بار قدم به این خیابان گذاشته است. او میگوید کفش چرمی را در بازار خیابان دانشگاه پوشیده است که قیمتش 450 هزار تومان بوده اما همان کفش با همان کیفیت در عامل 170 بیشتر قیمت نداشته است. او که مدعی است هر بار که میخواهد کفش بخرد این بازار پاتوقش میشود به تنوع جنس و مدل کفشها در این بازار اشاره میکند و میگوید: در این بازار با اینکه برخی معتقدند زیاد برخوردار نیست بر خلاف تصور عموم به روزترین مدلها یافت میشود.
جای پارک، سرویس بهداشتی و سطل زباله
لطفی، یکی از فروشندگان بازار کفش عامل 32 است. او مشکل اصلی اینجا را جای پارک میداند و البته مشکل دیگرش را نبود سرویس بهداشتی. او اینطور توضیح میدهد: کسی اجازه نمیدهد بقیه از سرویس بهداشتی ملکش استفاده کنند و همین قضیه سبب شده است کودکان مشتریها در گوشه و کنار خیابان اجابت مزاج کنند.
منصوری، از دیگر کسبه، میگوید: به این دلیل که کارگاهدارها و کارگرانشان صبحها زودتر به محل کارشان میآیند زودتر به جای پارک میرسند. اگر الیت در معبر اصلی اجرا شود کسبه خودرو نمیآورند و جای پارک کافی برای شهروندان میماند.
او یادآور میشود: برای این قضیه تا شهرداری هم رفتیم ولی هیچ کاری انجام ندادند. ساختمان مجد از انتهای خیابان مطهری6 راه دارد. اگر امکان این باشد که مسافرانی که میآیند بتوانند از این مکان برای پارک خودروهایشان استفاده کنند بخشی از مشکل جای پارک و ترافیک حل خواهد شد. اگر الیت را برای خیابان اصلی بگذارند.
منصوری میگوید: مشکل اصلی پارک برای کسبه اینجا کارگاههای اینجاست. آنها در حالی که کاربری تجاری ندارند و از مجوزهای لازم برخوردار نیستند و باید مسکونی باشند جای پارک را اشغال میکنند.
کاسبی دیگر میگوید: مجد پارکینگ دارد و برخی از کاسبها استفاده میکنند. اگر این اتفاق برای همه بیفتد خوب است اما قطعا هزینههای پارک در پارکینگ مجد اکنون سنگین است و همه از عهده آن بر نمیآیند. البته راه دیگری هم هست و آن این است که کسبه را به استفاده از وسیله حمل و نقل عمومی ترغیب کنیم. سر خیابان از سمت شهید قرنی، ایستگاه اتوبوس دارد و محل عبور چند خط است.
یکی دیگر میگوید: اینجا سطل زباله ندارد و در بسیاری از موارد مشتریها زبالههای خود را در خیابان و پیادهرو میریزند.
فرعیهای بیسکه و خانههای بیسکنه
یکی دیگر از مشکلاتی که در عامل32 به چشم میخورد این است که فرعیهای این خیابان در تقاطعهای آن شماره پلاک کوچه ندارند و کار کاسبان آنها سکه کار کاسبکارهای خیابان اصلی را ندارد و به قول کاسبکاران یک سویه شدن این فرعیها مزید بر علت کسادی بازار است. یکی دیگر از کسبه آمار تجاری، مسکونی کوچه را میدهد. او میگوید: اینجا نسبت کلی فروشها به جزئی فروشها یک به 5 است. 50 درصد مسکونیهای اینجا کارگاه شده است.
چشم میچرخانم در کوچه. پردههای مندرس برخی از خانهها. سقفهای چوبی و بیرونزدگی بخشهایی از انبار و کارگاهها که صدای چرخشان از پشت درها شنیده میشود، میگوید زیر پوست این کوچه، هیاهویی است که با تولید کفش داخلی خط و ربط دارد.
50 سال پیش، بازار کفش عامل
سادات، از قدیمیهای بازار کفش عامل، است. 81 سال دارد و از 22 سالگی ساکن محله عامل است.50 سالی میشود حوالی همین خیابان کفاشی دارد. میگوید: آن زمانها نصف این تشکیلات اینجا نبود. الان 10 برابر کفش فروشی شده آن زمان اینجا بیشتر کارگاه بود اما چون اجارهها بالا رفت کم کم فروش هم قوت گرفت.
او همان 50 سال پیش ملک دو طبقهاش در بازار کفش را به 2هزار و 500تومان خریداری کرده است اما الان یک میلیارد قیمت دارد. او معتقد است اصلا نمیشود آن زمان را با الان مقایسه کرد. مدل کفشها هم آن زمان خاص همان دوره بود و زمان حاضر هم مدلهای خاص خودش را دارد.
لای حرفهایش خاطره بازار کفش قدیم که همان بازار زنجیر است، گل میکند. بعد حوالی خانه آقای قمی که چسبیده به کوچه چهارباغ بوده، بازار اصلی کفش میشود؛ جایی در همان دور فلکه حرم که حالا خراب شده است. بازار زنجیر آن زمانها پر بود از کفش فروشی و پارچه فروشی. سادات میگوید: الان دیگر آنجا اثری از کفشفروشی نیست. فقط در پاساژهایش اثری از آن دکانهای قدیمی مانده است.
مشکلات بازار را که میخواهیم بازگو کند مهمترین مشکل را مانند دیگران جای پارک و سرویس بهداشتی میداند و توضیح میدهد: سرویس بهداشتیاش همانی است که متعلق به مسجد است. وقت نماز باز میشود و 2، 3ساعت بعد بسته است. مشتری میآید اینجا کودکش دستشویی دارد و به ناچار کنار خیابان بچه را میبرد.
درباره گلایه شهروندان از این صنف که میپرسیم یادآوری میکند: شهروندانی که اینجا سکونت دارند، ساکنانی هستند که دکان هم دارند یا دکانشان را اجاره دادهاند پس چون خودشان ذینفع هستند، گلایهای ندارند.
زیر پوست خیابان...
یک بار بازار کفش را دوباره از نو میرویم. خانههای متروکه و پردههای عاریه وصله پینه خورده پشت برخی از پنجرهها نشان از این دارد که زیر پوست این خیابان و پشت دیوارهایش اتفاقات دیگری در حال وقوع است. در حال عبور هستیم که در حیاطی باز میشود و نوجوانی با گاری پر از جعبههای کفش بیرون میآید. چند قدمی جلوتر از آن انبار که ظاهرش مسکونی است صدای تلق تلق چکش فلزی که بر میخ آهنین میکوبد تا زیره را بر رویه کفش متصل کند، ترغیبمان میکند که سری هم به یکی از کارگاههای تولیدی کفش بزنیم. داخل کارگاه صدا عجین میشود با صدای چرخی که دور دوزی رویه کفش را انجام میدهد. مسئول کارگاه و کارگران از مراحل ساخت کفش توضیح میدهند و از دغدغههایشان در این صنعت میگویند؛ «اولین مرحله کار برش است. اول الگو کشیده میشود و لبههایش چسبکاری میشود و بعد از آن نوبت به چرخکاری رویه کار میرسد بعد کفش را قالب میزنند و کارهای دیگرش را انجام میدهند«.
یکی از کارگران تولید کفش از سختترین کار تولید کفش که الگو کشیدن است و مهارت خاصی میخواهد صحبت میکند و بعد انگشت اشارهاش را سمت اوستاکار کارگاه میگیرد و میگوید: او مهارت خاصی در این کار دارد. 20سال تجربه کار کفش دارد و خبره این کار است. عکس این کارها را از اینترنت برایش میآورند و او آن عکسها را بسیار ماهرانه روی قالب میآورد و مثل همان را درست میکند. این سختترین کار کفاشی است.
نخستین تولیدی بازار که فروشنده کفش شد
بورس کفش از عامل32 شکل گرفته و 4، 5 سالی است جان گرفته و به کوچههای دیگر هم کشانده شده است. یکی از کارگران میگوید: اینجا قبلا همه تولیدی کفش بود و کلی فروشی بودند اما الان افزون بر کلی فروشی و خرده فروشی به شهرهای دیگر هم کفش میفروشند. نخستین تولیدی که به فروش کفش تبدیل شد متعلق به تولیدی حسین آقا روحی، کاسب سر نبش عامل 32 بود و حالا خیلیها مغازه کفش تک فروشی هم دارند.
بالاترین دستمزد؛ جفتی 4 هزار تومان
ما که کارگر این کار هستیم به اندازه یک کارگر سر گذری هم حقوق نمیگیریم. جفتی 4 هزار تومان برای هر کفش میگیریم و هر سری کار 12 جفت است که مزد روزمان میشود 48 هزار تومان. این مبلغ از حقوق یک کارگر سر گذر که 90 هزار تومان مزد میگیرد، هم کمتر است.
یکی از کارگران میگوید: «ما جفت مزد کار میکنیم. هر روزی که سر کار نیاییم حقوقی نداریم. اگر فردی مثل شما بگوید من یک شرکت دارم و یک میلیون و 500حقوق میدهم همه ما کارگرها حاضریم این کار را رها کنیم. ما الان مجبوریم سختترین مدلها را بزنیم که امثال شما پسند کنند. جنسی که میآید گران و خرید کار هم کم است.
چین، کفاشهای عامل را زمین زد
یکی از کارگران میگوید: از بدبختیهای ما این بود که کفش از چین وارد شد و بیشتر کفاشها زمین خوردند و نابود شدند. از سال 77 و 78 کار چینی وارد بازار شد.
مواد بازیافتی را از کشورهای اروپایی میگرفت و آن را به شکل مواد اولیه کفش درمیآورد و کفشی بسیار بیکیفیت تولید میکرد و به بازارهای کشورهایی مانند ایران میفرستاد.
ظاهر زیبا و کیفیت کم کالای چینی
کارگر دیگر میگوید: «کار چینی شاید ظاهرش بهتر از کار ما باشد اما کیفیتش به کار ایرانی که روزی با ایتالیا برابری میکرد، نمیرسد. کفش چینی که پایت میکنی میبینی پاهایت بو میگیرد اما کفش ایرانی را که بپوشی این اتفاق نمیافتد».
تعبیر آنها از تسخیر بازار کفش از سوی کالاهای چینی این است که تمام تولیدکنندگان بازار داخلی در حال کنار کشیدن از بازار هستند و این قطعا به بازار لطمه میزند. چین کشوری است که به هر کشوری جنس بدهد، نابودش میکند. یکی از کارگران میگوید: چرا برای ما که قشر ضعیف هستیم باید چین رقیبمان شود ولی در صنعت خودروسازی چین به این اندازه نتوانسته ورود پیدا کند؟
گرانی 100 درصدی جنس و ارتقای 3 درصدی حقوق کارگر
در گرمای هوای کارگاه، چند قدمی پیش میروم. مرحله بعدی پستیسازی است که چرخ کردن رویهکار است و بعد از آن پیشکار قالب کار را میزند. یکی از کارگران میگوید: هیچ ارتقای درآمدی نداشتیم و با وجود اینکه تولیدکنندگان سود بیشتری عایدشان میشود، حقوق ما هیچ تغییری نکرده است.صاحب کارگاه هم به این تأکید دارد که در بازار داغ کفش تنها چیزی که افزایش نداشته، حقوق کارگر است و ادامه میدهد: اجناس بازار امسال 20 درصد گران شده است. ساز و کار این طور بود که قبلا جنس را یک ساله خریداری میکردیم و امسال خریدها نقدی شده است. خیلیها بستند و رفتند سراغ کارهای دیگر. جنس 100 درصد گران و مزد 3 درصد گران شد.او توضیح میدهد: کارگر داریم با سابقه چندین دهه که دختر عروسوار دارد و چند سر عائله اما مزدش هفتهای 200،300 تومان است و او چطور میتواند روزگار بگذراند.
قیمتها ساعت میزند
مسئول کارگاه کفشدوزی میگوید: الان بازار کفش هم قیمتش ساعت میزند. تولیدکنندهها اصلا گیج شدهاند که امروز یک کالا یک قیمت دارد و فردا یک قیمت کاملا متفاوت. او ادامه میدهد:80درصد مواد اولیه از چین وارد میشود. ایران توانایی تولید کفش را دارد اما باز هم با مواد اولیه چین. هر روز هم یک مشکل جدیدی است وقتی وابسته به کالای خارجی هستیم، یک مرتبه میگویند مواد نیامده، یک روز میگویند گران شد. یک روز میگویند بار گیر کرده است. الان صنعت کفش زنانه که مصنوعیجات است 90 درصد وارداتی است اما در کفش مردانه که اغلب چرم طبیعی است تفاوت دارد.
ساطور چین و حباب قیمتهای بازار
همان کارگر زیره کفشی نشانم میدهد و میگوید: الان این زیره را ایران تولید میکند اما مواد اولیه آن از چین است. اگر نیاید ما دستمان زیر ساطور چین است. رویهای از جنس لمه را از روی یکی از میزها برمیدارد و نشانم میدهد و میگوید مثلا همین لمه که بازار چین تولید کردهاست تجار هزینهاش را هم پرداخت کردهاند اما در گمرک مانده است و ترخیص نمیشود و روز به روز جنسها گران میشود. صاحب کار میگوید: در این کار این قدر واسطهها زیاد هستند که گاه قیمت کفش اول ورودش به بازار 150 هزار تومان است و ماه بعد میشود 125 هزار تومان و ماه بعدش هم 90 هزار تومان. من نمیدانم دلیلش چیست. کسی برای حباب عجیب قیمتها پاسخگو نیست. با این نوسان قیمت تولیدکننده هم دیگر مانند قبل توان کاری ندارد. گاهی پیش میآید که صاحبکاری روزی 20 سری تولید میکرده و حالا تولیداتش به 10 و 5 سری رسیده است. چکها هم افتضاح شده است. برای فروشنده هم وضعیت همین است. او هم هزینه میکند و جنس را میخرد و بعد میخواهد کرایه مغازه و مالیات و ... را بدهد و برای او هم با قیمت پایین صرف نمیکند.
کاهش قدرت خرید مردم و بازار راکد
بازار هم یک جورهایی راکد است چون قدرت خرید کم شده است. الان مشتری قدرت خرید ندارد. جنسها کیفیتشان کم شده است. جنسها فقط زیبایی دارد و از نظر کیفی مانند سابق نیست. اوستا کار یکی از کارگاهها معتقد است: مسئولان اگر میخواهند در کار کفش ورود کنند باید جنس برای مشتری ارزانتر دربیاید. اکنون وقتی میخواهیم جنسی را خرید کنیم نمیدانیم نفر صدم هستیم یا بیشتر.صاحبکار یکی از کارگاهها میگوید: باید نظارتی باشد که هر تولیدکننده و فروشندهای چند درصد روی کفش تولیدیاش میکشد. باید مشخص شود که چرا کفش تولیدی ما با کفش عرضه شده در بازار 100 هزار تومان و در برخی موارد بیشتر تفاوت قیمت دارد و مشتری را هم از خرید پشیمان میکند.
کارگران با سابقه و کم سابقه یکسان حقوق میگیرند
یادگیری کار تولید کفش مانند همه کارهای دیگر بستگی به هوش طرف دارد. یکی دو ساله یاد میگیرد یکی پنج ساله و هر کاری به شوق و علاقه طرف بستگی دارد. یکی از کارگران خط تولید میگوید: این کار ارزش و درجهبندی ندارد. اصلا مهم نیست که یکی تجربهدار این کار و دیگری از گرد راه رسیده است. دستمزد هر دو یکی است. اصلا به سابقه 40 ساله یکی و یک ساله دیگری نگاه نمیکنند. مسئول کارگاه میگوید من یک جفت کفش از تو میخواهم. این ساز و کار کیفیت را پایین میآورد. این کار قانونی ندارد. این یک جفت کفش 5 هزار تومان اجرتش است، صاحبکار هم همین یک جفت کفش را میخواهد و اصلا نگاه نمیکند که طرف تازهکار است یا با تجربه. برای فروش کار هم درجهبندی وجود ندارد. او توضیح میدهد: اتحادیه هم هیچ نظارتی ندارد. فقط آخر سال با دفتر و دستکشان راه میافتند در بازار که پول جمع کنند. هیچ کسی نیست بگوید تو که بلدی سر سال پول بگیری به داد ما هم برس دیگر. چرا اتحادیه فقط نام مسئول صنف را یدک میکشد. اگر پولشان را بگیرند تا 5 سال و 10 سال دیگر از ما سراغ نمیگیرند که تو زندهای یا مرده. از جلسه هم خبری نیست. ما اصلا نمیفهمیم کی اینها تغییر میکنند. چه کسی رئیس است؟ و چه کسی آمد و چه کسی رفت.
به من وامی بدهید که کارگاه بزنم
حسین علیپور، 30سال سابقه در کار کفاشی دارد. 14سال پیش مشکلی برای او پیش آمد که سرنوشتش را به زندان گره زده است. الان هم در بند باز زندان به سر میبرد و برای امرار معاش از ساعت6 صبح تا 6 بعد از ظهر در کارگاه است و ساعتهای دیگر روزش در زندان میگذرد. کارش در کارگاه کار تمامکنی است و برش کار را هم که تخصص خاصی میخواهد، برعهده دارد. علیپور درباره مشکلات بازار کفش میگوید: این قدر روی ما فشار است که هر کدام از ما اگر کاری گیرمان بیاید که یک میلیون و500 درآمد داشته باشد، حاضریم برویم. این کار برای ما برجی یک تا یک و 200 پول دارد. اگر تمام وقت کار کنیم تا یک و 500 درآمد داریم. او به خاطر زندان رفتن، زن، زندگی و همه چیزش را از دست میدهد. میگوید پیش از آن کارگاه کفشی در همین بازار داشتم که روزی 96 جفت کار تولید میکرد.
کالای چینی ورشکستم کرد
«از سال 76 تا سال 82 کارگاه داشتم. هر سالی 60، 70 میلیون کار چینی آمد و نتوانستیم هزینهها را پرداخت کنیم و مجبور شدیم کار را رها کنیم. آن زمانها امکان خرید چکی هم وجود داشت و مثل الان نبود که همه بیشتر نقدی کار کنند». همان سالها دو سه تا از چکهایش برگشت میخورد و هر جوری که پیگیر میشود مشکل حل نمیشود که نمیشود.
اشتباهی که ورق زندگی را برگرداند
میگوید: «اما زندان رفتنم برای این چیزها نبود. من یک کار اشتباهی کردم که ورق زندگیام را برگرداند. درباره مواد بود. یکی گفت این ساک را تا یک مسیری ببر من به تو 500 هزار تومان میدهم. توی آن ساک کریستال بود و من نمیدانستم. من را گرفتند و سال 85 حکم اعدامم را دادند. بعد از آن این حکم به ابد تبدیل شد و بعد از مدتی با ماده 44 این حبس تبدیل شد به 25 سال و 100 میلیون تومان و مدتی بعد هم همین 50، 60 هزار نفر را که دوباره عفو دادند حبسم تمام شد و از 100 میلیون جریمهام 33 میلیون مانده است. هر روز حبس بکشم 40 هزار تومان از بدهی را دادهام.»علیپور حالا هر روز میرود زندان به این امید که در ازای هر روز حبس کشیدنش 40 هزار تومان از بدهیاش به دولت کم شود. میگوید: «روزی چند بار با خودم میگویم میشود همین فردا بگویند میتوانی زندگیات را از سر بگیری؛ دوباره نقطه سر خط.» قرار بر این بود که 12 سال حبس بکشد ولی 2 سال هم بیشتر است در زندان به سر میبرد. گفتند اگر بتواند33 میلیون پرداخت کند، از پشت میلههایی که بیشتر از یک دهه است دیوار خانهاش بوده، آزاد میشود.
آقای رئیسی لطفا حمایتم کنید
میخواهد پیامش را به آقای رئیسی برسانم. میگوید: «اگر کسی باشد 50، 60 میلیون حمایتم کند من همین کارگاه را برای خودم دوباره راهاندازی میکنم. خودم کفاشم. برادرم، پدرم و فرزندم کفاش است. همسرم جدا شده است اما با پسرم ارتباط دارم. خدا رو شکر الان درس میخواند. این کار را به او یاد دادم. در کار تلفنهمراه هم هست و قهرمان بوکس است. از این لحاظ خدا خیلی کمکم کرده است.» او حرفهایش را این گونه ادامه میدهد: « میدانم اشتباه کردم. به خاطر بدهی و چک و قسطی که داشتم قبول کردم که آن ساک را جابهجا کنم. ساک کنترل بود و سازمان مبارزه با مواد مخدر دنبالم بود. هنوز آن را به طرف نداده بودم من را دستگیر کردند و با هیچ پیش زمینهای محکوم به اعدام شدم. سال 86 تا 24 ماه زیر حکم اعدام بودم و بعد این حکم به حبس ابد تبدیل شد. به زندان که رفتم تازه فهمیدم این کار چقدر تخریب دارد و چقدر دردسر برایم درست کرده است. آنجا دیگر پشیمانی سودی نداشت. برای 530 گرم مواد کریستال همه زندگیام را از دست دادم». خانمش حالا ازدواج کرده است. پدر و برادر و پسرش اما با او ارتباط دارند. ادامه حرفهایش گره میخورد به نامهای که میخواهد برسد به دست آقای رئیسی. میگوید: خدا کند عید قربان آقای رئیسی من را هم عفو دهد تا من هم بتوانم با تجربهای که در این کار دارم حداقل به فرزندم و جامعه خدمتی بکنم. تمام کسانی که این کارها را انجام میدهند هم آدم هستند و دوست دارند به جامعه برگردند. پینههای دستانش را نشانم میدهد و میگوید: من اهل کار و تلاش هستم و اگر آزاد شوم دیگر همه تلاشم را برای ساختن یک زندگی خوب میکنم.